تشخیص میداد.
ولی چه سود، پس از مرگ حاجی ابراهیمخان اعتمادالدوله نه فتحعلیشاه و نه درباریان او هیچ یک از موضوع باخبر نبودند و تا این آتش فتنه که هندو افغان را فرا گرفته بود بایران نیز سرایت نکرد شاید کسی از خطر آن آگاه نگردید و عمر فتحعلیشاه هم وفا نکرد که خود ثمرهٔ این مجاهدتهای خود را بچشد و بداند چقدر تلخ و ناگوار است بهر حال اگر خود نچشید اولاد او چشیدند و با زهر آن نیز هلاک شدند.
باز در کتاب ناسخالتواریخ چنین مسطور است:
«از طرف دیگر طره بازخان افغان نیز شاه زمان برسید، معروض داشت که در مملکت ما مسموع افتاد که شهریار آهنگ خراسان فرموده. همانا سفر شهریار بخراسان موجب آشفتگی و پریشانی امصار و بلدان است. اگر سفر خراسان بدیگر وقت افتد از اشفاق شاهانه بعید نباشد. فتحعلیشاه در پاسخ او را مکتوبی کرد که ما را از طلب ملک موروثی و تسخیر خراسان تقاعد نخواهد رفت و اگر کسی را در این کار سخنی باشد از زبان شمشیر جواب خواهد گرفت.
فتحعلیشاه در اواخر سال دوم جلوس خود عازم خراسان گردید و شاهزاده محمود را همراه برد و در خراسان او را بامراء خراسان سپرد که در اسعاف و اتجاح مقصودش که تسخیر کابل و قندهار است دست باز ندارد. آنها نیز مساعدت لازمه را با او نمده بقاین آمد، اعداد لشکر کرده راه افغانستان پیش گرفت و در اراضی قندهار این خبر پراکنده شد که اینک شاهزاده محمود از شهریار ایران فتحعلیشاه استمداد کرده و بحکم او لشکری ساخته بدین جانب تاخته، افغانان را این خبر آشفته خاطر گردانید. و جنگ او را از صلاح و صواب دور دانسته لاجرم او را پذیره شد بزحمت بقندهار در آوردند و کمر خدمتش بر میان استوار کردند. شاهزاده محمود این معنی را بفال نیک گرفت. پسر خود کامران میرزا را در قندهار بحکومت بازداشت. با لشکری جنگجوی آهنگ کابل کرد و از آنسوی زمانشاه با سپاهی لایق از کابل بیرون شده در برابر برادر صف بر زد و جنگ