پرش به محتوا

برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۱۴۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

صدائی در شب

نیمه شب در دل دهلیز خموش
ضربهٔ پائی افکند طنین
دل من چون دل گلهای بهار
پر شد از شبنم لرزان یقین
گفتم این اوست که باز آمده است