پرش به محتوا

برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۱۵۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

پنداشتم آن زمان که عطری
باز از گل خوابها تراوید
یا دست خیال من تنت را
از مرمر آبها تراشید

پنداشتم آن زمان که رازیست
در زاری و هایهای دریا
شاید که مرا به خویش میخواند
در غربت خود، خدای دریا

تهران- ۱۳۳۳