پرش به محتوا

برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۱۴۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

شعر دیوانهٔ تب‌آلودم
شرمگین از شیار خواهش‌ها
پیکرش را دوباره میسوزد
عطش جاودان آتشها

آری، آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطره‌های الماس است
آنچه از شب بجای میماند
عطر سکرآور گل یاس است

آه، بگذار گم شوم در تو
کس نیابد ز من نشانهٔ من
روح سوزان آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانهٔ من