پرش به محتوا

برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۱۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

باید شراب بوسه بیاشامد
از ساغر لبان فریبائی
مستانه سرگذارد و آرامد
بر تکیه‌گاه سینهٔ زیبائی

ای آرزوی تشنه به گرد او
بیهوده تار عمر چه می‌بندی؟
روزی رسد که خسته و وامانده
بر این تلاش بیهوده می‌خندی

آتش زنم به خرمن امیدت
با شعله‌های حسرت و ناکامی
ای قلب فتنه‌جوی گنه‌کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی

می‌بندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که خسته و بیتابی
دمساز باش با غم او، دمساز

اهواز- زمستان ۱۳۳۲