آنها رفتند.......... وقایعی رخ داد، و بالاخره معلوم شد در مهرآباد کسیکه زمام امور را در دست دارد آقا سید ضیاءالدین است که کلاه بسر نهاده و لباسش را عوض کرده است، ابلاغ امر شاهانه و رئیسالوزرا را برای عدم حرکت بشهر تذکر دادند، فرمانده قوی گفته بود تصمیمی است گرفته شده میآئیم اما مزاحم کسی نخواهیم شد، درین حین باز از فرحآباد تلفون شد، سپهدار در ضمن مذاکرات گفت: سردار همایون هشتصد پنجهزاری از رضاخان میرپنج رشوه گرفت و فرماندهی این فوج را باو داد، تقصیر بنده چیست؟
☆ ☆ ☆
این اسناد مندرجات گذشتهٔ تاریخ ما را تأیید میکند و میرساند که شاه و دولت و وزیر جنگ همه از حرکت اینعده مطلع بودهاند، مخصوصاً وزیر جنگ داخل در کار بوده و زیادتر از باقی وزرا اطلاع داشته است.
و اما شاه، عقیدهٔ نویسنده بر اینست که احمدشاه ابتدا با حرکت قوی موافقت کرده و شاید فرامینی هم داده باشد، ولی بعد از آنکه میشنود سیدضیاءالدین دستاندرکار است، پشیمان میشود و میخواهد آنها را باز گرداند ممکن نمیشود، وحدس میزنیم که بعد از تمرد قزاقها از امر اخیر شاه و دولت که از مهرآباد پیشتر نیایند، شاه از سپهدار توسط تلفون پرسیده است که: این صاحبمنصب کیست که اینطور تمرد میکند؟ و کی او را فرمانده این فوج کرده است؟، سپهدار آنجواب را داده که: سردار همایون رشوه گرفته و او را فرمانده کرده است.
☆ ☆ ☆
از ناحیهٔ موثقی خبر داریم که کلنل هیک انگلیسی در عدم هجوم قزاقان بشهر جدیت بخرج نمیداده است و رضا خان برخلاف روایت سوم در جواب معینالملک گفته است: کسی ملتفت خدمات قزاق نیست و قدر نمیداند و ما باید بشهر بیائیم!
۳ـ روایت از قول آقا سید ضیاءالدین:
اخیراً مؤسس کودتای سوم اسفند خود در فلسطین با یکنفر از ایرانیان چنین گفته است ـ و این روایت جز بعض قسمتها با تحقیقاتی که از آقای سمیعی شده منطبق است