پرش به محتوا

برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۱۱۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

چو ز درآمد و بنشست خموش
زخمه بر جان و دل چنگ زنم
با لب تشنه دو صد بوسهٔ شوق
بر لب بادهٔ گلرنگ زنم

ماه اگر خواست که از پنجره‌ها
بیندم در بر او مست و پریش
آنچنان جلوه کنم کاو ز حسد
پردهٔ ابر کشد بر رخ خویش

تا چو رؤیا شود این صحنهٔ عشق
کندر و عود در آتش ریزم
زآن سپس همچو یکی کولی مست
نرم و پیچنده ز جا بر خیزم

همه شب شعله صفت رقص کنم
تا ز پا افتم و مدهوش شوم
چو مرا تنگ در آغوش کشد
مست آن گرمی آغوش شوم