پرش به محتوا

برگه:تاریخ جرائد و مجلات ایران از محمد صدر هاشمی جلد دوم.pdf/۷۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
حرف پ بعده الراء
پرورش
 

را جناب میرزا علیمحمد خان کاشانی از علیه اسلامبول وارد مصر گردید و چون سابقه آشنایی و معرفت در میان بود در منزل این بنده مقر گزید و مرا شیفته و فریفته این مقصد دید نرد مصاحبت باخت و سمند هست در میدان شراکت تاخت وعده موافقت فرمود و طریق مرافقت پیمود حقیر هم فرصت را مغتنم شمرده و وقت را مساعد یافت فورا برخاسته و با خود گفتم که این خدمت با بنای وطن را بانجام رسانم . با جناب مذکور قراری داده و اقراری گرفته تدارك ديدم و اسباب این کار را فراهم آوردم تا اینکه روزنامه ثریا تأسیس یافت و بمون و یاری خداوند بیمانند طلوع این نجم باهر از سال اول بسال دوم کشید. مدت چهار ماه که از سال ثانی گذشت رفیق شفیقم طریقی دیگر گرفت و خیال دیگر نمود بساط موانعت برسید و عزم مسافرت فرمود و از شراکت این خدمت دست کشید . گفتم ای یاروفا دار مرا تنها مگذار و عذر مسافرت میار وحق خدمت منظور دار و شرط محبت بجای آر در عهد و میثاق ثابت و در وفاق و اتفاق راسخ باش و دست از این کار بر مدار چون مقتضیات شباب موجب تغییر آمال و بلندی خیال آنجناب بود عرایض نگارنده را نپذیرفت و از خیال خود منصرف نگشت بلکه خود را مستغنی از این عمل دانست و انفراد را خوشتر از شراکت و معاونت شمرد در هر حال او ما را بخود سپرد و ما او را بخدا لهذا دامن هست و غیرت بر کمر زدم و توکل بحضرت باری نمودم و مشغول با تمام این مشروع شدم و امیدوارم آنچه لوازم ترقی و تمدن ابنای عزیز وطن ماست در صفحات روزنامه تر با درج نمایم . ( تا اینجا گفتار مدیر روزنامه ثریا سید فرج الله کاشانی است که در باره مدیر پرورش نوشته است پس از نقل این قسمت در روزنامه پرورش، مدیر پرورش تحت عنوان ( پرورش ) پاسخی درباره این گفتار؛ بدنبال آن نوشته که آنرا نیز برای مزید اطلاع نقل مینمائیم):

پرورش - سبحان الله از ظلم ظالمان و تعدی بی ادان پس از زحمات و اتعاب هیجده ماه دراز و بیخوابیهای شبهای بلند تریا را بهیچ بطرف مقابل که دعوی شرکت مالی در آن مینمود و ا گذاشتم . آنان که در عالم مطبوعات سر کرده اند و بهره ای از ادبیات دارند میدانند که من چگویم و از چه نالم . الله اکبر از ظلم و تعدی و می حقیقتی و بی وجدانی میرزا ابوالفضل که خویش ابوالفضایل داند . چطور رضا شد که سید فرج الله که بقول خودش و او از دال نداند و الف از ب فرق نگذارد و در تمام عمرش جز باز کردن و بستن صندوق نیل و فروختن اشیاء عطاری و خرازی هنری نیاموخته ) بنده نگارنده ( نوید و و برا در عالم ادب با من سهیم و شريك قرار دهد تفو باد بر چرخ گردون تفو . ( بی ادب تنها نه خود بگذاشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد . ) و از زبان نادانی بیسواد بنگارد که گفتم ای یار وفادار مرا تنها مگذار...) عجب صيت جوانی من در افواه افتاده و بجرم جوانی هردم مرا سرزنش و نکوهش کنند در صورتیکه اگر در حیات حمیت است در حیات جو انی است و اگر در حیات عشرت و لذت است ۰۰۰۰ از این منطوقة ابو الفضائل چنین علوم میشود که گو سید فرج الله با آن بلاهت و جمودت با من در عالم ادبیات و نشر روزنامه

-۶۱-