پرش به محتوا

برگه:تاریخ جراید و مجلات ایران از محمد صدر هاشمی جلد اول.pdf/۲۵۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
حرف الف بعده اللام
الاسلام
 

بودند که بعد از ورود بولایتری خبر شهادت امام رضا را شنید در کوهستان البرز پخش شدند و یکی از سادات سلسله ما داعى صغیر بسلطنت مازندران هم رسیده بود. ( در اینجا داعی الاسلام شجره نامه خود را تا امام حسن نوشته است که احتیاجی بنقل آن نیست ) چون طبقه عالی و متوسط لاریجان فقط در تابستان در آن کوهستان هستند و باقی فصول در آمل مازندران بکسب و تجارت و دهداری اشتغال دارند، در سن پنج سالگی در آمل بمكتب رفتم و بعد از خواندن قرآن و بعضی کتب فارسی و تعلم خط؛ نصاب الصبیان ابونصر فراهی را در همان مكتب حفظ کردم و بعد برای تحصیل صرف و نحو عربی بمدرسه مسجد جامع منتقل شدم و بعد از خواندن صرف و نحو تا آخر سیوطی و حاشیه ملا عبدالله در منطق بطهران آمدم و اول در مدرسه قاجاریه و بعد در مدسه سپهسالار جدید حجره داشتم تا اوایل تحصیل طهرانم تابع محیط محصلین بودم بعد از نحو وصرف عربی؛ معانی و بیان و بدیع و منطق میخواندم و بعد اصول فقه و حکمت ولی من برای بار اول آن محیط را دریدم و در روز‌های پنجشنبه و جمعه که آن زمان ایام تعطیل و استراحت طلاب بود ریاضی یعنی حساب و هیئت و هندسه و جغرافی می‌خواندم و در ادبیات عربی و فارسی نثر و نظم خوض می‌نمودم و با شعر گفتن هم تفریح می‌کردم. در مدرسه سپهسالار شهرت بود که در مدرسه صدر اصفهان دو نفر فاضل معمر بی‌نظیر ایران آخوند ملا محمد کاشی و جهانگیرخان قشقائی هستند شوق استفاضه مرا با صفهان پرتاب کرد - در همان مدرسه صدر جنب حجره آخوند کاشی حجره گرفتم و سال‌ها استفاضه می‌نمودم و در درس خارج فقه و اصول شیخ محمد تقی معروف بآقا نجفی هم می‌رفتم. احکام فقه را از جواهر الکلام و حدایق و وسایل که کتب اجتهادیست استنباط می‌کردم

غور رسی در ادبیاتم مرا به سلیمان خان ركن الملك شیرازی که نایب - الحكومه اصفهان و مرد ادیبی بود آشنا ساخت اگر شب‌ها و روز‌های جمعه در محفل ادبی‌ایشان حاضر نمی‌شدم گله می‌شنیدم ناگاه اتفاقی افتاد که برای دهه دوم محیط علمی آن زمان را پاره کردم جمعی از مبلغین عیسوی که از اروپا بهندوستان رفته فارسی آموختند و کتب متعدد در رد بر اسلام در هند چاپ کرده باصفهان آمده منتشر نمودند و مبارزه می‌کردند.[۱]

  1. سر دسته مبلغین مسیحی شخصی موسوم به ( تیزدال ) بوده که چند زبان شرقی میدانست و در محله جلفای اصفهان منزل گرفته بود و علمای اصفهان را بمباحثه در باره مذهب مسبح دعوت می‌نمود و باین هم اکتفا نکرده کتاب خود را در رد بر اسلام موسوم به ( نیا بیع الاسلام ) منتشر ساخت. (مؤلف)