پرش به محتوا

برگه:تاریخ جراید و مجلات ایران از محمد صدرهاشمی جلد چهارم.pdf/۷۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
حرف الفاء بعده الراء
فروردین
 

از راه چهریق ووان وارز روم وطر ابزون و دریای سیاه با کمال سختی بعد از سه - چهار ماه توانستند نیمه جانی با سلامبول برسانند مدت هفت هشت ماه هم در اسلامبول گذرانید مو در جنک بالکان یک رساله کوچکی باسم «عصر حاضردن بر تیبرق» (یعنی یک ورقی از قرن حاضر) بزبان ترکی عثمانی نشر نمود. در ۱۳۳۱ از اسلامبوک بپاریس رفته پس از مدتی آقای ممتاز السلطنه سفیر ایران در پاریس که گویا نسبتی هم با خانوداه آن مرحوم داشته‌اند او ر ابسفارت برده در دفترخانه سفارت بشغلی و ا داشتند ولی پس از اندکی طبع بلندش تاب و تحمل بعضی ناملایمات را نیاورده از سفارت بیرون آمد.

در مدت اقامت خود در پاریس در جریده معروف فرانسوی (مجله عالم اسلامی) مقالات مفصل بامضای (آذری) می‌نوشت و در دو سال قبل که بهمت دوسه نفر از ایرانیان مقیمین باریس یک روز نامه فارسی ماهیانه باسم (ایرانشهر) در پاریس منطبع می‌شد مرحوم اشرف‌زاده محرو عمده آن روزنامه بود ولی بدون امضاء. بعد از ظهور جنک عمومی مرحوم اشرف‌زاده هنوز در پاریس اقامت داشت و همواره از اعماق دل آرزو میکرد که کی می‌شود از آن زنجیر آهنین یعنی محوطه استحکامات پاریس که از تمام اخبار و اوضاع عالم سکنه پاریس را محجوب و مانند مرغ در قفس محبوس کرده بود بیرون جهیده بآزادی پر و بالی بزند و اگر با تیغ و تفنک نشده لااقل بازبان و قلم بر ضد دو دشمن غیور ایران روس و انگلیس بقدر مقدور خود اشتراکی در این جنک عالمگیر بنماید. این بود که بمجرد پیدا شدن اولین فرصت در ۱۸ ربیع الاول ۱۳۳۳ از پاریس بلوزان (سویس) حرکت کرده و در اوایل جمادی الاخره با جمعی از دوستان هم مشرب از راه اسلامبول وحلب بطرف بغداد عازم گردید و قصدش این بود که از آنجا بشیر از برود ولی بواسطه اغتشاش راه ما بین خانقین و کرمانشاه مدتی مجبور باقامت در بغداد گردید. و پس از آنکه راه بالنسبه امن شد بارفقا بکرمانشاه رفت و از کرمانشاه سواره بطرف کنگاور حرکت کردند که از آنجا بسلطان آباد و کاشان و اصفهان و شیرار بروند.

در ۲۰ رمضان ۱۳۳۳ در یک فرسخی صحنه نزدیک کرمانشاه در اوایل تاریکی شب از پای کوهی که در سر راه‌ایشان بوده غفلة شلیکی بلند می‌شود بعد معلوم می‌شود که قریب سی نفر از قطاع الطریق در کمین بوده‌اند رفقایش فرار کرده بصحنه مراجعت می‌کنند ولی مرحوم اشرف‌زاده می‌زند بسینه کوه. اشرار او را تعاقب کرده و چند تیر و تفنک بطرف او خالی می‌کنند و آن جوان ناکام را از پا در می‌آورند و تمام آنچه داشته از اسباب و کتاب و نقد و اسب و اسناد و نوشتجات بغارت می‌برند، و بنا بتحقیقاً بعد معلوم شد که آن جماعت از طایفه آل قباد بودهاند و آل قباد شعبه‌ایست از ایل کاکاوند که مرکز اقامتشان در حوالی هرسین از ایالت لرستان است. و بعضی گویند که آن جماعت محرک داشته‌اند یعنی قتل مرحوم اشرف‌زاده جنایت سیاسی بوده است. در هر صورت فردای آن روز نعش آن مرحوم را با کمال احترام بکرمانشاه آوردند و مردم شهر استقبال شایانی نمودند و در سر قبر آقا در اتاقی‌امانت گذاردند سپس در همانجا بخاک سپردند.

-۷۲-