این برگ همسنجی شدهاست.
اندوه
□
کارون چو گیسوان پریشان دختری
بر شانههای لخت زمین تاب میخورد
خورشید رفته است و نفسهای داغ شب
بر سینههای پرتپش آب میخورد
اندوه
□
کارون چو گیسوان پریشان دختری
بر شانههای لخت زمین تاب میخورد
خورشید رفته است و نفسهای داغ شب
بر سینههای پرتپش آب میخورد