پرش به محتوا

ایران در زمان ساسانیان/فصل چهارم

از ویکی‌نبشته

فصل چهارم

مانی و کیش او

جلوس شاپور اول-کتیبۀ تاجگذاری-مانی و آیین او-جامعه مانویان و تشکیلات آنان-انتشار عقاید مانی پس از مرگ او-صنایع مانویه.

مؤسس سلسله ساسانی در سال ۲۴۱، بدرود زندگی گفت. حجاری نقش رجب، که حاکی از جلوس پسر او شاهپور اول است، پادشاه را در حالی نشان می‌دهد، که حلقه سلطنتی را از دست خدای بزرگ اوهرمزد می‌گیرد. این تصویر بتقلید مجلس جلوس اردشیر در نقش رستم ساخته شده است. در اینجا هم پادشاه و خدا سوار اسب هستند و لباس آنان در هر دو جا یکسان است، فقط اختلاف در این است، که در کتیبه شاپور خدا در سمت چپ و پادشاه در جانب راست واقع شده و شخصی که در کتیبه اردشیر بر زمین افتاده است، در نقش شاهپور موجود نیست. صورت پادشاه خیلی ضایع شده و جزئیات آن تشخیص داده نمی‌شود. اوهرمزد تاج کنگره‌دار بر سر دارد، که از بالای آن گیسوان مجعدش نمایان است. نوارهای پهنی، که بتاج بسته است، از جانب پشت سر آویخته. جبۀ او به‌وسیله شمسه، که در پیش سینه است، بسته شده و این تکمه در زیر گردن‌بند مرواریدی قرار دارد. شلوار در بالای ران دارای چین‌های ظریفی است. گردن و سینه اسب را با الواح مدور، که بصورت زنجیری است، زینت داده‌اند و گوی مستطیل سابق‌الذکر، در برابر پاهای اسب نمایان است.[۱] نقش برجسته دیگری در نقش رجب شاهپور را بر اسب نشان میدهد، که بزرگان دولت شاهنشاهی بدنبال اویند.[۲]

تاجگذاری رسمی شاهپور در سال ۲۴۲ صورت گرفت.[۳] بنا بر روایت ابن الندیم نخستین خطبه مانی[۴] در روز جلوس شاهپور، یعنی یکشنبه اول نیسان، که آفتاب در برج حمل قرار داشت، ایراد شد. اگر بتوان این روایت را قبول کرد، تاریخ هر دو واقعه مطابق بیستم مارس ۲۴۲ میشود. اما مانی در کتاب کفلایه[۵] گوید در عهد سلطنت اردشیر اول سفری بهند کرده و مردم را بدین خویش خوانده‌است و چون خبر مرگ اردشیر و جلوس شاهپور را شنیده، به ایران بازگشته، در خوزستان بحضور شاهپور بار یافته است.[۶]

مانی از نجبای ایران بوده، بنا بر روایات موجوده، مادرش از خاندان شاهان اشکانی بود، که هنگام تولد مانی سلطنت ایران داشتند و ممکن است فاتک پدر مانی نیز از همین دودمان باشد.[۷] این فاتک از مردم همدان بود، ببابل مهاجرت کرد، در قریه‌ای در مرکز ولایت میشان[۸] مسکن گزید و با طایفه مغتسله، که یکی از فرق گنوستیک است و در آن تاریخ در نواحی بین فرات و دجله ساکن بود، آمیزش نمود[۹]. در اینجا مانی در سال ۲۱۵ یا ۲۱۶ متولد شد. در طفولیت به آیین مغتسله تربیت یافت، اما بعد چون از ادیان زمان خود مانند دین زردشتی و عیسوی[۱۰] و مذاهب گنوستیک‌ها خصوصاً مسلک ابن دیصان[۱۱] و مرقیون آگاه شد، کیش مغتسله را انکار کرد. مانی چند بار مکاشفاتی یافت و ملکی بنام صاحب و قرین اسرار عالم و حقایق الهی را به او عرضه کرد، پس آنگاه سفری بهند کرد و در طی آن به دعوت پرداخت و پس از مراجعت به ایران، در اینجا نیز به دعوت خویش ادامه داد. و خود را فارقلیط، که مسیح ظهور او را خبر داده بود، معرفی کرد[۱۲]. مانی گوید «در هر زمانی انبیاء؛ حکمت و حقیقت را از جانب خدا به مردم عرضه کرده‌اند، گاهی در هندوستان به‌وسیله پیغمبری بودا نام و گاهی در ایران بواسطۀ زردشت و زمانی در مغرب زمین به‌وسیله عیسی، عاقبت من که مانی پیغمبر خدای حق هستم، مأمور نشر حقایق در سرزمین بابل گشتم»[۱۳]. و نیز در سرودی، که بزبان پهلوی اشکانی سروده، گوید: «من از بابل زمین آمده‌ام تا ندای دعوت را در همه جهان پراکنده کنم»[۱۴]. مانند بهاء در قرن نوزدهم میلادی، مانی هم مدعی بود، که برای اصلاح و تکمیل ادیان قبلی آمده و خاتم پیغمبران است.

مانی در باب مبدأ آفرینش می‌گفت[۱۵] در آغاز دو اصل وجود داشته یکی نیک و دیگری بد، خدا و هیولا[۱۶] یا روشنائی و تاریکی. نخستین پدر عظمت یا سروشاو[۱۷] بود، که غالبا بنام زروان خوانده شده است[۱۸]. او در ارض نور قرار دارد، که اثیر نور بر آن محیط است و روح اعظم در آن نافذ و پنج مقام این خدای نخستین یا به‌عبارت‌دیگر پنج ائون[۱۹] و در عین حال پنج تجلی پدر[۲۰] عبارتند از: ادراک، عقل، فکر، تأمل، اراده. خدای ظلمت هم پنج عنصر ظلمانی دارد، که بنا بر یکی از عقاید باستانی رایجۀ در بین‌النهرین[۲۱]، بر روی یکدیگر قرار داشته‌اند و پنج عالم سلطان ظلمات را تشکیل می‌داده‌اند ازاین‌قرار: دخان یا مه، آتش مخرب، باد مهلک، آب‌گل‌آلود، ظلمات مانی به تبعیت زردشتیان گوید، قلمرو این دو خالق از یک جانب بهم پیوسته و از سه طرف دیگر بیکرانه است.

پادشاه ظلمات چون نور را مشاهده کرد، با همۀ قوای خود بر آن حمله برد. پدر عظمت برای دفاع از کشور خود نخستین مخلوق را بیافرید: «ما در حیات» یا «مادر زندگان» را، که گاهی رام راتوخ[۲۲] می‌نامند، پدید آورد[۲۳] و او انسان نخستین را، که گاهی اوهرمزد[۲۴] (اوهرمزد)[۲۵] نیز می‌خوانند[۲۶]، از خود ساطع کرد. پدر عظمت و مادر زندگان و انسان نخستین تثلیث اولند (پدر، مادر، فرزند)[۲۷]. پس انسان نخستین پنج فرزند بیافرید، که پنج عنصر نورانی در مقابل پنج عنصر ظلمانی هستند، ازاین‌قرار: اثیر صافی و نسیم و روشنائی و آب و آتش تطهیرکننده، که آنان را بنام پنج مهرسپند[۲۸] موسوم کرده‌اند. آنگاه انسان نخستین آن پنج عنصر را چون زره بر تن راست کرد و به نبرد پادشاه ظلمات، که او نیز خود را با پنج عنصر تاریک مسلح کرده بود، فرودآمد. چون انسان نخستین دشمن را زورمند دید، عناصر نورانی خویش را باو واگذاشت تا ببلعد. «همچنان انسانیکه دشمنی دارد و زهر قاتل در نان شیرینی آمیخته باو میدهد»[۲۹]. پنج عنصر نورانی با پنج عنصر ظلمانی آمیخته و این عناصر پنجگانه فعلی را، که صفات خیر و شر در آنها آمیخته است، بوجود آوردند. پس از آن انسان نخستین، که خسته و رنجور بود، هفت بار پدر را بیاری خویش بخواند. پدر برای نجات او بآفرینش دیگر پرداخت: دوست روشنایی یا نریسف[۳۰] ظاهر شد و او بان اعظم (معمار با سازنده بزرگ) را پدید آورد و وی نیز بنوبت خود روح زنده یا روح‌الحیاة را از خود متجلی ساخت (این روح زنده را مانویان مغرب زمین[۳۱] گویند و با عقل یکی دانند و بلغت جنوب غربی آن را مهریزد «ایزدمیثر» می‌خواندند) و این تثلیث دوم است[۳۲]. روح زنده پنج فرزند بیاورد ازاینقرار: زینت شکوه، پادشاه شرافت، آدم نورانی، پادشاه افتخار، حامل[۳۳] پس باتفاق پنج فرزند خود بطبقات ظلمات فرو رفت و فریادی چون شمشیر برنده برکشید و انسان نخستین را نجات داد[۳۴]. بعد روح زنده، فرزندان خود را فرمان داد، که ارکان دولت ظلمات را بکشند و پوست برکنند و و مادر حیات از پوست آنان آسمانها را بساخت و جسد آنان را بر زمین تاریکی در ارض ظلمت افکند و از گوشت آنها خاک را بیافرید و کوهها از استخوان آنها ساخته شد. این روایت مأخوذ از یک افسانه قدیم است، که در روایات زرتشتی نیز آثارش پیداست[۳۵]. عالم، که از اجساد پلید دیوان ساخته شده، مشتمل بر ده فلک و هشت زمین است و هر فلک را دوازده دروازه است.[۳۶] زینت شکوه. افلاک را افراشته نگاه می‌دارد و حامل زمین را بر دوش خویش برداشته است (و این شبیه است به اطلس در اساطیر یونان). پادشاه شرافت در وسط نشسته و خدایان محافظ را فرمان می‌دهد.

بعد روح زنده هیئات فریبنده خود را به فرزندان ظلمات نشان داده، در آنها هوس‌های شهوانی برمی‌انگیزد.[۳۷] باین تدبیر قسمتی از نوری را که بلعیده‌اند، رها می‌کنند. از این ذرات نور آفتاب و ماه ستارگان را می‌آفریند. پس آنگاه وی از هوا و آب و آتش سه کره (چرخ) می‌سازد و پادشاه افتخار آنها بر فراز زمین وامی‌دارد تا نگذارند زهر ارکان ظلمت بر مساکن موجودات الهی فروریزد.

پدر برای اینکه کاملا وسایل محافظت فراهم آید، پیامبر را که سومین رسول[۳۸] نیز گویند، بیافرید این پیامبر را بالقاب مختلف می‌خوانند، گاهی خدای عالم نور (رشن شهر یزد) و گاهی نریسه[۳۹] و گاهی به لهجه شمالی و به زبان سغدی ایزد میثر (مهریزد، مشی‌بغی[۴۰] گفته‌اند. با خلق شدن این پیامبر، سلسله خدایان هفت‌گانه تکمیل گردید. این هفت ایزد را با هفت امشاسپندان مزدیسنی می‌توان مطابق دانست، بعلاوه عقیده به خدایان هفت‌گانه، که مرکب از دو تثلیث و یک خدای واحد باشد، در نزد کلدانیان عهد مانی رواج داشته است[۴۱]. از پیامبر دوازده دختر نورانی متولد شد[۴۲] ازاین‌قرار: سلطنت، حکمت، نصرت، اعتقاد، طهارت، حقیقت، ایمان، صبر، صدق، احسان، عدل، و نور. پیامبر خود نیز در واقع به منزله «بتول نورانی اخص» است[۴۳]. پیامبر در آفتاب منزل کرده[۴۴] و «سفاین» نور را، که نیرین باشند، به حرکت می‌آورد. ذرات نور، که از اختلاط با ماده رهایی می‌یابد، به‌وسیله ستون شکوه به سفاین نقل می‌شوند. اختران و خورشید و ماه و بروج دستگاهی هستند، که عمل آنها بیرون آوردن ذرات نور از میان ظلمات و نقل آنها بفلک روشنایی است. بفرمان پیامبر «سه چرخ» به حرکت می‌آید. به آن اعظم زمینی جدید و زندانی برای دیوان می‌سازد. به این طریق حرکات منظم جهان شروع می‌گردد. پس پیامبر تجربه‌ای را، که سابقا روح زنده کرده بود، تکرار می‌کند، یعنی هیئات زیبای خود را بارکان ظلمات، که در بالای آسمان بسته زنجیر هستند، آشکار می‌کند. باین ترتیب، که بارکان نر، خود را بصورت زنی زیبا نشان می‌دهد و بارکان ماده خود را به هیئت جوانی ظریف جلوه‌گر می‌سازد[۴۵]. ارکان در عین جوشش شهوانی ذرات نوری را، که بلعیده‌اند، به زیر انداخته و در همان حال «گناه» نیز از آنها ترشح کرده به زمین می‌ریزد. یک‌نیمه از این ماده ظلمانی در مکان مرطوب (دریا) افتاده و از آن عفریتی پیدا می‌شود، که آدم نورانی آن را مغلوب و منهزم می‌کند، نیمه دیگر از آن مواد ظلمانی، که در خشکی افتاده، پنج درخت بوجود می‌آورد، که مبدأ همه رستنیهای عالم است. ارکان ماده، که طبیعة آبستن بودند، چون جمال پیامبر را می‌بیند، سقط جنین می‌کنند و جنینهای آنها موسوم به مزن[۴۶] و آسریشتار[۴۷] به زمین افتاده و از آنها جانوران خاکی و دریایی و هوایی پیدا می‌شود. ازاین‌قرار حیوانات و نباتات از دیوان پلید بوجود آمده‌اند[۴۸]. پس از آن دو عفریت نر و ماده[۴۹] موسوم به اشقلون[۵۰] و نمرئیل[۵۱] بنا بر روایت سریانیان، اولاد دیوان دیگر را می‌بلعند، تا ذرات نور آنها را بدست آورند و سپس پسری گیهمردنام[۵۲] و دختری مردیانگ[۵۳] نام می‌زایند. این پسر و دختر، که اصلا از نژاد عفریت هستند، آدم و حوا نام می‌یابند و پدر و مادر نوع انسان محسوبند. مخصوصا در گهمرد (آدم) آخرین ذرات نور که دیوان نگاهداشته بودند، جمع می‌گردد به عبارت آخری روح الهی در پیکری پلید محبوس می‌ماند[۵۴]. آنگاه عیسی نورانی، «عالم عقل» (خرذیشهر) مأمور می‌شود، که گهمرد (آدم) را از خواب برانگیخته و او را از احوال جهان و سرشت مخصوص خود و سرنوشتی که دارد، آگاه کند[۵۵] این عیسی نورانی را «پدر» خلق نکرده است، بلکه خدایان درجۀ دوم او را آفریده‌اند (از قبیل پیامبر، مادر حیات، انسان نخستین، روح زنده). بنا بر قول کومون،[۵۶]: «مانویان را در این باب تمثیلی عجیب است، چه گویند: شهادت مسیح نمونه‌ایست از رنج جوهر الهی، که در مواد عالم منتشر است و «هر روز متولد شده، رنج می‌کشد و می‌میرد» (اودیوس،[۵۷] دوفید[۵۸] ۳۴) و این جوهر الهی در شاخه‌های درآمده، معلق می‌گردد و شبیه آن وجود مطلوب است[۵۹] و در میوه و سبزیها حلول کند. بر سر سفره‌ها آید (ایضاً)[۶۰] و در اجزاء غذاها بکار رود و در این صورت او را مانویان «عیسی بردبار» می‌خوانند. آدم در هنگام بینوایی فریاد برآورد: «نفرین بر خالق بدن من، که جانم را زندانی کرده است و نفرین بر طاغیانی، که مرا بغلامی انداخته‌اند».[۶۱] عاقبت آدم نجات‌یافته وارد بهشت می‌گردد.[۶۲]

این شرحی که ما از عقاید مانویه در باب تکوین جهان ذکر نمودیم، مأخوذ از منابع سریانی و عرب است، که از روی مندرجات قطعات پهلوی تورفان آن را تکمیل نموده‌ایم. در کتاب کفلایه[۶۳] فهرست کامل خدایان مسطور است و مشتمل بر پنج پدر است، که هریک در طبقۀ قرار دارند و هر طبقه مرکب از سه شخص است.

شدر با توجه بآخرین تحقیقات علما (مخصوصاً پولوتسکی[۶۴] در دایرةالمعارف پولی وی‌سووا)[۶۵] فهرست ذیل را از ایزدان روشنایی ترتیب داده است[۶۶] :

کشور روشنائی:

پدر عظمت

اثیر نور و پنج تجلی پدر عظمت (پنج ائون)[۶۷]

ارض نور و پنج عنصر نورانی (روان زنده)

نخستین دوره آفرینش:

مادر زندگان (تبدیل روح اعظم)

انسان نخستین (با پنج عنصر نورانی، که چون پسران یا جامه‌های اویند)

دومین دوره آفرینش:

دوست انوار

به آن اعظم یا سازنده بزرگ

روح الحیات با پنج ایزدان یاورش

اندیشه زندگی (که از «فریاد» روح الحیاة و «پاسخ» انسان نخستین پدید آمده)

سومین دوره آفرینش:

الف-یاوران آفتاب

رسول (سوم)

۱۲ بتول نورانی

ستون شکوه

ب-یاوران ماه

عیسی نورانی و (عیسی کودک)[۶۸]

دوشیزه روشنایی (بتول نورانی اخص)

نفس نورانی[۶۹]

این دستگاه آفرینش با پرده‌ای از معاد و آخر الزمان تکمیل می‌شود[۷۰]. پس از روزشمار، که عیسی چون داوری عادل ظهور می‌کند (اقتباس از سنت مسیحی)، دو ملکی، که حامل و نگهدارنده زمین و آسمانند، بار خود را می‌افکنند. هر چیز خراب می‌شود و از این تشویش عمومی عناصر و مواد شعله‌هایی برآمده سراسر عالم را می‌سوزاند. در این عذاب عام، که ۱۴۶۸ سال دوام می‌یابد،[۷۱] تمام ذرات نور، که استخراج آن از ماده ممکن باشد، بیرون کشیده می‌شوند. قسمت کوچکی از نور الی الابد در ماده اسیر می‌ماند، اما این حال موجب کدورت خدایان نخواهد شد، زیرا که طبیعت آنان با غم سازش ندارد و جز بهجت و سرور چیزی ادراک نمی‌کنند[۷۲]. سدی محکم میان دو عالم کشیده می‌شود و عالم نور ابدالآباد در آرامش و صلح می‌ماند[۷۳].

نمی‌توان انکار کرد، که عقاید مانی در باب آفرینش و سرانجام جهان دارای اصل و منشا گنوستیکی است.

مانی از راه مسلک گنوستیکی ابن دیصان[۷۴] سنن و روایات عیسوی را پذیرفته و بر شدت ثنویت آن بسی افزوده است.

در عین حال وی از نفوذ مرقیون و گنوستیکهای دیگر بر کنار نمانده است و نیز «در عقاید و افکارش آثاری از فلسفه یونانی عامیانه آن زمان دیده می‌شود، ولی این آراء و افکار هم توسط عیسویان گنوستیک به او رسیده است. مانی در حقیقت «آخرین نماینده یونانیت بابلی است، که در اصول با تمدن یونانی سوریه و مصر هم‌زمان خود فرقی نداشت[۷۵].

اشکالی که در توجیه این منابع مختلف راجع بمذهب مانی داریم، اینست که منابع مزبور، هریک مراحل مختلفی از تحول و تکامل عقاید مانی را در نواحی مختلف نشان می‌دهد و از این گذشته مانویه در میان اهل هر دینی رنگ خاصی باقوال خود می‌داده‌اند. مانی می‌خواست دینی جهانگیر و عام تشریع کند و از این جهت متعمدا آراء خود را با عقاید ملل متنوع وفق داده و اصطلاحات آنان را بکار برده است[۷۶]. می‌توان گفت سریانی زبان مادری مانی است، اما بزبان ایرانی هم رسالاتی نگاشته است.

کتاب «شاهپوهرگان» (شاپورگان) که از این پس مورد سخن قرارش خواهیم داد و دیگر کتب او، بلغت جنوب غربی ایران، یعنی پهلوی ساسانی؟ نگاشته شده. سرودهایی از مانی در دست است بزبان شمال، یعنی پهلوی اشکانی. مانی و پیروانش برای آن که مستمعین ایرانی بهتر بمطالب آنها پی ببرند، چنانکه گفتیم نام بعضی ایزدان مزدیسنی را عاریت کرده بودند[۷۷] و در سلسله اساطیر خویش سرگذشت پهلوانان داستانی ایران را مثل فریدون و غیره وارد کرده‌اند. مانویه بسی از آراء خود را بزردشت نسبت داده‌اند[۷۸][۷۹]. همچنین اسم ملائکه را چون گبریل، رفائیل، میکائیل. سرائیل، برسیموس[۸۰] و غیره را از لغت سریانی اقتباس کرده‌اند. مقصود از یعقوب، که در بعضی آثار مانویه در ردیف ملائکه فوق ذکر شده، ظاهراً همان یعقوب تورات است[۸۱] و او را با نریمان (در لغت اوستایی نیرمنه)[۸۲]، که لقب گرشاسب[۸۳] پهلوان داستانی ایران است، یکی دانسته‌اند[۸۴]. در رسالاتی که مانویه به زبان‌های جنوب غربی و شمالی و لغت سغدی نوشته‌اند، اسامی اساطیری مختلف بکار برده‌اند.

عقاید نصارا همچنین تأثیری عمیق در آیین مانی کرده است، مثلا پدر عظمت و انسان اول و مادر زندگانی را، که نخستین تثلیث مانویه هستند، در ازاء اب و ابن و روح القدس قرار داده‌اند[۸۵]. عباراتی از اناجیل عیسویان در قطعات کتب مانی دیده می‌شود. عیسی در آیین مانی مقامی عالی دارد، اما چون اطلاعات ما کامل نیست، نمی‌توانیم بتحقیق آن مقام را معین کنیم. آنچه معلوم است عیسی مانویان، آن عیسی نیست که یهود بدار آویختند. مانی شهادت مسیح را ظاهری می‌داند و بعنوان نشانه اسارت روح نورانی در عالم اسفل[۸۶] تلقی می‌کند. باعتقاد مانی عیسی حقیقی موجودی است الهی، که از عالم نور برای تعلیم آدم و هدایت او بصراط مستقیم فرستاده شد. عیسی راهنمای ارواح است بجانب جهان نور[۸۷]. چنانکه بوسه[۸۸] در خصوص سایر گنوستیکها گفته است، مانی افکار قدما را، که راجع به نجات داشته‌اند، بعیسی نسبت داده است، ولی این انتساب سطحی و مصنوعی نیست، بلکه مانی اصل نجات را، که در مذهب عیسوی آمده است، تعبیر نموده و با آیین خود وفق داده است[۸۹].

ظاهراً مانی عقیده تناسخ[۹۰] را از هندیان خاصۀ بوداییان گرفته است. اما محققین،[۹۱] در باب محل این عقیده در مجموع آراء مانی، اختلاف دارند. جکسن، که در این مسئله بتفصیل بحث کرده است، چنین گوید: ما حق داریم معتقد باشیم، که مانی شخصا اعتقاد بتناسخ را یکی از ارکان تعلیمات دینی خویش قرار داده و می‌گفته است، که مستمعین سست اعتقاد و سایر گناهکاران به کیفر اعمال خود خواهند رسید و آن کیفر عبارت از یک قسم بازگشت باین عالم است، ولی خواص قوم از آن معاف هستند. اما به عقیده وزن دنک[۹۲] این بازگشت بعالم مربوط بافراد سماعون نیست، بلکه نوری، که در آنها مختفی است، باید آن‌قدر به این جهان بازگردد، که عاقبت در عالم نور فانی شود. باری کیش مانی بعد از او در آسیای مرکزی، که قبلا دین بودایی در آن استقرار یافته بود، انتشار یافت و با این محیط جدید هم سازش گرفت. رساله چینی که از مانویان باقی است، انشایی دارد، که بکلی بسبک بودایی است.[۹۳]

جامعه مانوی مرکب از پنج طبقه بود، معادل پنج تجلی پدر عظمت، ازاین‌قرار: طبقه اول ۱۲ نفر رسول (به پهلوی فریشتگان)[۹۴]، طبقه دوم ۷۲ تن اسقف (به پهلوی اسپسگان)[۹۵]، طبقه سوم ۳۶۰ تن شیوخ (به پهلوی مهشتگان)،[۹۶] طبقه چهارم برگزیدگان (به پهلوی وزیدگان)[۹۷] و طبقه پنجم سماعون (به پهلوی نیوشگان)[۹۸]. عده افراد این دو دسته اخیر حدی نداشت[۹۹] و این دو طبقه بیشتر از سایرین در کتب مانویه نام برده شده‌اند. نیوشگان عبارت از توده مؤمنان بودند، یعنی آنان که طاقت تعالیم دشوار طبقه برگزیدگان را نداشتند.

حکمت عملی مانویه مبتنی بر قواعدی چند بود، مخصوصا قاعده «هفت مهر»، چهار مهر مربوط بامور معنوی و اعتقادی و سه مهر متعلق بعمل و کره‌دار اشخاص بود. سه مهر اخیر از این قرار است: مهردهان (احتراز از ادای سخنان کفرآمیز و ناپاک)، مهردست (اجتناب از عمل یا پیشه‌ای که برای انوار زیان‌آور است) و مهردل (پرهیز از شهوات و آرزوهای پلید).[۱۰۰] این مهرهای عملی نسبت بطبقه برگزیدگان و طبقه سماعون، حکم مختلف داشت. برگزیدگان نبایستی پیشه‌ای اختیار کنند، که موجب زیان عناصر شود یا در پی اموری برآیند، که اسباب ثروت و آسایش مادی گردد. خوردن گوشت حیوانات و آزار رسانیدن بذرات نور، که در نباتات پنهان است، به‌وسیله چیدن گیاهها ممنوع بود. شراب را نیز حرام می‌پنداشتند. بیش از غذای یک روز و لباس یک سال از مال دنیا نبایستی داشته باشند. بایستی بی‌زن زندگانی نمایند[۱۰۱] و برای نشر پاکی و طرز معاش بی‌آلایش،

در اقطار جهان سفر کنند. نیوشگان از این قواعد سخت معاف بودند، می‌توانستند بمشاغل و پیشه‌های عادی خود بپردازند و گوشت نیز بخورند، بشرط آنکه به دست خویش حیوان را بی‌جان نکرده باشند. زن گرفتن نیز برای آنها مباح بود. بایستی بطریق اخلاقی زندگانی کرده، بکوشند، که بدنیا دلبستگی زیاد پیدا نکنند. از واجبات طبقه نیوشگان آن بود، که نذر کنند غذای گزیدگان را فراهم آورند و گیاهی را، که گزیدگان غذای خود می‌ساختند و از چیدن ممنوع بودند، بچینند و در حضور آنها زانو زده تقدیم کنند. در عوض گزیدگان دعا می‌کردند، که خداوند گناهی را، که از چیدن گیاه بر نیوشگان وارد شده، ببخشاید.[۱۰۲] پرداخت زکات و گرفتن روزه و گزاردن نماز تکلیف عمومی بود و همه طبقات را شامل می‌شد. هر ماه هفت روز روزه می‌گرفتند و در بیست و چهار ساعت چهار دفعه نماز می‌خواندند. پیش از شروع نماز با آب وضو می‌گرفتند. در صورت فقدان آب با خاک و چیزهای دیگر تیمم می‌کردند و در نماز ۱۲ مرتبه به سجده می‌افتادند. نیوشگان یکشنبه را و برگزیدگان دوشنبه را مقدس می‌شمردند، چه مانویان هفته را پذیرفته بودند.[۱۰۳] صدقه دادن واجب بود، ولی مانویه از دادن آب‌ونان بکفار خودداری می‌کردند، زیرا که این عمل را موجب پلید شدن ذرات نور، که مستور در آب‌ونان است می‌دانستند، اما از دادن لباس و پول و چیز دیگر، که از ذرات نور خالی است، مضایقه نمی‌کردند.

دعوت مانی از آغاز پیشرفتی عظیم داشت. در بابل و در نزد ایرانیان مقبول افتاد. بنا بر مندرجات کفلایه که در فوق ذکر شد[۱۰۴]، گویا مانی در زمان اردشیر بابکان مورد توجه پسرش شاهپور بوده است. بنا به روایات دیگر نخست دو تن از برادران شاهپور، یعنی مهرشاه حاکم ولایت میشان و پیروز به او گرویده بودند، در یکی از روایات مانویه[۱۰۵] حکایت ملاقات مهرشاه را با مانی چنین می‌نویسد: «مهرشاه دشمن رسول خدا بود؛ باغی بسیار با شکوه و پهناور داشت، که بی‌نظیر بود؛ مانی بحضور مهرشاه رفت که در باغ ضیافتی شگرف آماده کرده، در نهایت شادمانی بود. شاهزاده به پیغمبر گفت: «آیا در بهشتی که تو بدان می‌خوانی، باغی چون باغ من هست؟» آنگاه مانی از بی‌اعتقادی شاهزاده آگاه شد و بقدرت خویش، بهشت نور را با همه ایزدان و موجودات ربانی و همۀ سعادت و بهجت جنانی بوی نمود. در این مدت شاهزاده بی‌هوش بود و این حال سه ساعت دوام یافت. پس مانی دست بر سر او نهاد تا بهوش آمد. آنچه دیده بود بخاطر داشت. چون برخاست به پای او افتاد و دست راست او را در دست گرفت.[۱۰۶]

بنا به روایت الفهرست فیروز بود، که مانی را بحضور شاه دلالت کرد. ظاهراً مانی از علم طب با خبر بوده: گویند شاهپور علاج فرزند مریض خود را از او درخواست کرد، ولی طفل در آغوش او جان داد.[۱۰۷]

ظاهراً عبارتی، که در رساله آکتا آرکلائی[۱۰۸] مسطور است و مورد تردید کسلر[۱۰۹] واقع شده[۱۱۰]، مربوط باین واقعه است و در قطعه[۱۱۱] از رسالات مانویه[۱۱۲] هم اشاره بدان رفته است. بنا به روایتی، که مؤلف الفهرست آورده، روزی که مانی نخستین بار بحضور شاهپور رسید، بر هر دوش او چیزی مثل مشعل روشن بود. شاه می‌خواست او را دستگیر و هلاک کند، ولی چون چشمش به او افتاد، در دل خود احترامی عمیق احساس کرد. سبب آمدنش را پرسید و وعده داد، که آیین او را بپذیرد. آنگاه مانی از شاه طلب مساعدت کرد، از جمله آنکه پیروانش در پایتخت و سایر قسمتهای کشور، مورد احترام عمومی باشند و آزادانه بهر جا بروند، شاه درخواست او را پذیرفت.

شاهپور نسبت به مانویان اظهار مساعدت و خیرخواهی کرده است و بهمین مناسبت مانی یکی از کتب عمده خود را بنام او کرده و شاهپورگان خوانده است. در کتاب کفلایه، که مانی شرح حال خود را نوشته، اطلاعات گرانبهایی راجع بروابط مانی و شاهنشاه شاهپور مذکور است. مانی پس از ذکر مسافرت خود بهند و مراجعت به ایران چنین گوید: «بحضور شاهپور شاه رفتم و او با احترام بسیار مرا پذیرفت و اجازه مسافرت (در کشور خود؟) مرحمت کرد، تا کلمه حیات را تبلیغ کنم. من چندین سال صرف کردم... و در مرکب او سالیان دراز در ایران و در کشور پارت تا آدیب (آدیابن) و ممالکی، که با دولت روم مجاور است مسافرت نمودم»[۱۱۳].

شاهزاده پیروز، بعد از جلوس شاهپور، به فرمانفرمایی شمال شرقی (ابرشهر، خراسان) نصب[۱۱۴] شد. سکه‌هایی از او باقی است به این عبارت: «پرستنده مزدا، پیروز الهی، شاهنشاه کوشان». صورت خدایی که، در روی سکه‌های پیروز دیده می‌شود، این عبارت را در بردارد «بودا خدا».[۱۱۵] چون این شاهزاده پیرو مانی بوده، می‌توانسته است دفعتا هم پرستنده مزداه باشد هم بودا.

یکی دیگر از پیروان بزرگ مانی، که از مبلغین معتبر این آیین جدید بود، اردوان نام داشت، که اسم اشکانی بوده است.[۱۱۶]

بنا به روایات مانویه، که مأخوذ از تواریخ عربی است، در آخر شاهپور با مانی به خصومت پرداخت. بنا بر قول یعقوبی، این پادشاه فقط ده سال کیش مانی داشت، پس از آن مانی از کشور ایران اخراج و قریب ده سال در ممالک آسیای مرکزی سرگردان بود. و یا تا هند و چین نیز رفته و همه جا دین جدید را تبلیغ کرده و کتابها و نامه‌هایی بمشایخ خود، که در بابل و ایران و سایر ممالک شرقی اقامت داشته‌اند، می‌نوشته است. عاقبت شاهپور در سال ۲۷۲ وفات یافت، پسر و جانشین هرمزد اول نیز در ۲۷۳ جهان را بدرود گفت و مانی توانست در مقابل خصومت موبدان مقاومت ورزیده، به ایران بازگردد. شمیدت[۱۱۷] نسبت بجزئیات این روایت ابراز شک کرده و بر آنست که هرگز مانی با شاهپور معارضه‌ای نداشته است و چنین گوید «در هر حال فرار و نفی مانی بهند افسانۀ بیش نیست، زیرا این سفر قبل از جلوس شاهپور باید واقع شده باشد». نه تنها شاهپور بلکه هرمزد اول هم مانی را بچشم احترام می‌نگریسته‌اند.

قدر متقن اینست، که وهرام اول برادر هرمزد اول، که پادشاهی عشرت‌طلب و سست‌عنصر بود، مانی را بدست روحانیون زردشتی واگذاشت. یعقوبی گوید[۱۱۸] مجلس مباحثه عمومی تشکیل شد و مانی با موبدان موبد، که هم خصم بود هم قاضی، بگفتگو پرداخت. شکی نیست، که مانی مجاب[۱۱۹] و محکوم گردید و او را بعنوان خروج از دین به زندان افکندند و چندان عذاب دادند تا بدرود حیات گفت.[۱۲۰] این واقعه در سال ۲۷۶ در اواخر سلطنت وهرام اول اتفاق افتاد[۱۲۱]. بنا بر یک روایت شرقی، مانی مصلوب شد یا زنده زنده پوست او را کندند، بعد سرش را بریدند و پوست او را پر از کاه کرده، به یکی از دروازه‌های شهر گندی‌شاهپور خوزستان بیاویختند و از آن پس آن دروازه به «باب مانی» موسوم گشت.

مانویان به یادگار روز شهادت نبی خود، روزی را معین کردند موسوم به «عید بما». در این جشن منبری می‌گذاشتند، که حاکی از حضور استاد غایب باشد. چون در یونانی منبر را بما[۱۲۲] گویند، این روز چنین خوانده شده است. در قطعه‌هایی، که بزبان شمالی[۱۲۳] در دست است، چنین می‌نویسد: «بیایید اینجا... (؟) در این روز بما تا از بسی سمساره‌ها نجات یابید». معلوم می‌شود مانویان اصطلاح سمساره[۱۲۴] را، که بمعنی تناسخ می‌باشد، از زبان سانسکریت گرفته بودند. از مانی عده بسیاری کتب و رسالات، که مشتمل بر اصول و فروع آیین او است، به یادگار مانده است. منابع غربی و شرقی نام و عنوان و موضوع اغلب این کتب را ذکر کرده‌اند[۱۲۵] و اکثر آنها بزبان سریانی بوده است. مانی در کتاب الاسرار، در ضمن سایر مباحث بآراء ابن دیصان نیز پرداخته است، رسالة الاثنین ظاهراً[۱۲۶] نظیر رساله کوان مشهور است، که مخصوص شرح قیام عفریتان و دیوان حمله به آسمان و بسی افسانه‌های پهلوانی دیگر بوده است.[۱۲۷] کتاب پراگماتایا[۱۲۸] یا رسالة الاصل را می‌توان متمم کتاب رسالة الاثنین شمرد. انجیل زنده یا فقط انجیل، که بر حسب عدد حروف سریانی ۲۲ فصل داشته است، «الهام نامه خدای منجی است»[۱۲۹]. متمم این انجیل کتابی بود در فلسفه گنوستیک، موسوم به کنز الحیات. مانی در کتاب احکام و قواعد، احکام و قواعد و تکالیف اخلاقی و حکمت عملی طایفۀ برگزیدگان و نیوشگان را معین کرده است. همه آثار سریانی مانی بزبان پهلوی ترجمه شده بود. یکی از کتب مانی بزبان پهلوی جنوب غربی شاهپورگان نام داشت، که مکرر در این تألیف مذکور شده است.

این کتاب بنام شاهپور اول، و حاکی از مطالب متعلقه به مبدأ و معاد بود. بعضی قسمتهای شاهپورگان و ترجمه پهلوی انجیل، در ضمن قطعات مکشوفه تورفان بدست آمده است. کتاب کفلایه، که قسمت اعظم آن امروز بزبان قبطی در دست است، که آنهم گویا ترجمۀ از یونانی باشد، حاوی تعلیمات مانی است، که پس از مرگش جمع‌آوری کرده‌اند. گذشته از این کتب، عدۀ بسیاری نامه و دستورالعمل‌های کتبی و رساله‌های مختلف بقلم مانی رواج داشته است. این نامه‌ها خطاب به شاگردان معتبر یا جماعت مانویه‌ای بوده است، که در ممالک مختلف مانند تیسفون و بابل و میشان و الرها و خوزستان و ارمنستان و هند و غیره ساکن بوده‌اند. ازاین‌رو معلوم می‌شود، که در زمان خود مانی هم آیین او چه توسعه و انبساطی داشته است. در میان پاپیروس‌هایی، که در مصر کشف شده، ترجمه قبطی بسیاری از این نامه‌ها بدست آمده است[۱۳۰].

مانی از لحاظ ادبی در زبان ایران اصلاح مهمی کرده است. بجای خط پهلوی، که شباهت حروف آن موجب خبط و اشتباه در قرائت می‌شد، خط سریانی را معمول کرد و با یک طرز بسیار ماهرانه توانست، الفبای سریانی را با زبان ایرانی (لهجه جنوب غربی و شمالی) وفق دهد و حتی المقدور اعراب کلمات و اصوات حروف پهلوی را به‌وسیله حروف مصوته سریانی، قید و ثبت کند. در این خط جدید نه فقط کلمات هزوارش معمولۀ در زبان پهلوی را متروک داشت، بلکه بجای املاء نیمه تاریخی؛ که به علت محافظه‌کاری زردشتیان، خط پهلوی هرگز از آن رهایی نیافته، مانی رسم الخطی بکار برد، که کاملا متناسب با تلفظ و معادل اصوات و حرکات بود. این الفبای مانوی را پیروان او، که سغدی زبان بودند؛ قبول نمودند و رفته رفته از آن خطوطی پدید آمد، که اقوام آسیای مرکزی آن را بکار می‌بردند.

سیس یا سیسین (سیسینیوس)[۱۳۱]، که از شاگردان مانی بود، بعد از وفات مؤسس آیین بنا بر وصیت و تعیین او خلیفه کل مانویان گردید[۱۳۲]. مقامش در بابل بود، که از آن پس مرکز قوه روحانی مانویان گردید. بعد از آنکه سیس را مصلوب کردند؛ اینایوس[۱۳۳] نامی ریاست یافت[۱۳۴] و این آیین جدید در مغرب زمین، یعنی کشور روم، نفوذ پیدا کرد[۱۳۵]. اگوستی‌نوس[۱۳۶]، که از آباء معروف عیسوی است، مدت ۹ سال این آیین داشت، آنگاه بازگشته و آن را مورد حمله‌های بسیار شدید تعصب‌آمیز قرار داد. عیسویان از دین مانی بسیار وحشت و نفرت داشتند، زیرا که بزعم آنان اصل و اساس ایمان عیسوی را متزلزل و فاسد می‌کند، پس هرکس تا می‌توانست، تیرهای تهمت بجانب این کیش می‌انداخت. مثلا این عبارت، که مؤلف اعمال شهدای کرخا می‌نویسد[۱۳۷] : «در زمان شاهپور، مانی، که مخزن شیطنت و شرارت بود؛ انجیل شیطانی خود را قی می‌کرد» و تئودور برکونائی عقیده خود را راجع به پیروان مانی «کافر» چنین بیان می‌کند: « هرکس پیرو آیین او باشد، شقی است. پیروان او خلایق را در نهان‌خانه‌های شیطانی سر می‌برند؛ بدون هیچ شرمی تن بفحشاء و منکر می‌دهند؛ رحم ندارند و از امید بی‌بهره‌اند.»[۱۳۸].

اما اگر بخواهیم به حقیقت ایمان و اخلاق پاک و لطیف مانویان پی ببریم؛ باید کتاب خوستووانیفت[۱۳۹] یا اعتراف‌نامه سماعون را بخوانیم، که ترجمه آن بزبان ترکی قدیم (اویغوری) تا امروز باقیمانده و در ضمن نسخ خطی تورفان و توئن‌هوانگ[۱۴۰] کشف شده است.[۱۴۱] اعتراف‌نامه دیگری، که خاص برگزیدگان است و بزبان سغدی بدست آمده، توسط هنینگ انتشار یافته است[۱۴۲].

با وجود فشار و سختگیری، که در کشور ایران از جانب روحانیون زردشتی نسبت به فرقۀ مانوی بعمل می‌آمد، این آیین جدید در سرزمین ایران باقی ماند، ولی کمابیش پنهانی و سری بود. روایاتی راجع به تعقیب و آزار مانویه ایران در عهد نرسی و هرمزد دوم در متن‌های قبطی مانویه مسطور است[۱۴۳]. عمرو بن عدی پادشاه عرب حیره این فرقه را حمایت می‌کرد[۱۴۴]. در ایالت بابل، که منشأ این اعتقاد بود، و در پایتخت شاهنشاهی تیسفون بسی از مانویه می‌زیستند، اما بسبب فشار و تعدی اهل زمان، گروهی بسمت شرق و شمال، که مسکن طوایف ایرانی‌نژاد بود، هجرت کردند. در سغد جماعتی عظیم از مانویه ساکن شدند. این مانویان شرقی رفته‌رفته ارتباط خود را با هم‌کیشان غربی از دست دادند و از شناختن احکام مرکز دیانت خود، یعنی خلیفه بابل سرپیچی نموده، فرقه مستقلی تشکیل دادند. چون در نواحی شرق کسی زبان سریانی نمی‌دانست، مانویان بجای کتب اصل خود، که بزبان سریانی بود، ترجمه آنها را، که بلغت پهلوی جنوب غربی در دست داشتند، بکار می‌بردند، ولی زبان پهلوی شمالی را نیز کماکان می‌آموختند، زیرا که بسی متون دینی آنان، خاصه سرودها و اشعار مذهبی، باین لسان تدوین شده بود. در حفریات تورفان نمونه‌هایی از این اشعار[۱۴۵] با یک قطعه از فهرست، که بترتیب حروف تهجی تنظیم شده و مطلع هر قصیده را ذکر کرده است[۱۴۶]، بدست آمده. آنگاه مانویان شرق بنقل متون مذهبی خود بزبان سغدی پرداختند، پس از چندی آن نسخ سغدی را هم بزبان ترکی قدیم ترجمه کردند و این مقارن قرن هشتم میلادی بود، که اقوام اویغور ترک‌نژاد، در آسیای مرکزی سلطنتی بزرگ تشکیل دادند و یکی از خوانین اویغوری، که در نیمه اخیر این قرن فرمانروایی می‌نمود، بکیش مانی گروید و لقب «مظهر مانی» گرفت.[۱۴۷] قطعاتی که در تورفان کشف شده و نمونه از همه السنه سابق الذکر مثل پهلوی جنوب غربی و پهلوی شمالی و زبان سغدی و ترکی دربردارد، متعلق به دوره‌ایست، که با حکومت این خان اویغوری آغاز می‌شود. چنانکه پیش از این گفته‌ایم، فرقه مانویه آسیای مرکزی، با محیط بودایی آنجا سازش گرفت؛ دعاة مانوی اصطلاحات دین بودا را بکار بردند و از افسانه‌های بودایی استفاده نمودند، چنانکه مانویان مغرب زمین از حکم و قصص اناجیل مسیحیان اقتباس می‌نمودند.[۱۴۸]

در روایات نویسندگان اسلامی، که آمیخته به افسانه است، صفات فوق‌العادۀ از مانی ذکر شده است؛ از آن جمله چابکی و مهارت او در خط و نقاشی است، من‌جمله ابو المعالی نویسنده ایرانی در «بیان الادیان»، که در سال ۱۰۹۲ میلادی تألیف شده، حکایت می‌کند، که مانی «بر پارۀ از حریر سپید خطی فروکشید، چنانکه آن یک تار حریر بیرون کشیدند و آن خط ناپدید گشت» و کتابی کرد بانواع تصاویر که آن را ارژنگ مانی خواندند» و در خزائن غزنین هست.

بنا بر اشعار فردوسی مانی از چین آمده و در نقاشی بی‌نظیر بوده است:

  بیامد یکی مرد گویا ز چین که چون او مصور نبیند زمین  
قصه‌ها و افسانه‌های گوناگون در باب اردنگ مانی[۱۴۹] (ارتنگ، ارژنگ) روایت کرده‌اند و یکی از مصطلحات رایجۀ شعری ایران شده است. بنا بر افسانه، که میرخوند آورده و منشأ آن معلوم نیست، مانی غاری را در ممالک مشرق به صورتهای گوناگون آراسته بود.

در حفاری تورفان و خوچو[۱۵۰] نمونۀ از صنایع مانویان بدست آمده است. در خوچو غاری یافته‌اند منقش بنقوش بسیار، که دقایق نقاشی از آنها هنوز نمایان است. یکی از این صورت‌ها مرد بزرگی را نشان می‌دهد (که گویا خودمانی است)، که به هیئت مغولی است با سبلت آویخته و ریش دو شاخ؛ در پشت سر او بشکل هاله قرص خورشید رسم شده است، که متن آن سرخ و حاشیه آن سفید است و

شکل ۹-نمونه نقاشی مانویان در خوچو

(لوکوک، خوچو)

قسمت زیرین آن قرص در میان هلالی قرار گرفته. آن شخص کلاهی تاج مانند، که گویا از پارچه زربفت باشد، بر سر دارد، که قسمت زیرین آن چنان تنگ است، که

فقط بالای سر را پوشیده است و به‌وسیله نواری زیر چانه آن را بسته‌اند؛ قسمت بالای تاج پهن است. آثار زردوزی هنوز در حاشیه قبای او پیداست. در سمت راست آن پیشوا، چند صورت کوچکتر کشیده شده که از طبقه گزیدگان هستند و ظاهراً

شکل ۱۰-مینیاتور مانوی (لوکوک، خوچو)

اغلب آنها از مردم مغرب می‌باشند، جامه سفید پوشیده‌اند؛ کلاه آنها که بشکل تاج پیشواست، از پارچه سفید ساخته شده، دنبال نوار زیر چانه، که در اصل سرخ رنگ بوده، نمایان است. همه این اشخاص دست به سینه ایستاده‌اند؛ به نحوی که دست راست آنها در آستین چپ و دست چپ در آستین راست نهفته است. این وضعی است که مردم شرق در حال خشوع و احترام می‌گیرند. نام این اشخاص، که بخط اویغوری در روی تصاویر رسم‌شده، تا اندازۀ خوانده می‌شود؛ در پشت سر زنانی بنظر می‌آیند، که هم از طبقه گزیدگان هستند، لباس آنها با مردان یکی است، مگر کلاه، که ظاهراً استوانه شکل است. در پشت سر زنان، نیوشگان را می‌توان به زحمت تشخیص داد، که هم زن و هم مرد لباسهای رنگارنگ و کفش سیاه پوشیده‌اند، اما این قسمت بکلی ضایع شده است[۱۵۱] (ش ۹).

دیگر از چیزهایی که یافته‌اند، دو علم معبد است، که تصاویری بر آن نقش شده، یکی صورت بانویی از طبقه گزیدگان، که پیش روی او زنی دیگر با جامه سرخ زانو زده و قدش کوتاه‌تر از بانوی نخستین است. در یک کتیبه نوشته است که تصویر اول شاهزاده خانمی است بنام بسوسک[۱۵۲]. بر علم دیگری دو تن از نیوشگان، یکی زن و یکی مرد نقش شده، که در حضور یکی از گزیدگان به زانو درآمده‌اند. قسمت سفلی تصویر مرد محو شده است. عمامه او خیلی شبیه اهالی امروزی آن ناحیه است. زن در حال عبادت است. آن شخص گزیده ظاهراً مشغول عفو گناهان دو تن نیوشگان است و این نکته معلوم است، که بخشایش مذکور از جمله امتیازات مردان گزیده بوده است[۱۵۳].

همچنین در این حفریات نمونه‌هایی از صنعت نقاشی مینیاتور مانویان بدست آمده است، ورقه‌ای که بخط ترکی نوشته شده، در هر دو جانب دارای تصاویر است: از قبیل شکل روحانیون مانوی، که لباس سفید در بر و کلاه بلند استوانۀ شکل بر سر، در جلو میزهایی، که به جامه‌های رنگارنگ آراسته شده، در دو صف ایستاده‌اند. هریک قلمی در دست و ورقه کاغذی در پیش رو دارند. حاشیه این صفحه را با نقوش اشجار میوه‌دار و خوشه‌های انگور مزین ساخته‌اند. جانب دیگر ورقه مشتمل بر دو ستون مکتوب است، یکی با مرکب سیاه، دیگر سرخ، که اطراف آن را حاشیۀ از نقوش گل و بوته‌دار انداخته‌اند در حاشیه تصویری است، که سه

شکل ۵(مکرر) مینیاتور مانوی (لوکوک، خوچو)

شخص را نشان می‌دهد، که بر روی قالی نشسته‌اند و جامه‌های الوان در بر دارند. معتبرترین این اشخاص، که قسمت اسفل تصویر او فقط باقیست، در جانب چپ نشسته و دو تن دیگر، که کلاه نوک‌دار بر سر دارند، رو بجانب او کرده‌اند. یکی از این دو تن آسوده نشسته و دستها را با کمال احترام در آستین نهفته است، ولی دیگری عود می‌نوازد.[۱۵۴] (ش ۱۰ مکرر)

این تصاویر، که در آنها دقت و لطافت فوق‌العاده بکار رفته، شخص را به یاد صنعت مینیاتور سازی ایران در زمان اسلام می‌اندازد و شهادت می‌دهد، که این صنعت در ایران بسیار قدیم بوده، زیرا که بنا بر قول کومون[۱۵۵] ظاهراً این صنعت را مانویان از کشور ساسانی بترکستان نقل کرده‌اند و در آنجا توسعه یافته شاهکارهای صنعتی تولید کرده است و نیز این تصاویر صنایع یونانی بین‌النهرین را بخاطر می‌آورد، که نمونه‌هایی از آن در نقوش دیواری شهر دورا هنوز باقی مانده است[۱۵۶]. و نیز کومون[۱۵۷] عبارتی از خطابه سریانی افرم[۱۵۸] ادسی، که قدری کمتر از صدسال بعد از مانی می‌زیسته، نقل می‌کند، که گوید: مانی صورت دهشتناک فرزندان ظلمت را در طوماری کشیده و ملوان ساخته بود، تا نفرت بینندگان را برانگیزد و در ازاء آن، تماثیل زیبا و فریبندۀ از فرزندان نور رسم کرده بود، تا حسن صورت آن جالب بینندگان شود. این صور فرشته‌آسا و آن نقوش عفریت مانند برای تعلیم مردمان بی‌سواد بکار می‌رفت. بنابراین قول، از عهد خودمانی عادت منقش کردن کتب نزد پیروان او متداول شده است و گویا افسانه، که مانی را نقاش بزرگی معرفی می‌کند، حقیقت دارد. آلفاریک[۱۵۹] حدس زده است[۱۶۰]، که اردنگ معروف مانی نسخۀ از «انجیل» اوست، که مصور بتصاویر بوده است.


    Studien z. antiken ص ۲۶۳ و بعد؛ شمیدت-پولوتسکی، کشف آثار مانوی، ص ۷۶ و بعد، والدشمیدت-لنتس عقاید مانویه، ص ۵۷۵ و ۶۰۶.

  1. زاره-هرتسفلد، نقوش برجسته، ص ۹۷ و تصویر.
  2. نقوش برجسته، ص ۹۲ و تصویر ۱۱؛ تاریخ صنایع پوپ، B,IV 154.
  3. شهر شاپور، مجله آسیایی، دوره ۱۰، ص ۱۲۷. بنا بر یک سنت باستانی تاجگذاری در نخستین نوروز پس از جلوس شاه انجام می‌یافت. (نگاه کنید: شدر، گنومون نهم، ص ۳۵۰).
  4. برای تحقیق بیشتر درباره مانی و کیش او می‌توان بمنابع ذیل رجوع کرد: از جمله منابع قدیمه راجع بمانویه مهم‌ترین همه رساله‌های جدلی است، که مؤلفان عیسوی نوشته‌اند، مخصوصا رسالات تیتوس بسترایی Titus de Bostra و سنت-اگوستین Saint Augustin و رساله موسوم به Acta Archelai و دعاهای استغار، که بزبانهای یونانی و لاتینی نوشته شده و مانویانی را که از دین خود برمیگشتند، مجبور بتلاوت و تکرار آنها میکردند، رساله در فلسفه افلاطونی جدید تألیف اسکندرلو-کوپولیسی، دیگر صد و سی و سومین رساله تبیینیه سریانیان تألیف سورانطاکی و کتاب کشیش سریانی موسوم به تئودر برکونائی. مطالب این کتاب و شرح مبسوطی که در فهرست ابن‌الندیم مندرج است، فهرستها منبع عمده تحقیقات راجع بعقاید مانویه در خصوص مبدأ آفرینش بوده است، کتب عربی دیگر هم مخصوصا آثار الباقیه بیرونی حاوی مطالب مهمه است-در قرون جدید عقاید مانویه را نخست علمایی مورد تحقیق قرار دادند، که موضوع بحث آنها تاریخ دیانت مسیح بود ازاین‌قرار:
    بوسوبر، تاریخ انتقادی مانی و مانویت
    I. de Beausobre,Hirtoire critique de Manichee et du Manicheisme. (Amst.1734-39) ؛ بور، دیانت مانوی- ,Das manichaeische Relionssystem(1831,Neudruck Got. tingen 1928) C. Baur فلوگل خلاصه الفهرست را با شرح مبسوط و ترجمه آلمانی آن در رساله موسوم به «مانی و تعلیمات و آثارش» منتشر کرد.
    . G. Flugel,Mani,Seine Lehre und seine Schrifsen,1862. کسلر در ۱۸۸۹. رساله جدیدی تحت عنوان «مانی و تحقیقات درباره دیانت او» نوشت ولی ناتمام ماند.
    K. Kessler,Mani,Forshungber die manichaeische Religion l. بعد در ۱۹۰۸ کومن تحقیقی در باب مبدأ آفرینش جهان باعتقاد مانویه نگاشت و آن را «تحقیق در باب مانویت» «Recherches sur le manicheisme» نام نهاد، مبنای تحقیق او خلاصه کتاب تئودر برکونائی بود، که ده سال قبل از آن توسط پونیون بچاپ رسیده بود (ضمیمه کتاب «کتیبه‌های ماندائی جامهای خوابیر») - در قرن بیستم هیئتهای بزرگ علمی آلمانی و فرانسوی و انگلیسی و غیره در ترکستان چین عده زیادی از قطعات مانوی را به زبانهای پهلوی (لهجه شمالی و جنوب غربی) و سغدی و ایقوری و چینی بدست آوردند، که قسمت بزرگی از آنها طبع و نشر شده است. مهمترین انتشارات جدید عبارتست از: مولر، بقایای آثار خطی بخط استرانجلو مکشوفه در تورفان، ج ۱ و ۲، گزارش و رساله آکادمی پروس 1904 -Schriftaus Turfan F. W. K. Muller Handschriften-Reste in Estranghelo ؛ ورقی از یک کتاب سرود مانوی، گزارش آکادمی پروس Ein Dopelblatt auseinem manichalschcna Hymnenbuch ؛ زالمان، مطالعات مانویه Manichaeische Studien از رسالات آکادمی سن‌پطرسبورغ ۱۹۰۸. و مانیکائیکا Mauichaica در ۵ جزوه (بولتن آکادمی سن‌پطرسبورغ ۱۳-۱۹۰۷)، دیگر رسالاتی از آندراس تحت عنوان آثار مانوی بلغت ایرانی متوسط، که توسط هنینگ پس از مرگ آندراس در ۳ قسمت انتشار یافته است (گزارش آکادمی پروس ۱۹۳۲٬۱۹۳۳،1934) l-III, aus dem ,herausgegeben von W. Henning Mitteliranische Manichaica, Nachlass von F. C Andreas هنینگ، یک سرود مانوی درباره آفرینش (Gott. Nachr.1934). Ein manichaischer Kosmogonischer Hymnus ؛ از همین مؤلف، تولد و پیدایش انسان نخستین مانوی (ibid.1933) Geburt und Entstehung des manichaischen Urmenschen ایضاً همین مؤلف، یک کتاب هنوخ مانوی Ein manichaisches Henochbuch (گزارش آکادمی پروس ۱۹۳۴) ؛ دیگر، یک کتاب دعا و اعتراف مانوی- und Beichtbuch Ein mamichaisches Bet- از رسالات آکادمی پروس ۱۹۳۶. فون‌لوکوک آثار مانوی ترکی خوچو در سه جزوه (رسالات آکادمی پروس ۱۹۱۱٬۱۹۱۹،1922) Manichaica aus Chotscho. A. von Le Coq, Turkische ؛ اشتاین، خوستونفت ترکی مکتشفه در تون هوانگ (مجله پادشاهی 1911) - Huang Dr. Stein,Turkish Khuassuanif from Tun ؛ شاوان ونلیون، یک رساله مانوی مکتشفه در چین (مجله آسیایی 1911) en Chine Chvannes et pelliot,Un traite manicheen retrovve قطعات کوچکتر از آثار مانوی توسط مولر ولوکوک و بانگ W. Bang و پلیو منتشر شده است.
    در رسالات آکادمی پروس ۱۹۲۶ والدشمیدت Waldschmidt ولنتس Lentz یک تومار چینی را، که مشتمل بر سرودهای مانوی و قطعات پهلوی و سغدی بود، با تفسیراتی راجع بمقام عیسی در دین مانوی منتشر ساخته‌اند Manichaismus) (Die Stellung Jesu im و نیز همین دو نفر در سال ۱۹۳۳ رساله بعنوان عقاید مانوی در متون چینی و ایرانی- und iranischen Texten) (Manis chaische Dogmatik aus chinesichen انتشار داده‌اند. ریتزن اشتاین R. Reitzenstein در چند کتاب خود مسائل مانویه را مورد بحث قرار داده است (Das mandaische Herrn der Grosse,1918: Das iranijche Erlosungsmysterium,1921.) و چند قطعه از آثار مانوی را، که بزبان پهلوی شمالی است و تا آن‌وقت طبع نشده است.
    و آندراس ترجمه کرده، بطبع رسانیده است.
    از جمله تحقیقات سالهای اخیر کتب ذیل را باید نام برد.
    الفاریک P. Alfaric خطوط مانویه Les ecritures manicheennes در ۲ جلد ۱۹-۱۹۱۸؛ دیگر مقالات متعدد ویلیمز جکسن در مجله پادشاهی و مجله شرقی امریکا در باب نکات تاریک عقاید مانویه و «تحقیقات در باب مانویت» Researches in Manichaeism از همین مؤلف (نیویورک ۱۹۳۲). که در آن متون مهمه مورد تحقیق و تشریح قرار گرفته است ریتزن اشتاین و شدر، مطالعات در باب مزج و اختلاط عقاید در عهد قدیم (Studien zum antiken Synkretimus) مطالعات کتابخانه واربورگ ۱۹۲۶.
    وزن دنک، استعمال بعض اسامی ایزدان ایرانی در دیانت مانوی AO)،۷، ص ۱۱۴ و بعد). در سالهای اخیر مقدار زیادی پاپیروس در مصر بدست آمد حاوی قطعاتی از آثار مانویه بزبان قبطی، مخصوصا قسمت اعظم ترجمه کتاب موسوم به «کفلایه» و نمونه‌هایی از این قطعات بزبان آلمانی توسط کارل شمیدت Karl Schmidt و پولوتسکی H. I. Polotsky در کتابی تحت عنوان «کشف آثار مانوی در مصر « Ein Mani-Fund in Egypten ترجمه و جزو رسالات آکادمی پروس ۱۹۳۲ منتشر شد و نکات مجهولی را درباره زندگی و شریعت مانی روشن نمود. قسمتی از این قطعات، که کارل شمیدت در قاهره کشف کرد، فعلا در برلن است، قسمت دیگر که چستر بیتی Ckester Beatly در فیوم خریداری کرد، در لندن می‌باشد مقایسه شود با شدر در کنومون ۹(۱۹۳۳) ص ۳۷۷ و ما بعد و فون‌سله G. v. Selle در. gelehrt Anz. Gott (نامه دانشوران گوتینگن)۱۹۳۵، ص ۱۸۲ و بعد. هوگو ایبشر Hugo lbseher با مهارت فوق‌العاده موفق شده است، که از میان قطعات آثار مانویه بزبان قبطی مجموعه چستر بیتی، که بسیار آشفته بود،۹۶ صفحه را استخراج کند. این صفحات، که تا اندازه ضایع شده مشتمل بر یک سلسله خطب و مواعظ است، که شاگردان مانی نگاشته‌اند و بیشتر آنها از قرن سوم میلادی است. این متون با ترجمه آلمانی آن تحت عنوان Manichaische Homilien توسط پولوتسکی وایبشر در ۱۹۳۴ در اشتوتکارت چاپ و منتشر شده است (آثار خطی مانوی مجموعه چستر بیتی جلد اول). این قطعات واجد اهمیت تاریخی فوق‌العاده است و از جمله تفصیل گرانبهایی در باب محکومیت و اعدام مانی دربردارد (از اینجا معلوم می‌شود، که مانی در تمام عهد سلطنت شاپور اول در تحت حمایت این شاهنشاه بوده و جانشین اوهرمزد اول هم از مانی حمایت می‌کرده است) و دیگر از مطالب مهمه آن تعقیب مانویان است در عهد وهرام دوم و سیاست و اعدام سی‌سینیوس (سیس) جانشین مانی و خلیفه شدن اینایوس.
    دیگر از انتشارات جدید در باب مانویه کتب ذیل می‌باشد.
    آثار خطی مانوی موزه‌های دولتی برلن، ناشر کارل شمیدت، جلد اول کفلایه جزوه ۴-۱، اشتوتکارت ۱۹۳۵.
    پولوتسکی در پولی ویسووا Pauly Wissowa,Supple.6، ص ۲۷۲- ۲۴۱(اشتوتکارت ۱۹۳۵).
    شدر، مانویت طبق اکتشافات و تحقیقات جدید Der Manichaismus nach neuen Funden und Forschungen,Morgenland,Heft 28.
  5. شمیدت - پولوتسکی، کشف آثار مانوی، ص ۴۷ و بعد.
  6. مقایسه شود با شدر، گنومن ۹، ص ۳۴۹ و به عقیده شدر مقصود از هندوستان اراضی سند و قندهار است، که به شاهنشاهی ساسانیان تعلق داشته.
  7. رک: شدر، صورت اصلی الخ، ص ۶۹-۶۸، یادداشت ۴.
  8. شدر-حسن البصری، اسلام ۱۴، ص ۲۳.
  9. رک بالاتر ص ۶۰.
  10. ترجمه سریانی انجیل در حدود سال ۲۰۰ میلادی موجود بود. (قول رالفس Rahlfs رک بکتاب والدشمیدت-لنتس، ص ۳۴).
  11. راجع بنفوذ ابن دیصان در عقیده مانی رک به تفحصات وزن دنک ( AO، ج ۱۰، ص ۳۳۷ و ما بعد) و شدر (مجله تاریخ کلیسا ۱۹۳۱، ص ۲۱ بعد).
  12. فهرست: فلوگل، مانی، ص ۵۱ و ۸۵. در کفلایه (شمیدت-پولوتسکی، کشف آثار مانوی، ص ۵۳) این فرشته را «فارقلیط زنده» نامیده‌اند، مقایسه شود با شدر، گنومون ۹، ص ۳۵۲-۳۵۱.
  13. عبارتی است، که بیرونی در آثار الباقیه (ص ۲۰۷، ترجمه، ص ۱۹۰) از مقدمه کتاب مانی موسوم به شاهپورگان نقل کرده است. مقایسه شود با شمیدت-پولوتسکی، ص ۴۱ و بعد و ص ۵۴ و ما بعد؛ هنینگ، کتاب هنوخ، ص ۲۷ و ما بعد؛ شدر، گنومون ۹، ص ۹، ص ۳۵۴ و ما بعد.
  14. قطعه M 4 a
  15. مخصوصا به منابع ذیل رک: کومون، تحقیقات و غیره؛ فلوگل، مانی؛ آندرآس- هنینگ، مانیکائیکا، ج ۱(متون قطعه T III،۲۶۰) و ج ۳؛ شدر، صورت الخ، ص ۸۸ و ما بعد؛ جکسن، تحقیقات درباره مانویت؛ هنینگ، یک سرود مانوی در باب آفرینش؛ شمیدت-پولوتسکی کشف آثار مانوی در مصر، ص ۶۲ و ما بعد؛ پولوتسکی در پولی وی‌سووا.
  16. Byle
  17. Sroshav
  18. بالاتر ص ۱۷۱ و ما بعد را نگاه کنید.
  19. eon
  20. کومون، ص ۱۰؛ والدشمیدت-لنتس، مقام عیسی، ص ۴۲.
  21. کومون، ص ۱۲.
  22. Ramratukh
  23. مقایسه شود با ص ۱۷۶ این ترجمه یادداشت ۱.
  24. Ohrmazd
  25. Ohrmizd
  26. راجع بانسان نخستین در مذهب گنوستیک‌ها بالاتر ص ۵۸ را ببینید. از اینکه پدر عظمت زروان نام داشته و انسان نخستین اورمزد معلوم می‌شود، که مانی با آن جنبه از شریعت زردشتی آشنایی داشته، که آلوده باعتقادات زروانیه بوده است. رک شدر صورت اصلی الخ، ص ۱۴۴ و همچنین هنینگ تولد، ص ۳۱۵.
  27. آندرآس-هنینگ،۲، ص ۳۲۴، یادداشت ۷.
  28. Mahrspand امهرسپندان رک ص ۴۷ و ۱۶۶، یادداشت،۲ این ترجمه و نیز آندرآس-هنینگ ۲، ص ۳۲۲، والدشمیدت-لنتس، عقاید مانویه، ص ۵۶۸.
  29. نثودر برکونائی ،کومون ص ۱۸. این اعتقاد یادگاریست از داستان مردوک و تیامت؛ مقایسه شود با بالاتر ص ۱۱۶؛ هنینگ تولد الخ، ص ۳۵۷.
  30. Narisaf در لهجه شمال، سغدیان او را نریشنخ Narishankh گویند. این همان Nairyosacha مذکور در اوستا است. مقایسه شود با ص ۱۷۸ این ترجمه یادداشت ۲.
  31. Spiritous Vivens
  32. رک برساله جکسن در باب داستان آفرینش نزد مانویان تحت عنوان:
    The "Second Evocation" in the Manichaean System of Cosmogoy. در ضمیمه مجله پادشاهی ۱۹۲۴، ص ۱۳۷ و ما بعد همچنین تحقیقات در باب مانویت از همین مؤلف، ص ۲۷۱ و بعد.
  33. Omophoros
  34. «فریاد» روح زنده و «جواب» نخستین انسان را تشخیص داده و دو تن از ایزدان شمرده‌اند: یکی بنام خروشتگ دیگر بذواختگ رک شدر. Synkr
  35. کریستنسن، انسان نخستین، ج ۱، ص ۳۴ و بعد.
  36. در عبارتی از قطعه به لهجه جنوب غربی چهار زمین آمده است. آندرآس- هنینگ، ۱، ص ۱۷۷.
  37. مقایسه شود با داستان مزداهی در ص ۱۷۸ این کتاب.
  38. Legatus Tertiut
  39. Nariseh نریسه در لهجه جنوب غربی همان Nairyosaeha اوستایی است رک ص ۱۷۸، یادداشت ۲ کتاب حاضر.
  40. Mishebhaghe چنانکه پیش دیده‌ایم در لهجه جنوب غربی ایزدمهر- روح زنده می‌باشد.
  41. کومون، ص ۳۴.
  42. مقایسه شود با بروج دوازده‌گانه؛ کومون، ص ۳۶.
  43. در بعضی از قطعات، که به لهجه شمالی و سغدی است، می‌بینیم، که در زمانهای بعد دوره سوم آفرینش مانند دو دوره مقدم بر آن انبساط یافته و موجد تثلیثی شده است ازاین‌قرار: عیسی، بتول نورانی و منوهمیذ بزرگ (شدر، مطالعات الخ، ص ۲۴۳ و ما بعد؛ منوهمیذ noys-Manuhmedh می‌باشد). در لهجه جنوب غربی سومین شخص از این تثلیث وهمن نام دارد و این همان وهومنه گاثاهای اوستا است. (آندرآس هنینگ،۲، ص ۳۲۸، یادداشت ۱).
  44. ایزدمهر، خدای آفتاب؛ رک والدشمیدت-لنتس، عقاید مانوی الخ، ص ۵۳۹ و بعد.
  45. رک کومون: ص ۵۴ و ما بعد.
  46. Mazan مقایسه شود با دیوهای مازنی در اوستا و دیوان مازندران در افسانه‌های تازه‌تر (فردوسی و دیگران).
  47. مزن و آسریشتار، رک آندرآس-هنینگ،۱ ص ۱۸۲ و ما بعد.
  48. طبق روایت قطعه T III 260، که به‌وسیله آندرآس-هنینگ چاپ شده، آمده است، که پیدایش نباتات و حیوانات قبل از خلقت عالم جدید بوده است. مقایسه شود با هنینگ، یک سرود مانوی، ص ۲۱۷ و بعد.
  49. آندرآس-هنینگ،۱، ص ۱۹۵.
  50. Ashahaqlon
  51. Namrael
  52. Gehmurd گیرمرد قصه تکوین مزدایی، رک ص ۱۶۹ این کتاب.
  53. Murdiyanagh شکل دیگر نام میشانگ زردشتیان، رک بالاتر ص ۱۶۹.
  54. کومون، ص ۴۶.
  55. در یک قطعه (S 9) اوهرمزد، که انسان اول است، بجای عیسی دارای این سمت است (رک هنینگ، یک سرود مانوی، ص ۲۲۲).
  56. ص ۴۸.
  57. Evodius.
  58. De fide
  59. August. contr. Faust XX.2
  60. XX 13
  61. تئودور، کومون، ص ۴۹.
  62. هنینگ، همان کتاب، ص ۲۲۴ و ۲۲۵.
  63. شمیدت-پولوتسکی، ص ۶۲ و ما بعد.
  64. Polotsky
  65. Pauly-Wissowa
  66. مشرق زمین،۲۸. ص ۱۰۹.
  67. eon
  68. عیسی کودک جانشین عیسی نورانی بود و به‌وسیله او پدید آمده بود (رک مشرق زمین ۳۸، ص ۱۰۷).
  69. -منوهمیذ، شدر، گنومون ۹، ص ۳۵۶ و بعد.
  70. پس از مرگ «برگزیدگان» داخل بهشت می‌شوند، اما مؤمنین پست‌تر از آنها که هنوز از علائق مادی منزه نشده‌اند، بار دیگر بر حسب اختلاف احوالی که دارند، تحت شرایط مختلفی باین عالم بازمی‌گردند. گناهکاران بجهنم می‌روند.
  71. راجع به تعداد این سالها سعی کرده‌اند، که از راههای مختلف وجه حلی برای آن بیابند. این عدد بی‌شک نتیجه حسابهای نجومی و اخترشماری است. رک اگدن J. Ogden در یادنامه مودی، ص ۱۰۲ و بعد.
  72. قطعه لهجه شمالی، ترجمه آندرآس در کتاب ریتزن اشتاین Reitzenstein موسوم به: کتاب ماندائی پدر عظمت madaische Buck des Herrn der Grosse Das، ص ۲۷.
  73. الفهرست، فلوگل، مانی، ص ۷۱ و ۱۰۱؛ شهرستانی، چاپ کورتن Cureton، ص ۱۹۱ و ۱۹۲، ترجمه‌ها ربروشر Haarbrucher، ص ۲۸۹ و ۲۹۰، بنا بر مطالب کتاب شاهپوهرگان، که قطعاتی از آن کشف شده. (مولر، آثار خطی، ج ۲، ص ۱۹ و بعد).
  74. رک شدر در «مجله تاریخ کلیسا» Zeitschr. fur Kirchengeschichte : ج ۵۱(سال ۱۹۳۲)، ص ۲۱ تا ۷۴.
  75. مقاله شدر در مشرق زمین Morgenland، ج ۲۸، ص ۱۰۰-۹۲.
  76. شمیدت-پولوتسکی، ص ۵۹ و ما بعد.
  77. چنین پیدا است، که مانی خود نیز در عقایدی که نسبت بدین زردشتی اظهار کرده، تابع روایات غربی بوده است. رک شدر، گنومون ۹، ص ۳۵۴، هنینگ، کتاب هنوخ، ص ۲۷ و ما بعد.
  78. «سرود زردشت» به لهجه شمالی، ترجمه آندرآس. این سرود در کتاب. ریتزن اشتاین موسوم به مذاهب مرموز یونانی -ischen Mysterienreligionen Die hellenist، ص ۱۲۶ و بعد بطبع رسیده است؛ آندرآس-هنینگ ۳، ص ۸۷۲.
  79. رک پترسن peterson در مجله علوم دینیه- Theologische Literatur zeitung،۲۶ ماه مه ۱۹۲۸، ص ۲۴۲.
  80. Bar Simus
  81. مقایسه شود با کریستنسن، کیانیان، ص ۹۹ ببعد و ص ۱۲۹ و ما بعد.
  82. Nairemanah
  83. Keresaspa
  84. رک هنینگ، OLZ 1934، ص ۵ و ما بعد.
  85. راجع بمبحث ارتباطی که بین تثلیث عیسویان با عقاید مانی درباره خدایان سه‌گانه که اب و ام و ابن هستند، وجود دارد و مورد بحث دیتلف نیلسن Ditlef Zilsdn واقع شده، در اینجا چیزی اظهار نمی‌دارم. دیتلف نلسن، تثلیث از نظر تاریخ ادیان کپنهاک ۱۹۹۲.
    Der dseieinige Noss in'religion shistoritcher Beleuchtung.
  86. والدشمیدت-لنتس، مقام عیسی، ص ۲۴ و ما بعد.
  87. ایضاً ص ۶۱ و بعد.
  88. Bousset
  89. والدشمیدت-لنتس، مقام عیسی، ص ۷۷ در باب مقام عیسی در دین مانی مقایسه شود با شدر، صورت اصلی الخ، ص ۱۵۰ و ما بعد، آندرآس-هنینگ،۲، ص ۳۱۲ و ما بعد.
  90. در باب اطلاعات مانی از دین بودایی رک شدر، مشرق زمین ۲۸، ص ۹۵، یادداشت ۱.
  91. والدشمیدت-لنتس، مقام عیسی؛ جکسن مجله شرقی امریکا ج ۴۵، ص ۲۴۶، و بعد؛ وزن دنک، AO، ج ۸، ص ۱۷۸؛ آندرآس-هنینگ ۲، ص ۳۱۰.
  92. Wesendonk
  93. شاوان و پلیو، مجله آسیایی،۱۹۱۱، ص ۶۱۷-۴۹۹.
  94. frestaghan
  95. ispasaghan
  96. mahishtaghan
  97. vizidhaghan
  98. niyoshaghan
  99. این طبقه‌بندی پنجگانه مانویان مصنوعی است. در باب شرح طبقه‌بندی جامعه دینی مانی اختلافاتی موجود است؛ رک شدر، ایرانیکا (رسالات انجمن علوم گونیتگن ۱۹۳۴)، ص ۱۲ و بعد، مقایسه شود با والدشمیدت-لنتس، عقاید مانوی ص ۵۱۹ و ما بعد و ۵۹۲ و بعد، آندرآس-هنینگ،۲، ص ۳۲۳ و بعد؛ در باب بعضی از القاب بزرگان شریعت مانوی رک مقاله گوتیو در مجله آسیایی ۱۹۱۱٬۲ ص ۵۹ و ما بعد و بنونیست، مطالعات شرق‌شناسی، که به‌وسیله موزه گیمه به یادگار ریموندلینسیه بطبع رسیده است، قسمت ۵ (۱۹۳۲)، ص ۱۵۵ و ما بعد، هنینگ، کتاب دعا و اعتراف، ص ۲۴.
  100. راجع به مهرهای هفت‌گانه رک مقاله جکسن در ج ۴۱ مجله شرقی امریکا، ص ۶۸ و تحقیقات مانویه همین مؤلف. در باب فضیلتهای پنجگانه مانویه رک والدشمیدت-لنتس، عقاید، ص ۵۷۴. شرح ۵ قانون اخلاقی مانویه در همان کتاب، ص ۵۷۹ و ۸۸ و بعد. هنینگ، کتاب دعا و اعتراف، ص ۱۴٬۲۴.
  101. در یک نامه (آندراس-هنینگ؛ ۳، ص ۳۵۷) که ظاهراً بقلم سیسینیوس خلیفه مانی نوشته شده (بنا بر عقیده هنینگ) در باب دو فرزند مانی سخن رفته است، یکی را فرزند را حج می‌نامد و دیگری را فرزند مقصود می‌خواند، که گویا مراد از فرزند اخیر یکی از برگزیدگان باشد. نمی‌دانیم کلمه فرزند در این عبارت مجازا استعمال شده است یا نه.
  102. مقایسه شود آندرآس-هنینگ،۲، ص ۲۹۶ و بعد.
  103. اطلاعاتی درباره تقویم مانوی در کتاب هنینگ موسوم به Henochbuch ص ۳۲ و ما بعد ذکر شده است. اسامی روزهای هفته بزبان سغدی در کتاب دیگر همین مؤلف موسوم بکتاب دعا و اعتراف، ص ۸۵ مذکور است.
  104. ص ۲۰۶؛ شمیدت-پولوتسکی، کشف آثار مانوی، ص ۴۷ و بعد.
  105. M 47، مولر، بقایای آثار خطی،۲، ص ۸۲ و ما بعد. این قطعه به لهجه شمالی است.
  106. بقیه افتاده است.
  107. در منابع مذهب مانی و ضد مذهب مانی گاهی صحبت از مهارت مانی در علم طب به میان می‌آید (رک الفاریک، I، ص ۴۳ و بعد). علم طب نزد پیروان مانی نبایستی فرقی با معلومات طبی زردشتیان آن عصر داشته باشد و اینها سه‌راه برای معالجه داشتند: معالجه با کارد، معالجه با گیاههای طبی و معالجه با کلام مقدس (رک فصل هشتم این کتاب). در نظر مانی مانند زردشتیان کلام یعنی دعاها و اوراد مذهبی مؤثرترین وسیلۀ دفع دیوانی بوده است، که سبب بیماری می‌شده‌اند.
  108. Acta arckelai
  109. Kessler
  110. مانی، ص ۱۵۸ و بعد.
  111. M ۳
  112. مولر، آثار خطی،۲، ص ۸۰ و بعد (لهجه جنوب غربی).
  113. شمیدت-پولوتسکی، ص ۴۷ و ما بعد. آندرآس و هنینگ در باب مبلغینی، که مانی می‌فرستاد، مخصوصا بدعاة ذیل: پتیگ Pategk، ادا Adda، امو Amu و اردوان مطالبی ذکر نموده‌اند (۲، ص ۳۰۱ و ما بعد) ؛ شدر، ایرانیکا، ص ۶۹ و بعد.
  114. رک ص ۱۵۸ این کتاب.
  115. هرتسفلد، پایکولی، ص ۴۵ و ۵۰-۴۹.
  116. آندرآس-هنینگ،۲، ص ۳۰۳؛ شدر، ایرانیکا، ص ۷۲.
  117. شمیدت-پولوتسکی، ص ۵۱.
  118. چاپ هوتسما، ص ۱۸۱؛ مقایسه شود با فارسنامه ابن بلخی، ص ۶۴.
  119. صحت این مطلب مورد تردید است.
  120. مقایسه شود با پولوتسکی، خطب و مواعظ مانویه، ص ۴۲ و بعد، آندرآس. هنینگ،۳، ص ۸۶۲، یادداشت ۳. قطعات نثر و سرودهای راجع به مرگ مانی نزد آندرآس-هنینگ،۳، ص ۸۶۰ و ما بعد و ۸۹۱.
  121. شدر، گنومون ۹، ص ۳۵۱؛ ایرانیکا ص،۸۰-۷۹، یادداشت ۴.
  122. Bema
  123. والدشمیدت-لنتس، مقام عیسی، ص ۱۰؛ مقایسه شود با پولوتسکی، خطب و مواعظ، ص ۳۲ و بعد و ۷۱ و بعد.
  124. Samsara
  125. رک آلفاریک، نوشته‌های مانویان،۲، ص ۳۱ و بعد.
  126. آلفاریک، ج ۲، ص ۳۱ و بعد.
  127. کومون، ج ۱، ص ۴-۳۰؛ ج ۲، ص ۱۶۰ و بعد، بنونیست (جهان مشرق، ۱۹۳۲، ص ۲۱۴) و هنینگ (هنوخ، ص ۳۰) هریک از جانب خود و بدون آگهی از یکدیگر چنین حدس زده‌اند، که کلمه ایرانی که «غول» ترجمه شده است، اصلا کو Kav (بزبان اوستایی کوی و در کتب پهلوی و زردشتی کی، لقب سلاطین داستانی) بوده است. اخیرا در یکی از متون مانویه لفظ کوان (بمعنی «غولان») پیدا شده است، که عنوان یک کتابیست، (آندرآس-هنینگ،۳، ص ۸۵۸).
  128. Pragmataia
  129. آلفاریک،۲، ص ۳۴.
  130. شمیدت-پولوتسکی، ص ۲۳ و بعد. نام چند تن از نویسندگان ایرانی سرودهای مانوی و توضیحاتی چند در باب آهنگ‌های این سرودها، در کتاب هنینگ موسوم به «کتاب دعا و اعتراف»، ص ۳۰ تا ۳۲ آمده است.
  131. Sisinnios
  132. رک شمیدت-پولوتسکی، ص ۲۴ و بعد. والدشمیدت-لنتس، عقاید مانویه، ص ۶۰۶؛ شدر، گنومون ۹، ص ۳۴۳ و ایرانیکا، ص ۶۹.
  133. Innajos
  134. شمیدت-پولوتسکی، ص ۲۸.
  135. شمیدت-پولوتسکی، ص ۱۱ و بعد؛ مانی یکی از شاگردان خود را موسوم به پاپوس برای اشاعه مذهب بمصر فرستاده بود (همان‌جا ص ۱۵-۱۴).
  136. Augustjnus
  137. هوفمان، ص ۴۶.
  138. پونیون، آثار کتیبه‌های ماندائی، ص ۱۸۴.
  139. Khvastuvaneft
  140. Tuenhuang
  141. فون لوکوک؛ مجله پادشاهی،۱۹۱۱، ص ۲۸۷ و بعد؛ شدر، مشرق زمین ۲۸، ص ۶-۱۰۴.
  142. کتاب دعا و اعتراف، ص ۲۲ و بعد.
  143. پولوتسکی، خطب و مواعظ مانوی، ص ۸۵-۴۲.
  144. رک شدر، گنومون ۹، ص ۳۴۴ و بعد.
  145. رک آندرآس-هنینگ،۲ و ۳(سرودها بهر دو لهجه).
  146. مولر، ورقی از یک کتاب سرود مانوی (مهرنامگ).
  147. مولر، اویگوریکا Uigurlca ،۲، ص ۹۵ و ورقی الخ، ص ۵.
  148. راجع به تجزیه، که در اواخر قرن ششم در مذهب مانی رخ داد و مانویان مشرق خود را دین‌آوران نام نهاده و از مانویان مغرب، که خود را دین‌داران می‌گفتند، جدا شدند رک شدر، ایرانیکا، ص ۷۸ و بعد. در باب متونی، که برای تعلیمات مذهبی و اخلاقی دین‌آوران ترتیب داده شده رک آندرآس-هنینگ ۳، ص ۸۵۴ و بعد.
  149. آلفاریک،۲، ص ۴۱ و بعد. لفظ اردنگ همراه با لفظ کوان‌نامه، که به لهجه شمال نوشته شده و در کتاب آندرآس-هنینگ،۳، ص ۸۵۸ ضبط است، دیده میشود، مقایسه شود با گنومون ۹، ص ۳۴۷؛ پولوتسکی، خطب و مواعظ مانوی، ص ۱۸، یادداشت a.
  150. Chotscho
  151. لوکوک، خوچو، تصویر ۱.
  152. Bosusk.
  153. ایضاً، تصویر ۳.
  154. لوکوک، خوچو، تصویر ۵.
  155. مجله باستانشناسی Reuue archeologique،۱۹۱۳٬۲، ص ۸۵.
  156. شدر، مشرق زمین ۲۸، ص ۹۰.
  157. ایضاً ص ۸۶ همان مجله.
  158. Ephrem
  159. Alfaric
  160. ۲، ص ۴۲.