این برگ همسنجی شدهاست.
چشمان تو رنگ آب بودند
آن دم که تو را در آب دیدم
در غربت آن جهان بیشکل
گویی که تو را به خواب دیدم
از تو تا من سکوت و حیرت
از من تا تو نگاه و تردید
ما را میخواند مرغی از دور
میخواند به باغ سبز خورشید
در ما تب تند بوسه میسوخت
ما تشنهٔ خون شور بودیم
در زورق آبهای لرزان
بازیچهٔ عطر و نور بودیم
میزد، میزد، درون دریا
از دلهرهٔ فرو کشیدن
امواج، امواج ناشکیبا
در طغیان، بهم رسیدن