ایران در زمان ساسانیان/فصل سوم
فصل سوم
آیین زردشتی دین رسمی کشور
تأسیس شریعت رسمی-نگارش اوستا در زمان ساسانیان-تفاوت دین زردشتی عهد ساسانی با دین زردشتی بعد از ساسانیان-عقاید زروانیه-آتشکدهها- تقویم-اعیاد و جشنها-نجوم عامیانه.
ساسانیان از ابتداء با روحانیون زردشتی متحد شدند و این رابطه محبت در میان دین و دولت تا آخر عهد آنان استحکام داشت.
بنا به روایت پارسیان[۱]، اردشیر اول پس از جلوس هیربدان هیربد تنسر را فرمان داد، که متون پراکنده اوستای عهد اشکانی را جمع و تألیف کند، تا آن را کتاب رسمی و قانونی قرار دهند.[۲] شاهپور اول پسر اردشیر چون به شاهی نشست، کتب علمی راجع بطب و نجوم و حکمت را از هندی و یونانی و سایر السنه گرفته، به کتاب دینی الحاق نمود. اما بلاشک این روایت بدین صورت صحیح نیست و بعقل درستتر میآید، که بگوییم کتبی، که الحاق کردند، نتیجه قرایح دانشمندان ایرانی بوده، که در تحت تأثیر نفوذ یونانی نگاشته بودند، اما نفوذ هند در آن آثار ظاهرا در ازمنه متأخر رسوخ کرده است.
بفرمان شاهپور رونوشتی از اوستای تنسر در معبد آذرگشنسپ در شیز[۳] نهادند، اما مجادلات و اختلافات مذهبی به پایان نرسید و شاهپور دوم برای ختم این گفتگوها مجمعی به ریاست آذربذی مهرسپندان، که موبد بزرگ بود، تشکیل داد. این انجمن متن صحیح و قطعی اوستا را تصویب کرد و آن را به بیست و یک نسک یا کتاب تقسیم نمود، که معادل عدد کلمات دعای مقدس یثااهوویریو[۴] باشد. بنا بر سنت، آذربذ برای اثبات اینکه اوستای مذکور باین صورت نص صحیح است، خود را بمعرض امتحان (=ور)[۵] آتش درآورده رخصت داد، تا فلز گداخته بر سینه او ریزند.
بنابرین اوستای ساسانی، که قسمت کوچکی از آن فعلا باقی است و خلاصه قسمتهای مفقود آن را در کتاب هشتم و نهم دینکرد، که در قرن نهم میلادی بزبان پهلوی نوشته شده، میبینیم،[۶] نه تنها مشتمل بر احکام دینی بوده، بلکه حکم دایرةالمعارف بزرگی داشته، که در آن علوم مختلف مندرج بوده است. علم مبدأ و معاد و اساطیر الاولین و نجوم و علم تکوین و امور عامه و طبیعیه و فقهیه و حکمت عملیه عهد ساسانی همه بر اساس ۲۱ نسک اوستا استوار بوده است. بسیاری از متون، که بزبان اوستایی نوشته شده، ظاهراً اثر قلم اشخاصی است، که در تدوین اوستای ساسانی دست داشتهاند و نیز احتمال میتوان داد، که قبل از تدوین اوستای ساسانی، بعضی از کتب مزبور بزبان پهلوی موجود بوده و در آن تاریخ بزبان اوستایی نقل و در کتاب مقدس درج گردیده باشد.[۷]
خلاصه نسکهای اوستا، که در دینکرد دیده میشود، از حیث تفصیل بسیار مختلف است. دینکرد اطلاعات مبسوطی راجع به نسکهای حقوقی بدست میدهد، ولی نسکهایی را که مربوط بعلم مبدأ و معاد و تکوین است، در چند کلمه خلاصه میکند.
گاهی شخص بفکر میافتد، که چرا قسمت بیشتر اوستای ساسانی، در ازمنه اسلامی نابود شده است. میدانم، که مسلمانان زردشتیان را اهل کتاب میشمردهاند، بنابراین نابود شدن کتب مقدس آن طایفه را نمیتوان بتعصب اسلامیان منسوب کرد و چنانکه دیدیم بیشتر قسمتهای اوستای ساسانی در قرن نهم میلادی هنوز موجود بوده، یا لا اقل ترجمه پهلوی آنها بانضمام تفسیر معروف بزند را در دست داشتهاند. مسلما صعوبت زندگانی مادی، که در آن تاریخ گریبانگیر زردشتیان شده بود، مجال نمیداد که نسلا بعد نسل این مجموعه بزرگ مقدس را رونویس کنند و از اینجا پی میبریم، که چرا نسکهای حقوقی و نظایر آن در طاق نسیان مانده است، زیرا که در آن زمان دولت زردشتی وجود نداشت و نسکهای حقوقی بیفایده و خالی از اهمیت و اعتبار مینمود. اما چرا نسکهایی را، که شامل علم مبدأ و معاد و تکوین و سایر علوم اساسی بود، حفظ نکردند؟ قراینی در دست داریم، که از روی آن میتوان گفت شریعت زردشتی در قرن نخستین تسلط عرب تا حدی اصلاح شده و تغییر پیدا کرده است و زردشتیان خود مایل بودهاند، که بعضی از افسانهها و اساطیر عامی و بعضی از اعتقاداتی را که، در فصول اوستا ثبت شده بود، حذف کنند. راجع باین مطلب در آخر فصل هشتم این کتاب تفصیلی خواهیم آورد.[۸]
در هر حال اگر قواعد مذهبی اوستای کنونی و کتب الهیات پهلوی را، که فعلا در دست است، با قطعات پراکنده و اشارات مختصری، که راجع بدین ایرانیان عهد ساسانی در آثار مؤلفان خارجی (از بیزانسی و سریانی و ارمنی) موجود است، مقایسه و مطابقه کنیم، اختلافات عجیبی میبینیم و این اختلافات بیشتر مربوط بقصص و اساطیر و علم تکوین است.
در مطالعه روایاتی که از منابع نصرانی در دست است، بیش از هر چیز یک نکته جلب توجه میکند و آن مقام فائقی است، که خورشید در آیین مزدیسنی ساسانیان دارا بوده است. یزدگرد دوم باین عبارت سوگند یاد میکند:
«قسم به آفتاب. خدای بزرگ، که از پرتو خویش جهان را منور و از حرارت خود جمیع کائنات را گرم کرده است».[۹] و این پادشاه سه چهار بار سوگند آفتاب را تکرار کرده است[۱۰] وقتی که روحانیون عیسوی را بترک آیین خود واداشتند، شرط کردند که بجای معبود سابق خود خورشید را بپرستند و این نکته در رسائل شهدای سریانی بکرات تصریح شده است. شاهپور دوم به سیمون برصبعی[۱۱] قول داد، که بر جان او ببخشاید، بشرط آنکه آفتاب را ستایش کند.[۱۲] در زمانی که بامر یزدگرد دوم عیسویان ارمنی تعقیب میشدند، لئونس[۱۳] کشیش عیسوی به تن شاهپور رئیس محکمه مذهبی چنین گفت: «در ابتداء تو ستایش خورشید را بما تحمیل کردی و حال مدعی هستی، که این تحمیل بنا بر فرمان شاهنشاه بوده است و تو به بانگ بلند خورشید را خواندی و او را باین طریق ستایش کردی».[۱۴] در موقع دیگر «خورشید را باین ترتیب ستایش کردند، که چند قربانی با اجرای مراسم مجوسی تقدیم نمودند»[۱۵] بنا بر روایت پروکوپیوس (جنگ ایران، کتاب اول، بند ۳) از احکام مغان این بود، که شمس طالع را باید ستایش کرد.
حالا ببینیم این خدای خورشید کیست؟ در کتابهای اوستایی یکی از ایزدان هور[۱۶] (هور، خور)، یا هورخشیت[۱۷] (خورشید، که بمعنی خور قادر و قاهر است) نام دارد، اما گویا هیچوقت مقام چندان مهمی نداشته است. پس در حقیقت مغان عهد ساسانی، اگر آفتاب را میپرستیدند، مرادشان هور نبوده، بلکه مهر را ستایش میکردهاند و این مهر همان میثر است، که در یشتهای عتیق ذکر شده است و همان است، که بابلیان آن را با شمس، خدای آفتاب خودشان، یکی دانستهاند و مهرپرستان مغرب از آن[۱۸] ساخته بودند.[۱۹]
الیزه عبارت ذیل را از زبان رئیس خلوت پادشاه ایران نقل میکند: «شما نمیتوانید از پرستش خورشید امتناع بورزید، زیرا که خورشید از پرتو خود عالم را روشن میکند و با گرمی خویش غذای انسان و حیوان را میرساند و بسبب خوان نعمت بیدریغی، که گسترده و سخای شاملی که دارد، او را خدای مهر نام دادهاند.
زیرا که در ذات او نه مکر و تزویر است و نه جهل و غفلت.[۲۰] مهر خدایی قادر است و پسر خدا و یاور دلیر خدایان هفتگانه است».[۲۱]
در نقش اردشیر دوم، که در اطاق بستان،[۲۲] اورهرمزد حلقه سلطنت به پادشاه عطا میکند. در پشت سر شاه مهر ایستاده است و از انوار اشعه، که بر گرد سرش هاله بسته، شناخته میشود. یک مهر ساسانی هم در موزه برلن محفوظ است،[۲۳] که روی آن اسم صاحب مهر بخط پهلوی نقر شده است. نام اوهومهر (نوشته شده: هومیتر) است و بمناسبت این نام هیکل نیمتنه مهر را با هاله نورانی در گرد سر نقش کرده و اراده آفتاب را، که دو اسب بالدار میکشند، طرح ریخته است. در نقوش قدیم یونانی اراده آفتاب را، که دو اسب بالدار میکشند. طرح ریخته است. در نقوش قدیم یونانی اراده آفتاب را، چهار اسب میبرد،[۲۴] لکن در نقشی، که بر مهر مزبور هست و همچنین در پارچۀ، که در موزه سنکانتنر[۲۵] بروکسل دیده میشود، آن اراده را فقط دو اسب میکشد. چون این پارچه از روی نمونه عهد ساسانی یافته شده، معلوم میشود، که در آن زمان بجای چهار اسب نقش دو اسب را متداول کرده بودند).[۲۶]
نصوص متعدده اوستا ثابت میکند، که پرستش عناصر طبیعی از اصول دیانت زردشتی بوده، چنانکه میدانیم زردشتیان کمال مواظبت را مرعی میداشتهاند، که آب و آتش و خاک را آلوده نکنند. مؤلفان خارجی هم این مطلب را تأیید کردهاند.
آگاثیاس گوید (۲۴/۲): «ایرانیان احترام آب را بیش از هر چیز واجب میشمردند، چنانکه حتی صورت خود را در آب نمیشستند و جز برای آشامیدن آب دادن به نباتات باین عنصر مقدس دست نمیزدند». در کتاب وندیداد شرح مبسوطی راجع به آب و تأثیر آن در تطهیر مندرج است. فقط چیزی، که در تطهیر مؤثرتر از آب محسوب میشد، بول گاو بود.
اما آتش در این آیین خیلی مهمتر از سایر عناصر بوده است.[۲۷] اوستا آتش را پنج نوع میشمارد و نام آنها در یسنای ۱۱ و ۱۷ مذکور و در تفسیر پهلوی آن یسنا مندرج است و در کتاب بندهشن نیز اسامی این آتشها با مختصر اشتباهی نقل شده است. آن آتشها از این قرارند: برزسوه،[۲۸] که آتش معابد (که آن را آتش وهرام میگفتهاند) و آتشی است که در استعمالات عادی بکار میرود، و هوفریان[۲۹] یعنی آتشی، که در جسم مردم و جانوران است، اوروازشت[۳۰] آتشی که در نباتات پنهان است، وازشت[۳۱] آتشی، که در ابر است، در ابر است، یعنی صاعقه، سپنشت[۳۲] آتشی که در بهشت در حضور اهورمزدا میسوزد. ظاهراً شکوه و اقبالی، که پیوسته همراه شاهنشاهان حقیقی آریایی بوده، یعنی خورنه،[۳۳] که در زبان پهلوی خور[۳۴] و در فارسی فر شده است، مظهر ناسوتی این نوع پنجم از آتش بوده است.[۳۵]
آتش مشخص و مجسم را، که در اوستا آتر[۳۶] و در زبان فارسی متوسط آذر[۳۷] میباشد، اکثر پسر اهورمزدا خوانده شده. عیسویان گاهی آتش مقدس زردشتیان را دختر اهورمزدا نامیدهاند، چنانکه هشو نام کشیش عیسوی که از روی خشم آتش یکی از آتشکدهها را خاموش کرد، گفته است: «نه آن خانهخانه خدا، نه آن آتش دختر خدا بود، بلکه دختری بود دستخوش هوس شاهان و گدایان!»[۳۸] اما احتمال میرود، که اعتقاد به اینکه آتش دختر اهورامزد است، از جمله تغییراتی باشد، که نزد ارمنیان زردشتی صورت گرفته است، زیرا که در آثار عامیانه ارامنه، هنوز هم آتش مجسم را موجودی مؤنث میشمارند.[۳۹] آگاثیاس (۲۵/۲) از مقدس بودن آتش در نزد ایرانیان سخنها رانده است. در آن قسمت از اوستای ساسانی، که فعلا مفقود الاثر است، مطالب بسیار راجع به آتش الهی و نعمای حاصله از آن و تکالیف انسان نسبت به آتش مندرج بوده است.[۴۰]
در علم مبدأ و معاد و علم تکوین، که اجزاء مهمه آن در یشتهای عتیق موجود است، دانشمندان متأخر بسطی داده و اصول آن را چنان کلیت بخشیدهاند، که شامل عمر جهان میشود.[۴۱]
بنا بر اصول مزبور، عمر دنیا بالغ بر ۱۲۰۰۰ سال است، در سه هزار سال نخستین عالم اورهرمزد (یا عالم روشنی) و اهریمن (یا عالم تاریکی) در جوار یکدیگر آرام میزیستهاند. این دو عالم از سه جانب نامتناهی بوده، فقط از جانب چهارم به یکدیگر محدود میشدهاند. دنیای روشن در بالا و عالم ظلمانی در زیر قرار داشته و هوا فاصله آنها بوده است. مخلوقات اوهرمزد در این سه هزار سال در حال امکانی (مینوگیها)[۴۲] بودند. سپس اهریمن نور را دیده در صدد نابود کردنش برآمد.
اوهرمزد، که از آینده آگاهی داشت مصافی به مدت ۹۰۰۰ سال با وی طرح افکند اهریمن، که فقط از ماضی آگاه، رضا داد. آنگاه اوهرمزد به او پیشگویی کرد، که این جدال با شکست عالم ظلمت خاتمه خواهد یافت. از استماع این خبر اهریمن سخت متوحش شد و مجددا بعالم تاریکی درافتاد و سه هزار سال در آنجا بیحرکت بماند. اوهرمزد در این فرصت دست به آفرینش جهان زد و چون کار خلقت به پایان رسید، گاوی را بیافرید، که موسوم به گاو نخستین است. پس آنگاه انسانی بزرگ خلق کرد بنام گیومرد[۴۳] (بزبان اوستایی گیمرتن[۴۴] معنی حیات مائت- کیومرث) که نمونه نوع بشر بود.
آنگاه اهریمن به آفریدگان اوهرمزد حمله برد و عناصر را بیالود و حشرات و هوام ضاره را بیافرید، اوهرمزد در پیش آسمان خندقی کند. اهریمن مکرر حمله کرد و عاقبت گاو و گیومرد را بکشت، اما از تخمه گیومرد که در دل خاک نهفته بود، چهل سال بعد گیاهی رست، که اولین زوج آدمی باسم مشیگ[۴۵] و مشیانگ[۴۶] از آن بیرون آمد. دوره آمیزش نور و ظلمت، که آن را گمیزشن گویند، شروع شد. انسان در این جنگ خیر و شر، به نسبت اعمال نیک یابد خود، از باران نور یا از اعوان ظلمت شمرده میشود. آنکه در راه راست قدم برداشته باشد، پس از مرگ به آسانی از پل چینوت[۴۷] عبور کرده وارد بهشت میشود و این پل برای بدکاران به نازکی دم شمشیر میرسد، بقسمی، که گناهکار بجهنم میافتد و عذابی شایستی گناه خود میبیند. کسانی که اعمال نیک و بدشان مساوی است، در عالم همیستگان[۴۸] یا برزخ[۴۹] خواهند ماند، که نه کیفری در آنجا هست نه پاداشی. سه هزار سال پس از ظهور انسان، زردشت برای تعلیم خلایق و هدایت آنان بدین بهی ظهور کرد. در موقع ظهور او بیش از سه هزار سال از عمر دنیا باقی نمانده بود.
در آخر هر هزار سال از ذریه زردشت که در دریاچهای پنهان است، یک نفر منجی یا سومیانس[۵۰] (در اوستا: سوشیانت) بطور خارقالعاده قدم بعالم هستی مینهد. در وقت تولد آخرین منجی که سوشیانس خاص باشد. جنگ قطعی بین خیر و شر درمیگیرد. دلیران و دیوان داستانی مجددا برای نبرد بدنیا میآیند و عاقبت همه مردگان برخیزند و ستاره دنبالهدار موسوم به گوچهر[۵۱] بر زمین افتد و زمین مشتعل گردد، بقسمی که همه معادن و فلزات گداخته شوند و چون سیل سوزان جاری گردند. جمله آدمیان از زندگان و مردگانی، که زنده شدهاند، باید از این سیل بگذرند و آن سیل برای نیکان چون شیر گرم و ملایم خواهد شد. مردمان پس از این امتحان ظاهر شده به بهشت درآیند. بعد از آخرین مبارزه که خدایان با دیوان کنند، جنود اهریمن شکسته شود و اهریمن الی الابد در ظلمات فرورود، زمین صاف و مسطح گردد و جهان پاکیزه و مطهر شده، بیشایبه کدورتی ابدالآباد بماند. این حالت را[۵۲] فرشکرد[۵۳] گویند، که بمعنی تصفیه و تجدید است (در اوستایی فرشوکرتی).[۵۴]
نیبرگ در چند مقاله مندرج در مجلۀ آسیایی (شماره اول سنه ۱۹۲۹، ص ۱۹۳ و ما بعد و شماره دوم،۱۹۳۱، صفحه ۱ و ما بعد و ۱۹۳ و ما بعد) با دقت نظر فوقالعاده مطالب و اشارات پراکندهای، که در فصل نخستین کتاب بندهشن راجع بتکوین عالم هست بیرون کشیده و تنظیم کرده است.[۵۵] از جمله ثابت میکند، که در فصل اول کتاب بوندهشن معروف به «بندهشن ایرانی»،[۵۶] عبارات مفصلی داخل شده است، که متعلق به عقاید زروانیه است. ولی در بعضی قسمتهای آن تصرفاتی بقلم یک نفر غیر زروانی بعمل آمده است. عبارتی که در این فصل گنجانیدهاند، گویا در متن اصلی بندهشن، که هر دو نسخه فعلی بندهشن از آن گرفته شده، موجود بوده است، زیرا که در نسخه «بوندهشن هندی» هم آثاری از آن دیده میشود.[۵۷]
اما راجع به آیین زروانیان مختصری در مقدمه[۵۸] این کتاب نگاشتهایم؛ اکنون مفصلتر از آن سخن میرانیم.
در یکی از عبارات گاثاها (یسنای ۳/۳۰) گوهر نیکی و گوهر بدی را باین عبارت نام بردهاند: «دو گوهر قدیم همزاد، که توأمان اعظم نام دارند». بنابراین عبارت ظاهر چنین است که زردشت به اصلی اقدم، که پدر این دو گوهر بوده، عقیده داشته است.[۵۹] برطبق روایتی که از یکی از شاگردان ارسطو[۶۰] موسوم به اودموس رودیوس[۶۱] در دست است، معلوم میشود، که در زمان هخامنشیان راجع باین خدای نخستین، اختلاف عقیده بسیار بوده است و موجب مباحثات و مناقشات بسیار در الهیات و نجوم میشده است، زیرا که جماعتی آن خدای واحد قدیم را مکان (بزبان اوستایی ثوش)[۶۲] و جماعتی زمان (زرون[۶۳] به پهلوی)[۶۴] میدانستهاند. عقیده دسته اخیر پیش برده[۶۵] و آیین زروانپرستی را پیروان میترا قبول کردند در کتیبه آنتیوخوس اول پادشاه کماژن، که در مقدمه این کتاب ذکری از آن به میان آمد و بعدا نیز خواهد آمد، نام زرون اکرن[۶۶] («زمان بیکران و نامتناهی») را بلفظ یونانی خرونوش آپیروس[۶۷] نوشتهاند.
مانی که در زمان نخستین پادشاهان ساسانی به دعوت برخاست، چون میخواست گفتار خود را با اعتقاد زردشتیان زمان خویش موافق کند، خدای اعلی را زروان نامید.
دلیل اینکه آیین مزدیسنی در زمان ساسانیان بصورت زروانپرستی بوده، این است، که نه تنها کلمه زروان در آن عهد با نام اشخاص بسیار ترکیب شده است،[۶۸] بلکه یک دسته از عبارات مورخان یونانی و ارمنی و سریانی[۶۹] مؤید این مدعاست، که قدیمترین آنان تئودور موپسوستی (حدود ۴۲۸-۳۶۰ میلادی) است. کتاب تئودور مذکور از میان رفته است، لکن فوتیوس[۷۰] مقدار قلیلی از آن استخراج نموده[۷۱] و در دست است. فوتیوس چنین گوید: «تئودور در کتاب خود عقیده ناپسند ایرانیان را که زارادس[۷۲] (زردشت) آورده است، شرح میدهد. مقصود اعتقاد به زاروام[۷۳] (زروان) است، که زردشت او را خدای همه جهان شناخته و او را با قضا و قدر[۷۴] یکی دانسته است. زاروام قربانی کرد، تا هورمیسداس[۷۵] (اورمزد) از او بوجود بیاید و هورمیسداس بوجود آمد، ولی شیطان هم مقارن آن حال از او تولد یافت...»
مؤلفان ارمنی عیسوی مذهب به ازنیک[۷۶] (قرن پنجم)[۷۷] و الیزه[۷۸] و ماربهای بطریق[۷۹] (قرن ششم) و دو نفر نویسنده سریانی موسوم به آذرهرمزد و اناهیذ، که با موبد بزرگ زردشتی (در قرن پنجم یا بعد از آن)[۸۰] مباحثه و مجادله قلمی داشتهاند، و تئودور بارکنائی[۸۱] سریانی[۸۲] و مؤلف گمنامی، که کتاب او را نیبرگ[۸۳] از سریانی ترجمه و طبع کرده است، و کتاب یوحنان برپنکایی [۸۴](قرن هفتم) که توسط مناس [۸۵]کشف شده است [۸۶]، همه راجع به قصه زروان اشاراتی دارند که در اینجا خلاصه میشود:
زروان خدای اصیل قدیم، قربانیها کرد شاید فرزندی بیابد و او را اوهرمزد بنامد. بعد از هزار سال قربانی دادن، از مؤثر بودن قربانیهای خود بشک افتاد، عاقبت دو پسر در بطن او موجود شد [۸۷]، یکی اوهرمزد، که قربانیها بنام او کرده بود، دیگر اهریمن، که زاده شک و تردید او بود. زروان پادشاهی عالم را به کسی وعده داد، که اول بحضور او بیاید. پس اهریمن پیکر پدر خویش [۸۸]را بشکافت و در مقابل او ظاهر شد. زروان پرسید: «کیستی؟». اهریمن در پاسخ گفت: «منم پسر تو». زروان گفت: «پسر من معطر و نورانی است و تو متعفن و ظلمانی هستی». در این اثنا اوهرمزد با پیکری معطر و نورانی پدیدار شد. زروان او را به فرزندی شناخت و به او گفت: «تا امروز من از برای تو قربانیها کردهام، ازین پس تو باید برای من قربانی کنی». اهریمن پدر را به وعدۀ، که داده بود، متذکر کرد، که پادشاهی عالم را به کسی میدهد، که اول حاضر شود. زروان گفت نه هزار سال ترا حق سلطنت دادم [۸۹]، اما پس از انقضای این مدت، اوهرمزد باید تنها پادشاهی کند.
و اما راجع بعمر آفرینش، اختلافاتی در منابع ما موجود است. گاهی طول آن را ۹۰۰۰ و گاهی ۱۲۰۰۰ سال گفتهاند، بنونیست گوید [۹۰]، که ۹۰۰۰ سال عقیده زروانیان و ۱۲۰۰۰ سال اعتقاد مزدیسنان غیر زروانی است. نیبرگ برخلاف عقیده دارد[۹۱]، که عمر جهان بنا بر رأی زروانیان ۱۲۰۰۰ و بنا بر اعتقاد مزدیسنان غیر زروانی ۹۰۰۰ است، اگر چه در کتاب بندهشن تصریح به ۱۲۰۰۰ سال، حتی در قسمتهای غیر زروانی آن دیده میشود. بنظر من اختلاف در عدد سنوات حاکی از اختلافات این دو فرقه نیست، سبب این تفاوت آن است، که چه زروانیان و چه مزدیسنان گاهی سه هزار سال آغاز جهان را، که کائنات در حال امکانی و جنینی بوده، بحساب میآورند و گاهی نمیآورند. در تمام روایات اعم از زروانی و غیر زروانی مدت جنگ را ۹۰۰۰ سال گفتهاند و در این اختلافی نیست. اما اینکه در تواریخ از نیک و الیزه آمده است، که زروان قبل از تولد اهریمن و اوهرمزد هزار سال قربانی داد، دلیل اینست که زروانیان قبل از ۹۰۰۰ سال باز بیک مدتی از عمر جهان قائل بودهاند.
پس معلوم میشود، که مزدیسنان عهد ساسانی در خصوص آفرینش بیشتر تابع عقاید زروانیه بودهاند. در افسانهای که مؤلفین مسیحی آوردهاند، تفصیل این اعتقاد را میبینیم ولی شکل عامیانه و درشت آن را نقل کردهاند. اما از آنچه متعلق به الهیات زروانیه است، اگر بخواهیم اطلاع وافی بیابیم باید به اقتفای نیبرگ، بکتب پهلوی خاصه کتاب بندهشن مراجعه کنیم. در نسخه ایرانی این کتاب مطالبی از زروانیه مذکور است. کتاب مینوگی خرذ[۹۲] هم متعلق به فرقه زروانیه است، اما در باب تکوین عالم چندان بحثی نمیکند[۹۳]. چنانکه گفتیم در آغاز کار جهان بحالت مینوگیها یعنی امکانی بود. در این دوره فقط زروان یا زمان یا قضا وجود بالفعل داشت. بموجب روایت شهرستانی[۹۴]، زروانیه ادعا میکنند، که نور اصلی، اشخاصی نورانی و ربانی ابداع کرد و بزرگترین آنها زروان نام داشت. شرحی را که در بعض روایات سریانی مثل اقوال تئودور بار کنائی و آذرهرمزد و مؤلف گمنام[۹۵] سابق الذکر میبینیم، میتوان با این قول شهرستانی تطبیق کرد ازاینقرار، که زردشتیان در ازاء چهار عنصر، باصول اربعه ذیل معتقد بودهاند[۹۶]. اشوکار[۹۷]، فرشوکار[۹۸]، زروکار[۹۹]، زروان[۱۰۰]. آخرین این چهار اصل پدر اورمزد (و اهرمن) بوده است. مورخ گمنام مذکور گوید آنکه اورمزد را بوجود آورذ، فرشوکار بود. نیبرگ باتکاء تحقیقات مهمه شدر[۱۰۱] ثابت میکند، که زروان را خدای چهار صورت میدانستهاند. بیان مطلب آن است، که پیروان این آیین اعتقاد داشتهاند، که زروان در سه مظهر از اسم و صفت خود تجلی میکند و ذات او نیز رابع آن سه مظهر میشود، پس یک ذات در چهار صورت متجلی است و این تجلی چهارگانه هم متعدد و مکرر است[۱۰۲]. زروان در این تربیعات بدو اعتبار متجلی است: گاهی از حیث ارتباط با فلک و گاهی از جهت ارتباط با قضا و قدر در بعضی روایات این دو اعتبار را با هم ترکیب کردهاند. به عقیده نیبرگ یک شکل دیگر هم هست، که مؤلفین سریانی سابق الذکر نقل کردهاند و باید بر این تربیعات افزود و آن شکل را باید تربیع ارضی زروانیه نام نهاد یا تربیع درجات حیاط گفت ازاینقرار:
۱-اشوکار (در عوض ارشوکار) که «بمعنی بخشنده قوت رجولیت» است. ۲-فرشوکار به معنی «درخشانکننده».۳-زروکار یعنی «کسی که پیر میگرداند». مقصود از تجلی زروان باین سه صورت آن است، که ذات زروان جامع حالات سهگانه صباوت و کهولت و شیخوخت است.[۱۰۳]
باعتبار دیگر هم زروان بدو صورت تجلی میکند، گاهی او را زروان اکنارگ گویند یعنی زمان سرمدی و نامتناهی و بیکناره و گاهی زروان دیرنگ خوذای خوانند یعنی زمان طویل التسلط، که حاکم بر دوره دوازده هزارساله عمر آفرینش است[۱۰۴].
در افسانههای عامیانه عهد باستان، زروان را موجودی «نر ماده» تصور میکردهاند ولی در روایت تازهتری آمده است، که زروان زنی داشت خوشیزگ[۱۰۵] نام، که نیبرگ آن را مصغر کلمه «خوش» میداند بمعنی زیبا یا خوب، و بیشک در این رأی مصاب است[۱۰۶]. از زروان (یا از ازدواج او با خوشیزگ) دو فرزند توام بوجود آمد، که اهریمن و اوهرمزد، یا خرد و پلید و خرد مقدس، یا ظلمت و نور، باشد. اهریمن، که پیش از برادر بدنیا آمد، حکمران جهان شد، و اوهرمزد برای تحصیل سلطنت مجبور شد با او از در نزاع به میان آید.[۱۰۷] این نکته قابل ملاحظه است، که اعتقاد زروانیه راجع بتقدم و اولیت اهریمن با اصل بدی و شر، بر اوهرمزد، ناشی از بدبینی است، که نظیر عقیده گنوستیکهاست[۱۰۸]. و با اصل آیین زردشتی، که در گاثاها آشکار است، تباین دارد. قدما سعی کردهاند، که بطرق مختلف و تعبیرات گوناگون از تباین و اختلاف این دو عقیده بکاهند، مثلا گاهی اهرمن را در دوره تسلط خود تابع اوهرمزد شمرده[۱۰۹] و گاهی فرمانروایی اهرمن را بسه هزار سال نخستین دوره جنگ محدود کردهاند. بنا بر اعتقاد عامهی زروانیه، اهریمن سه هزار سال فرمانروایی کرد و در سه هزار سال بعد، قدرت او مساوی قدرت اوهرمزد بود و عاقبت اوهرمزد بر اهریمن تفوق یافت و این عهدی است، که از ظهور زردشت شروع و بآخرین نبرد قطعی، که اهرمن الی الابد مغلوب میگردد، خاتمه مییابد: در این وقت است که «تبدیل» شروع میشود. در فصل اول بندهشن، عقیده مزدیسنان غیر زروانی در باب این مطلب اساسی بطریق ذیل ذکر شده است: «اوهرمزد بعلم ازلی میدانست،
که از این نه هزار سال «سه هزار سال را تنها و بیمدعی سلطنت خواهد کرد و در سه هزار سال بعد، که دوره آمیزش است، مشیت او مشیت اهریمن متفقا جریان خواهد یافت و عاقبت در جنگ اجیر، قدرت خرد خبیث را بکلی سلب خواهد نمود»[۱۱۰] (جلد اول کتاب نیبرگ، ص ۲۱۰ و جلد دوم، ص ۲۳۲).
چنانکه دیدیم از زمان هخامنشیان در باب مبدأ اصلی آفرینش دو عقیده مختلف وجود داشته است، بعضی این مبدأ را زمان (زروان) میدانستهاند و جماعتی این مبدأ را مکان نوش[۱۱۱] میگفتهاند. نیبرگ با دلایل استوار، این مطلب را ثابت میکند، که ثوش مرادف ویو[۱۱۲] است، که در پهلوی وای[۱۱۳] گویند بمعنی هوا (جو) و گوید در اوستای کنونی آثاری از اعتقاد طرفداران «وای»، که رقبای زروانیان محسوب میشدهاند، باقی مانده است.[۱۱۴]
آیین زروانی، که بعدا ذکر خواهد شد[۱۱۵]، پس از انقراض ساسانیان، متروک گشت و مؤلفین کتب پهلوی، که در زمان اسلام بنقل روایات دینی پرداختهاند، در محو کردن آثار زروانیه سعی بلیغ نمودهاند، ولی بکلی آن را از میان نبردهاند.
مؤلفین عیسوی اشاره به اساطیر دیگر کردهاند، که در عهد ساسانی متداول بوده است. مثلا تولد اجرام سماوی را منسوب به ازدواج اوهرمزد با مادر یا خواهران یا دخترانش دانستهاند[۱۱۶]. ظاهراً میترا از ازدواج اوهرمزد با مادر خودش تولد یافت، که زوجه زروان باشد[۱۱۷].
تئودور بارکونائی پس از ذکر افسانه زروانیه راجع به ولادت اوهرمزد و اهریمن و سایر مخلوقاتی، که از آن دو بترتیب وجود یافتهاند، چنین گوید:[۱۱۸] «وقتی که اوهرمزد به نیکان زن داد، زنان گریختند و نزد شیطان (اهریمن) شدند. چون اوهرمزد نیکان را آرامش و سعادت بخشید، شیطان نیز زنان را سعادتمند گردانید. شیطان به زنان اجازه داد، که هرچه خواهند از او بطلبند، اوهرمزد ترسید، که مبادا زنان طلب آمیزش با نیکان کنند و از این امر نیکان را گزندی برسد و بعقوبتی گرفتار آیند: پس تدبیری اندیشید و خدایی نرسا[۱۱۹] نام را بیافرید، که جوانی پانزدهساله شد[۱۲۰] و او را برهنه بدنبال شیطان گماشت، تا زنان او را ببینند و فریفته شوند و وصل او را از شیطان بخواهند. زنان دستها بسوی شیطان دراز کردند و گفتند، شیطان، ای پدر ما، خدای نرسا را بما عطا کن» ۱. در این افسانه مطلبی، که به زنان نسبت دادهاند، چیزی است، که در آیین زردشتی خیلی غریب و شگفتانگیز است، ولی از جهت اصل بدبینی، که در آن است، بنا بر رأی نیبرگ، کاملا موافق آراء زروانیه است[۱۲۱].
سپس تئودور افسانههای ایرانی دیگر میآورد، که عباراتش بسیار مبهم است از این قبیل: زمین دوشیزه جوانی بود، که نامزدی داشت پریسگ[۱۲۲] نام آتش صاحب عقل بود و با شخصی مصاحبت داشت گونرپ[۱۲۳] نام بمعنی «رطوبت جنگلها» پریسگ گاهی بصورت کبوتر و زمانی مورچه و وقتی سگ پیر تجلی میکرد. کوم[۱۲۴] گاهی خوک دریائی[۱۲۵] و زمانی خروس بود و از پریسگ پذیرائی میکرد[۱۲۶] کیکوآاوز[۱۲۷] قوچ کوهستانی بود و با شاخ به آسمان ضربت میزد. زمین شخصی گوگی[۱۲۸] نام آسمان را تهدید کردند، که او را خواهند بلعید.[۱۲۹]
در یکی از اعمال شهدای سریانی (تاریخ سابها)[۱۳۰] آمده است، که یکی از موبدان خدایان خود را چنین شماره میکرد: «زئوس، کرونوس، آپولون، بدوخ[۱۳۱] و خدایان دیگر». پیداست که این هم از تربیعات زروانیان است. زئوس و کرونوس و آپولون همان اوهرمزد و زروان و میثرا هستند، ولی باید دید، که مقصود از بدوخ کیست. صورت پهلوی این کلمه ظاهراً بیدخت است به معنی «دختر خدا» یا «دختر خدایان»، زیرا که بی[۱۳۲] معادل بغ[۱۳۳] در پارسی قدیم است. در عبارت دیگر از کتاب اعمال شهیدان نام این الاهه بلفظی سریانی ذکر شده، که بمعنی «ملکه آسمان» است[۱۳۴]. در کتیبه سابق الذکر آنتیوخوس اول پادشاه کماژن (۳۴-۶۹ ق. م)، که در نمرود داغ است، نام چهار خدا ذکر شده است:
۱. زئوس-اوهرمزد، ۲. آپولون-میثرا-هلیوس-هرمس-۳. ورترغن- هراکلس-آرس،۴. «میهن من کماژن بسیار حاصلخیز». شدر ثابت کرده است،[۱۳۵] که مقصود از خدایان چهارگانه فوق زروان است، که در همان کتیبه نام او را بخط یونانی کرونوس آپیروس نوشتهاند و این تربیع معادل تربیع دیگری است، که زروانیان ایران داشتهاند، که جزو اخیر آن دین مزدیسن است. بنابراین مقدمه، اگر این تربیع را با تربیعی، که در تاریخ سابها مذکور بود، مقایسه کنیم و فرض نماییم، که در آنجا زروان جانشین ورترغن شده باشد، درین صورت، بیدخت
«دختر خدا» مطابق با دین مزدیسن خواهد بود.
در همان نامه اعمال شهیدان، نام الاهه دیگری برده شده موسوم به ننا[۱۳۶] یا ننائی[۱۳۷]، که ایرانی الاصل نیست و ظاهراً او را با اناهیتا یکی دانستهاند[۱۳۸]. در سکههای هندوسکایی هم، نقش این الاهه دیده میشود[۱۳۹]. یکی از عبارات این نامه شهیدان حاکی است، که شاهپور دوم به سردار خود موسوم به معین[۱۴۰]، که او را مظنون به مسیحیت میدانست و واقعا هم مسیحی شده بود، فرمان داد، که خورشید (مهر) و ماه و آتش و خدای مقتدر بل[۱۴۱] و نبهو[۱۴۲] را ستایش کند[۱۴۳]. این دو خدای که ذکر کردیم، از خدایان معروف بابل هستند و چنین گمان میرود، که نویسنده نامه اعمال شهیدان آنان را اشتباها جزو خدایان ایران شمرده است. اتفاقا تئوفیلاکتوس هم مهر و بل را دو تن از خدایان پارس میشمارد. در این خصوص میتوان به کتیبه آرامی عربسون، که در کاپادوکیه کشف شده و ظاهراً از قرن دوم قبل از میلاد است، رجوع کرد.
شدر[۱۴۴] در ضمن وصف کتیبه آنتیوخوس اول پادشاه کماژن ما را باین کتیبه متوجه کرده است و گوید: این کتیبه حاکی از ورود دیانت ایران بولایت کاپادوکیه است و این امر را بدین طریق نمایاندهاند، که خدای محلی بل دین مزدیسن را، که دختری بود، بعقد خود درآورد. ما نمیدانیم، که تا چه حدی فرقه زروانیه زردشتی تحت تأثیر مذاهب مختلفه آرامی واقع شده است؛ قدر متقن آنکه، پارسیان، بعد از انقراض ساسانیان، نه از بیدخت خبری دارند؛ نه از خدایان دیگر مثل ننائی و بل و نبهو نامی بردهاند.
در خاتمه این شرح مختصری، که از دیانت رسمی ساسانیان نگاشتیم، لازم است، که رأی صائب و مهم نیبرگ را[۱۴۵] ذکر کنیم. ماه زردشتیان سی روز داشته و هر روزی بنام خدایی بوده است. در آخر فصل اول کتاب بندهشن نام این سی روز درج شده در فصل سوم همان کتاب قاعده هست، که بموجب آن سی روز ماه را باید به چهار دسته تقسیم کرد ازاینقرار:
۱-ارهرمز | ۲-آذر | ۳-مهر | ۴-دین |
وهمن | آبان | سروش | ارد |
اردوهشت | خور | رشن | اشتاذ |
شهریور | ماه | فروردین | اسمان |
سپندارمذ | تیر | ورهران | زامداذ |
خورداد | گوش | رام | مهرسپند |
امرداذ | دذو | واذ | انگران |
دذو | دذو |
مقصود از کلمۀ دذو[۱۴۶]، که در آخر سه ستون اول دیده میشود، اورمزد است (در اوستایی دذوه[۱۴۷] به معنای خالق است). در ستون اول، اوهرمزد و شش امهرسپند[۱۴۸] (امششپنت[۱۴۹] ) آمده است[۱۵۰]، که اوهرمزد هم در اول و هم در آخر آن ستون (بصورت دذو) قرار گرفته است. رأی نیبرگ[۱۵۱] این است که «باقی ستونها هم باید بهمین نهج منظم شده باشد، که در آغاز ستون نام خدای خلاق و در دنبال و قوای خلاقه او ذکر شود و در آخر همه نام دذو بیاید، که خلاصه همه اسماء و صفات است. من معتقدم، که در ستون دوم هم دذو خلاصه فعالیت آذر است و در ستون سوم هم خلاصه فعالیت مهر است و همچنین در ستون چهارم، خلاصه فعالیت دین بیان میشود. فرقی که دارد این است، که ستون چهارم منتهی به دذو نمیشود، زیرا که در آخر آن نام انگران (انوار نامتناهی) آمده است، که آفریده و مخلوق نیستند.» پس به عقیده نیبرگ، اوهرمزد و سه دذو، عبارتند از: اوهرمزد، آذر (آتش)، مهر (میثر)، دین (دین مزدیسن)، «لکن احتمال قوی میرود، که مقصود انگران همان زروان-اکرن باشد، که مزدیسنان به این صورت آوردهاند[۱۵۲]، پس ماه زردشتیان آیون[۱۵۳] را نشان میدهد، که در چهار خدا تجلی نموده است: اوهرمزد، آذر، مهر، دین و قوای خلاقه هریک از آن خدایان»[۱۵۴]. و نیز نیبرگ گوید: «این جدول درست قرینه اسامی خدایانی است که در کتیبه آنتیوخوس آمده است، یعنی اوهرمزد و مهر و وهران و خدای دیگر، که ما آن را با دین مزدیسن یکی پنداشتهایم. فقط یکی از این اسامی با نامهای تقویمی اختلاف دارد و آن ورهران است، که در تقویم بجای آن آذر را قید کردهاند. این اختلاف نیز ظاهری است و در نفس الامر تبانی بین آنها نیست، چه ورهران رابطه بسیار خاصی با آتش دارد»، این بود رأی نیبرگ به دلایلی که درین باب آورده، میتوان این دلیل را هم افزود، که آتش معابد را آتش وهران (یا وهرام بزبان پهلوی متأخر) میگفتهاند[۱۵۵].
استقراء نیبرگ در تقویم زردشتیان، مؤید گفتار نویسندگان سریانی و ارمنی است، که گویند خدایان اعظم عهد ساسانی عبارتند از: زروان و اوهرمزد و خورشید (مهر یا میثرا) و آتش (آذر) و بیدخت یا (دین مزدیسن) و این خدای اخیر تشخیص و تعیین دیانت زردشت محسوب میشود.
***
چنانکه دیدیم، جد اردشیر اول ریاست معبد اناهیتای استخر را دارا بود و دودمان ساسانیان همواره علاقه خاصی باین معبد داشتهاند. پس معلوم میشود، آتشکدههایی بوده، که هریک بخدایی معین اختصاص داشته است. اما باید دانست، که بطور کلی همه خدایان را در همه آتشکدهها ستایش میکردهاند. شکل بنای آتشکدهها در هرجا یکسان بوده: آتشدان در وسط معبد قرار داشته و پیوسته آذر مقدس در آن میسوخته است. معمولا هر آتشکده هشت درگاه و چند اطاق هشت گوشه داشته است. نمونۀ از این بنا هم اکنون در شهر یزد پدیدار است، که از آتشکدههای باستانی بود و در زمان فتح اسلامیان بمسجد تبدیل یافته است[۱۵۶].
مسعودی وصف خرابه آتشکده قدیم استخر را، که در زمان او معروف بمسجد سلیمان بوده، چنین بیان میکند[۱۵۷] : «من این مسجد را دیدهام، تقریبا در یک فرسنگی شهر استخر واقع است، بنایی زیبا و معبدی با شکوه است. در آنجا ستونهایی از سنگ یکپارچه با قطر و ارتفاع حیرتبخش دیدم، که بر فراز آن اشکال عجیب از اسب و سایر حیوانات غریبه نصب بود، که هم از حیث شکل و هم از لحاظ عظمت، شخص را به حیرت میافکند. در گرد بنا خندقی وسیع و حصاری از سنگهای عظیم کشیده بودند، مستور از نقوش برجسته بسیار ماهرانه. اهالی آن ناحیه این صور را از پیمبران سلف میپندارند.»
در نقوش برجسته قبور سلطنتی هخامنشیان در نقش رستم آتشدانهایی دیده میشود، که بر فراز آن آتش مقدس در اشتعال است. شکل آنها ظاهراً تقلیدی از معابد سایر اقوام آسیای غربی است. در اصل میزی بوده، که قربانی را روی آن مینهادهاند. در آتشدان عظیم، که بر یک سکوی صیقلی قرار دارد، در صخرههای نقش رستم از سنگ یکپارچه تراشیده شده است؛ قسمت فوقانی آن، که دندانهدار است، ظاهراً متکی به چهار ستون میباشد، که بطور برجسته در سنگ نقر کردهاند. اما برای نگاهداری آتش ازلی ضرورت داشت، که بنایی بسازند، که آن را از عوامل طبیعی حفظ کند.
کمکم در شریعت زردشت این قاعده مقرر شد، که آفتاب بر آتش نتابد و بنابراین سبک جدیدی در ساختمان آتشکده معمول شد: اطاقی مطلقا تاریک در وسط بنا میساختند، که آتشدان در آن قرار داشت. بعضی بر آنند، که ساختمان سنگی، که در برابر قبور سلاطین هخامنشی در نقش رستم دیده میشود، نمونهایست از این آتشکدهها و فعلا آن بنا را ایرانیان «کعبه زردشت» میخوانند[۱۵۸]. در پشت سکه امرای پارس (ش ۴) که خراجگزار سلوکیها بودند، صورت این آتشکده دیده میشود. در
شکل ۴-کعبه زردشت که روی سکه شاهان پارس نقش شده است (از عهد سلوکیان) (هیل، فهرست مسکوکات یونانی در عربستان و عراق و ایران)
شکل ۵-آتشدان زردشتی در پشت یکی از سکههای اردشیر اول
(موزه ملی کپنهاگ)
اما در سکههای شاهپور اول آن سهپایه از بین رفته و آتشدان بصورت ستونی بزرگ و چهار ضلعی ساخته شده است[۱۵۹]. در دو طرف آتشدان دو تن با عصا یا نیزۀ بلند ایستادهاند و این نوع آتشدان در سکههای شاهان ساسانی بعد از شاپور بدون تغییر دیده میشود. گاهی شکل سری، که گویا از آذر (خدای آتش) باشد از میان شعلهها نمایان است[۱۶۰] (ش ۶)، غالبا در حاشیه سکههای پادشاهان نخستین ساسانی تا یزدگرد دوم کلمه «آتش...» دیده میشود، که اسم پادشاه صاحب سکه در دنباله کلمه آتش بجای مضاف الیه ضرب شده است.
از کتیبه شهر شاپور، که در آن ذکر وقایع سلطنت اردشیر اول و شاپور اولکعبه زردشت
شکل ۶-انواع آتشدانهایی که در پشت سکه شاپور اول (الف)
و وهرام پنجم (ب و ج) منقوش است
(مجموعه مؤلف)
از مبدأ «آتش» این دو پادشاه بحساب آمده است، شرح این مطلب برای ما روشن میشود. هر پادشاه ساسانی در طی مراسم تاجگذاری خود آتشی وقف میکرد، که نشان و «سمبل» سلطنت او محسوب میشد[۱۶۱].
علاوه بر آتش شاهی آتشهای مختلف دیگری هم وجود داشت: از جمله آتشخانه و آتشهای معابد محلی، که آتش آذران و آتش ورهران (وهرام-بهرام) نامیده میشد. چنین بنظر میرسد، که در اواخر عهد ساسانی آتش آذران آتش دهکدههای کوچک و آتش وهرام از آن نقاط بزرگتر بود[۱۶۲]. تفصیلی در باب مراسم «نیایش آتش» مخلوط به چند قصه در سوذگر، که یکی از نسکهای اوستای ساسانی است، مسطور است[۱۶۳]. آتشکده پر از بوی کندر و سایر مواد معطره بود. یک نفر روحانی برای اینکه از نفس خود آتش را نیالاید، دهانبندی، که بزبان اوستایی بیتیدان[۱۶۴] (پنام) گویند بسته و آتش را با قطعات چوبی، که با مراسم مذهبی تطهیر شده بود، مشتعل نگاه میداشت این چوب غالبا از نباتی موسوم به هذایایپتا[۱۶۵] بود. باری آن روحانی دم بدم بهوسیله دسته چوبی، که برسم[۱۶۶] (برسم) میخواندند و مطابق آداب خاص بریده و تهیه میشد، آتش را بهم میزد و مشتعل میکرد و ادعیه معینی را زمزمه میکرد. سپس روحانیون هوم[۱۶۷] نثار میکردند؛ در اثنای تلاوت ادعیه مقدسه یا سرودن قسمتهای اوستا، روحانیون شاخه نبات هوم را پس از تطهیر در هاون میکوبیدند. اجرای این امر مستلزم تشریفاتی طولانی و پیچیده بود، که بایستی دقیقا مطابق دستور العمل انجام شود؛ بعد از تهیه هوم، آن را نثار میکردند. زلوتر[۱۶۸] بعضی از متون اوستا را با تشریفات گوناگون و با استعمال برسم تلاوت مینمود. هریک از هفت نفر رتو[۱۶۹]، که معاونین او بودند، وظیفه خاصی داشتند، یکی از آنها موسوم به هاونان[۱۷۰] هوم را میفشرد؛ دیگری موسوم به آتروخش[۱۷۱] مواظب آتش بود و با زئوتر در خواندن دعا همراهی میکرد؛ دیگری بنام فربرتر[۱۷۲] هیزم میآورد و بر آتش مینهاد؛ دیگری ملقب ابرت[۱۷۳] آب میآورد. دیگری بنام آسنتر[۱۷۴] هوم را صاف میکرد، دیگری باسم رئیث و شکر[۱۷۵] هوم را با شیر میآمیخت[۱۷۶] ؛ شخص هفتم، که سروش اورز[۱۷۷] (سروشاورز) نام داشت. مراقبت اعمال سایرین بود و بعلاوه تکالیفی هم در خارج معبد داشت، زیرا که بایستی مواظب انتظامات روحانی باشد.
در آتشکدهها روحانیون ادعیه مقرر پنجگانه روز و تمام اعمال مذهبی را بجا میآوردند، خصوصا هنگام اعیاد ششگانه سال، که گاهانبار (گاهنبار، گهنبار) نامیده میشد و در فصول معین انجام میگردید، جشن جنبه باشکوهی میگرفت. اشخاصی، که در زمره روحانیون نبودند، همچنین در آتشکدهها را داشتند و مکلف بودند بآن مقام رفته دعای آتش نیایشن «نیایش آتش» را بخوانند[۱۷۸]. مردم معتقد بودند، که هرکس در روز سه بار به آتشکده برود و دعای آتش نیایش را بخواند، صاحب ثروت و فضیلت میشود[۱۷۹]. منظره اطاقهای تاریک، که آتش در آتشدان افروخته بود و آلات فلزی در پهلوی آتش میدرخشید و ظرفها و هاونها و انبرها و برسمدان (آلتی بشکل هلال ماهرو، برای نگاهداری برسم) در آنجا قرار داشت و آواز طولانی روحانیون، که گاهی بصدای بلند و لحن دلکش با آهنگ پست زمزمه میکردند و صورت ادعیه را بهاندازه دفعاتی که برای هر وقت مقرر بود، تلاوت مینمودند، حضار و مؤمنان را مبهوت میکرد و بحال جذبه میافکند.
از آتشکدههای کشور، سه آتشکده محل ستایش مخصوص بود، که در آنها سه آتش بزرگ قرار داشت: یکی آذرفرنبغ[۱۸۰]، دیگر آذرگشنسپ، و دیگر آذربرزینمهر. بموجب داستان کهنی، که در کتاب بندهشن ۲مذکور است، در زمان پادشاه داستانی تخمورب ۳(طهمورث) نام، جماعتی سوار گاو داستانی موسوم به سرسئوغ[۱۸۱] شده، از کشور خونیرس[۱۸۲] به شش کشور دیگر سفر کردند و از نوع بشر جز باین وسیله کسی نمیتوانست بآن شش اقلیم برود. یعنی در میان اقیانوس چنین اتفاقی افتاد، که باد سه آتشی را، که بر پشت گاو روشن بود به آب افکند، اما «آتشها مانند سه موجود زنده در مکان سابق خود بر پشت گاو [ مجددا ]روییدند و هوا را روشن کردند». یم[۱۸۳] (جم)، که جانشین تخمورب شد، بر فراز کوه خورومند[۱۸۴] در خوارزم آتشکده بنا کرد و آتش فرنبغ را در آن جای داد. ما بطور محقق نمیدانیم، که این سه آتش از چه زمانی معروف شدهاند. هوفمان[۱۸۵] حدس زده است، که آتش جاودانی شهر آساک[۱۸۶] در ایالت استائوئن[۱۸۷]، که ارشک مؤسس سلسله اشکانی در حضور آن بتخت شاهنشاهی نشست[۱۸۸]، نسبتی با آتش آذر برزین مهر دارد، زیرا مکان این آتش در عهد ساسانیان نزدیک شهر آساک بوده است. بنا بر روایت روحانیون زردشتی، این سه آتش بسه طبقه از طبقات اجتماعی ایران متعلق بوده و موافق قصص داستانی سه فرزند زردشت هریک مؤسس یکی از طبقات مذکور بودهاند. آذرفرنبغ آتش طبقه روحانی؛ آذرگشنسپ آتش طبقه جنگیان یا آتش پادشاه و آذربرزینمهر آتش طبقه کشاورزان. در عهد ساسانیان مکان این سه آتش معلوم است و بنا بر روایات متداوله، شهریاران داستانی قبل از عهد هخامنشی این سه آتش را در آن مکانها قرار داده بودند.
آذرفرنبغ یا آتش روحانیان، مطابق بندهشن هندی، در کوه رشن[۱۸۹] در کابلستان (ایالت کابل) بوده است، اما احتمال میرود، که این اشتباه از جانب نساج واقع شده باشد بندهشن ایرانی عبارتی دیگر دارد که متأسفانه قرائت آن بسیار مشکوک است. ویلیمز[۱۹۰] جکسن[۱۹۱] آن را چنین خوانده است: «کوه درخشان کواروند در بلوک کار». کواروند را بمعنی بخارآلود گرفته است و میخواهد ثابت کند، که مقصود شهر کاریان ایالت فارس است، که در نیمه راه بین بندر سیراف و دارابجرد بوده است و در آنجا امروز هم آثار ویرانه معبد قدیمی پدیدار است. ظاهراً آتش مقدس را بهوسیله یک منبع نفتی[۱۹۲] افروخته نگاه میداشتهاند بموجب روایت مسعودی[۱۹۳]، این معبد را آذرجوی میخواندهاند بمعنی، نهر آتش و مسلما این همان آتشکده است که در تاریخ بیرونی بنام آذرخورا[۱۹۴] مذکور است. از طرف دیگر هرتسفلد[۱۹۵]، از عبارت سابق الذکر بندهشن ایرانی، چنین استنباط کرده است، که آتش فرنبغ در ناحیه کنارنگان واقع بوده است و ناحیه کنارنگان را جلگه نیشابور میداند[۱۹۶]. به عقیده من، با ملاحظه عباراتی، که جکسن از نویسندگان عرب در تأیید رای خود ذکر کرده، بسیار معقول است، که مکان آذرفرنبغ را کاریان بدانیم. هنوز تا قرن دهم میلادی آتش سایر آتشکدهها را. از آتشکده کاریان میبردهاند[۱۹۷]، زیرا از عهد باستان عادت بر این جاری بود، که آتش معابد کماهمیت را بهوسیله آتش سه آتشکده بزرگ تجدید میکردند[۱۹۸].
آذرگشنسپ یا آتش سلطنتی، در گنجک (شیز) واقع در آذربایجان بود. جکسن گوید این آتشکده در جایی برپابود، که اکنون خرابههای تخت سلیمان معروف هست و فاصله آن از ارومیه (رضائیه) و همدان یکی است[۱۹۹]. پادشاهان ساسانی در ایام سختی به زیارت این معبد میشتافتند و زر و مال و ملک و غلام در آنجا نذر میکردند. وهرام پنجم سنگهای قیمتی تاجی را، که از خاقان و زنش گرفته بود[۲۰۰]، باین آتشکده فرستاد. خسرو اول نیز نظیر این را عطا نمود. خسرو دوم نذر کرد، که اگر موفق بمغلوب نمودن وهرام چوبین بشود، زینتهای زر و هدیههای سیم به آتشکده آذرگشنسپ بفرستد و بوعده خویش وفا کرد. در قرن دهم میلادی، مسعودی[۲۰۱] به عبارت ذیل ویرانههای آن معبد را وصف میکند: «امروز در آن شهر (شیز) آثار عجیبی از ابنیه و نقوش گوناگون هست، که کرات سماوی و ماه و ستارگان و عوالم بر و بحر و اراضی مسکون و نباتات و حیوانات و سایر عجایب را نشان میدهد. شاهنشاهان آتشکدۀ در این شهر داشتند، که در عهد همه سلسلههای ایران مقدس و محترم بود. این آتشکده را آذرخوش[۲۰۲] میگفتند. آذر بزبان عجم «آتش» و خوش «نیکو» است. شاهنشاهان ایران هنگام رسیدن به پادشاهی با کمال احترام پیاده به زیارت این معبد میرفتند و نذرها میکردند و هدیه و خواسته بسیار بهآنجا میبردند)[۲۰۳]. خلاصه، این آتشکده علامت اتحاد و یگانگی دین و دولت بود و نمونه (سمبل) دولت ساسانیان بشمار میرفت، که بواسطه اتحاد با دیانت قوت گرفت. برخلاف اشکانیان که هریک از ملوک الطوائف و شهربانان معبدی مخصوص خویش داشت. در این باب عبارتی در نامه تنسر هست[۲۰۴]، که باحتمال قریب بیقین مأخوذ از حقایق تاریخی است: ملوک طوایف هریک برای خویش آتشگاه ساخته و آن همه بدعت بود که بیفرمان شاهان قدیم نهادند شهنشاه باطل گردانید و با مواضع اول نقل فرمود»، ولی این ادعا که ایجاد آتش شاهی واحد توسط ساسانیان برقراری مجدد اوضاع زماندار (داریوش) بود، ساختگی است و پایه تاریخی ندارد[۲۰۵].
آذر برزین مهر یا آتشکده کشاورزان، در مشرق مملکت، در کوههای ریوند شمال غربی نیشابور، واقع بود. لازار فارپی قریۀ ریوند را قریۀ مغان مینامد[۲۰۶]. باعتقاد جکسن، مکان این آتشکده در قریه مهر بوده است، که در سر راه خراسان بیک فاصله از میاندشت و سبزوار قرار دارد[۲۰۷].
این سه آتشکده عظیم محل ستایش مخصوص بود و بیش از سایر زیارتگاهها زینت و ثروت داشت؛ لکن بسیاری از معابد درجه دوم هم طرف احترام بوده است، خاصه آنها، که به یکی از دلیران داستانی یا خود زردشت، نسبت داشت: مانند معبد طوس و معبد نیشابور و معابد ارجان فارس و کرکوی سیستان و کویسه[۲۰۸] بین فارس و اصفهان[۲۰۹].
در تواریخ بسی از آتشکدههای جبال را، که سرزمین ماد قدیم باشد، نام بردهاند، از آن جمله آتشکده قزوین؛ و شیروان، نزدیک ری، و کومش است (که شاید همان شهر صددروازه[۲۱۰] اشکانیان باشد[۲۱۱].)
کاوشهای علمی، که گیرشمن از سال ۱۹۳۵ در شهر شاپور انجام داد، منتهی بکشف آتشکدهای شد، که ظاهراً از زمان شاپور اول است.[۲۱۲]
در سالهای اخیر در بسیاری از ویرانههای آتشکدههای ایران تحقیقات علمی صورت گرفته است، از آن جمله در معبد اردشیر اول در فیروزآباد-دیگر آتشکدههایی که در قصر شیرین (سهراه خانقین-کرمانشاه) وجود داشته و آتشگاه جیره در ناحیه شاپور و آتشکده نزدیک قم (قلعه دختر) و غیره. معمولا عمارت آتشکده عبارت از بنای
شکل ۷- آتشگاه اصفهان
در بالای تپۀ نزدیک اصفهان نیز، ویرانه آتشگاهی دیده میشود، که بسیار معروف است (ش ۷)[۲۱۴].
آتشکده شهر شاپور
(سال و گیرشمن، مجله صنایع آسیایی،۱۰، تصویر ۴۰)
سال زردشتیان دوازده ماه دارد، که هریک را نام یکی از ایزدان بزرگ نهادهاند و ترتیب آنها از این قرار است:
۱-فروردین | Fravardin | (فروشیها | Eravashi) |
۲-اردوهشت | Urdvahiht | (اش وهشت | Asha Vahishta) |
۳-خورداذ | Khvaradh | (هوروتات | Haurvtat) |
۴-تیر | Tir | (تشتری | Tishtrya) |
۵-امرداد | Amurdadh | (امرتات | Ameretat) |
۶-شهریور | Shahrevar | (خشثرویری | Khshathra Vairya) |
۷-مهر | Mihr | (میثر | Kithra) |
۸-آبان | Abhan | («آبها»، اناهیتا | Anahita) |
۹-آذر | Adhur | (آتر، آتش | Atar) |
۱۰-دذو | Dadhv | (خالق، اوهرمزد | Ohrmazd) |
۱۱-وهمن | Vahman | (وهومنه | Vohu Manah) |
۱۲-اسپندارمذ | Spandarmadh | (اسپنت ارمیتی | Speuta armati) |
اعیاد فصول سال را گاهانبار میگفتهاند، که عده آنها شش بوده و هریک پنج روز امتداد داشته است. در این ایام بر طبق احکام مقرره بعضی مراسم[۲۱۷] را اجراء و گوسفند قربانی میکردهاند. اسامی اوستایی گاهانبارها از این قرار است.[۲۱۸]
۱-میذیوی زرمی | Maidhyoi-zaremaya | (در ماه اردیبهشت) |
۲-میذیوی شم | Maidhyoi-sham | (در ماه تیر) |
۳-پیتش ههی | Paitish-hahya | (در ماه شهریور) |
۴-ایاثرم | Ayathrima | (در ماه مهر) |
۵-میذیایری | Maidhyairya | (در ماه دی) |
۶-همسپتمئیدی | Hamaspathmaedaya |
گاهانبار ششم یا همسپتمئیدی، که در پنج روز اندرگاه (خمسه مسترقه) واقع میشد، در آغاز عید اموات بوده و ده شبانهروز امتداد داشت، در یشت سیزدهم اوستا (فروردین یشت، بند ۵۲-۴۹) مذکور است، که در موقع همسپتمئیدی، فروشیها یا ارواح مؤمنین در مدت ده شب بمسکن مردم نزدیک میشوند و تقاضای صدقه و قربانی دارند، بهمین سبب است، که این «روز اموات» را فروردیگان یا عیدفروشیها (فروشی در زبان فارسی متوسط فروهر[۲۱۹] یا فروردیگ[۲۲۰] گفته شده است) مینامیدند.
بیرونی گوید:[۲۲۱] در آن ایام، ورودی برج اموات (دخمه)[۲۲۲] غذا مینهادند و بر بام منازل مشروباتی میگذاشتند تا فروشی مردگان، که در این موقع بطور نامرئی در میان اعضاء خانواده خود حضور مییافتند، از آن تناول کنند و نیز مقداری را سن دود میکردند، زیرا که بزعم آنان بوی آن مطبوع مردگان است.
برای تطبیق سال دینی با سال نجومی، هر دو بیست سال، یک ماه در سال میافزودند و در چنین سالی پنج روز اندرگاه را در آخر ماه اضافی قرار میدادند. اما بقول بیرونی، بعلل مختلفه، که رخ میداد، گاهی بعد از طی ۲۴۰ سال دو ماه اضافی الحاق میکردند. چنانکه در زمان سلطنت یزدگرد (۵۲۰-۳۹۹ میلادی) بعد از ماه آبان دو ماه زاید را داخل کردند و از آن زمان هرساله پنج روز اضافی را بین ماه آبان و ماه آذر میگذاشتند، اما در دوره، بعد که بایستی مجددا یک ماه بر سال بیفزایند، غفلت کردند و سال ناقص ماند.[۲۲۳]
ظاهراً در عهد قدیم پیش از ساسانیان، سال از مهر ماه شروع میشده و عید مهرگان که جشن پاییزی است، در آن اوقات اول سال بشمار میرفته است،[۲۲۴] اما از علائمی که در تقویم هست، میتوان حدس زد، که در روزگار بعد، وقتی که آغاز سال را در ابتدای فصل بهار قرار دادند، یک سال با ماه دذو (ماه اوهرمزد)[۲۲۵] شروع شده است.
به عقیدۀ نیبرگ[۲۲۶] در زمان ساسانیان سه نوع تقویم وجود داشت از اینقرار:
۱-تقویم قمری، که در آن هر سال قمری ۳۵۵ یا ۳۵۳ روز داشت و هر ماه مرکب از شش هفته پنج روزه بود. این یک نوع تقویم روستایی و معمول مانویان غیر ایرانی بود.
۲-تقویم کشوری و رسمی شمسی، که روژوهیژگیه[۲۲۷] میخواندند و دارای ۱۲ ماه سی روزه به اضافه پنج روز خمسه مسترقه (پنجه دزدیده) بود. در این تقویم ربع روز (شش ساعت) علاوه بر ۳۶۵ روز را رعایت نمیکردند، بقسمی که سال در هر چهار سال یک روز عقب میافتاد.
۳-تقویم دینی، که آن را وهیژگیه[۲۲۸] مینامیدند. این تقویم هم بر اساس سال شمسی بود (دارای ۱۲ ماه و پنجه دزدیده و یک ماه اضافی در هر ۱۲۰ سال). خمسه مسترقه، که در تقاویم (۲) و (۳) پس از ماه آخر سال قرار میگرفت، در تقویم کشوری در تمام ماههای سال میگشت، زیرا سال کشوری کوتاهتر از سال نجومی بود.
تاریخ بعضی اعیاد، که بیرونی شرح داده است، با حوادث طبیعی فصول مربوطه متضاد است و از اینجا معلوم میشود چند قسم سالشماری متداول بوده و در حساب افزایش ایام زائده بینظمی واقع میشده است. بیرونی ترتیب ایام اضافی تقویم روحانی را بیان میکند، ولی در عمل فقط به سال کشوری آشناست.[۲۲۹] مثلا دو عید موسوم به آذرجشن را بیرونی از اعیاد زمستانی شمرده است، ولی موافق تقویم دینی، که اول فروردین ماه را مطابق اعتدال ربیعی قرار داده، آذرجشن اول با ۲۱ ماه اوت (تابستان) و آذرجشن دوم، با ۲۴ نوامبر مصادف میشود.[۲۳۰]
در میان اعیاد، آنکه بیشتر قبول عام داشت، چنانکه امروز نیز دارد، نوروز بود، که آن را نوگروز[۲۳۱] میگفتند. این جشن را در آغاز سال بود و در سال دینی بلافاصله بعد از عید فروردیگان میآمد[۲۳۲]. بموجب روایت دینکرد،[۲۳۳] هر پادشاهی در این روز فرخنده رعیت ممالک خویش را قرین شادی و خرمی میکرد و در این عید کسانی که کار میکردهاند، دست از کار کشیده به استراحت و شادمانی میپرداختهاند. یکی از کتب پهلوی[۲۳۴] نسبة جدید، همه حوادث گذشته و آینده را، که در نوروز واقع شده و خواهد شد، شرح میدهد. یعنی از روزی که اوهرمزد جهان را بیافرید و ایام فرخندهای که در تاریخ داستانی مذکور است، تا پایان عمر عالم در آن آمده است. غیر از بیرونی[۲۳۵] چندین از مورخان عرب و ایرانی عید نوروز را توصیف[۲۳۶] کردهاند و شعرایی مانند فردوسی و منوچهری در اشعار خود آن را ستودهاند. نوروز عید بهاری است و آثاری از گموک،[۲۳۷] که جشن بابلیان بود، در آن باقی است. در این روز مالیاتهای وصولشده را بحضور شاه عرضه میداشتند و شاه بعزل و نصب حکام میپرداخت. و نیز در نوروز سکه نو میزدند و آتشکدهها را پاک و طاهر میکردند و امثال این...[۲۳۸]. عید نوروز شش روز متوالی دوام داشت و در این ۶ روز سلاطین ساسانی بارعام میدادند و نجبای بزرگ و اعضاء خاندان خود را بترتیب منظم میپذیرفتند و به حضار عیدی میدادند روز ششم عید را سلاطین برای خود و محرمان درگاه جشن میگرفتند. فیالواقع در روز اول و روز ششم نوروز، همه قسم مراسم متداوله ملی اجراء میشد.[۲۳۹] در روز اول مردم صبح بسیار زود برخاسته، به کنار نهرها و قناتها رفته شستشو میکردند و به یکدیگر آب میپاشیدند و شیرینی تعارف میکردند. صبح پیش از آنکه کلامی ادا کنند، شکر میخوردند یا سه مرتبه عسل میلیسیدند و برای حفظ بدن از ناخوشیها و بدبختیها روغن بتن میمالیدند و خود را با سه قطعه موم دود میدادند.
اما سایر اعیاد، ما بذکر مهمترین آنها اکتفا میکنیم:[۲۴۰] در هر ماه روزی که اسمش با نام ماه مطابق میشد، عید میگرفتند. مثلا روز تیر، که ۱۳ تیر ماه بود، جشن تیرگان گرفته میشد. در آن روز آبتنی میکردند و گندم و میوه میپختند.[۲۴۱]
عید آذرجشن اول، در هفتم شهریور (شهریور روز از شهریور ماه) بود. آذرجشن، عید آتشخانه محسوب میشد. در داخل خانهها، آتشهای بزرگ میافروختند و در ستایش خدا و شکر نعم او سعی بلیغ میکردند. مردمان گرد هم فراهم آمده با هم غذا میپختند و تفریح میکردند. ظاهراً این عید فقط در بعض نواحی ایران معمول بوده است[۲۴۲].
مهرگان یا عید مهر، که در ۱۶ مهرماه (روز مهر از ماه مهر) واقع میشد، عیدی بسیار بزرگ بشمار میرفت. چنانکه گفتیم در قدیم الایام این عید روز اول سال بوده و آثار مبدأ سال بودن، در مراسم این جشن هنوز باقی مانده است. عید مهرگان هم مثل عید نوروز، به یادگار حوادثی، که در آغاز آفرینش جهان رخ داده و به یاد وقایعی که در تاریخ داستانی مذکور است، وضع شده بود. در این روز پادشاهان ایران تاجی بر سر مینهادند، که صورت آفتاب، در میان چرخی گردان، بر آن منقوش بود. هنگام طلوع آفتاب، یکی از سپاهیان، در حیاط قصر سلطنتی ایستاده فریاد میزد: «ای فرشتگان[۲۴۳] بعالم فرودآیید و شیاطین و بدکاران را بزنید و از دنیا برانید!». در روز مهرگان، خوردن انار و استشمام گلاب را اسباب صیانت از بدبختی میدانستند[۲۴۴].
در اول ماه آذر، عید «وهارجشن» یعنی «عید بهار» بود، زیرا که در عهد خسروان، (یعنی در زمانی که تقویمها مختل شده بود) اول آذر ماه با آغاز فصل بهار مصادف میشد در ازمنۀ اسلامی این عید را «خروج الکوسج» میگفتند. مردی را بر قاطری نشانده به گردش میبردند، آن مرد خود را با بادزنی باد میزد، تا شادمانی خود را از خاتمه یافتن فصل شتا و نزدیک شدن گرما بدان وسیله آشکار کند.[۲۴۵] (و یصیح بالفارسیة گرما، گرما) (مروج الذهب).
چند روز بعد از وهارجشن، در آذرروز، از آذرماه (که روز نهم بود) آذرجشن دوم پیش میآمد. در آنوقت خود را با آتش گرم میکردند «زیرا که آذر ماه آخرین ماه زمستان است و در اواخر این فصل سرما سختتر و شدیدتر از همه اوقات سال است»[۲۴۶].
روز اول ماه دذو (دی) را، که در حساب سالشماری عتیق[۲۴۷] عید بوده، «خرم روز» میگفتهاند، در خرم روز شاهنشاه از تخت به زیر میآمد، لباس سفید میپوشید و در چمنی بر فرشهای سفید مینشست و بارعام میداد. هر کسی میتوانست بحضور او درآید. آنگاه شاهنشاه با عموم کشاورزان، خصوصا دهقانان، سخن میگفت و با آنان میخورد و میآشامید. شاه در آن روز چنین میگفت: من امروز چون یکی از شما هستم و با شما برادرم، زیرا که قوام جهان به آبادی است، که در دست شماست و قوام آبادی به پادشاه است، هیچیک از این دو از دیگری بینیاز نتواند بود».
در جشن سیرسور، که روز ۱۴ دیماه بود، مردمان بخوردن سیر و آشامیدن شراب میپرداختند و سبزی را با گوشت میپختند، تا دفع آفات شیطانی کند و امراض حاصله از نفوذ دیوان را برطرف نماید.[۲۴۸]
روز ۱۵ دذو، معمول بود، که صورت انسانی را از خمیر یا گل سرخ میساختند و بر فراز درگاه مینهادند.
روز شانزدهم دذو، عیدی میگرفتند، که دو نام داشت و فعلا تلفظ آنها درست معلوم نیست، یکی از این دو اسم گویا نامی مرکب است، که جزء نخستین آن لفظ گاو است. اصل این جشن منسوب به افسانه فریذون[۲۴۹] (فریدون) پادشاه داستانی
شکل ۸-جام کلیمو
(هرتسفلد، سالنامه مجموعههای آثار هنری پروس، جلد ۴۱)
است. در روز ۱۶ دذو، فریدون بر گاوی سوار شد.[۲۵۰] و این شبی است، که گاوی که کشنده اراده ماه است، ظهور نمود و «این گاوی است نورانی، که شاخهایش از زر و قوائمش از سیم است، ساعتی آشکار میشود و ناپدید میگردد. هرکس در ساعت ظهور در او نظر کند، دعایش مستجاب خواهد بود و گویند در این شب بر کوه بزرگ صورت گاوی سفید پدیدار شود و اگر محصول آن سال خوب باشد: دو بار نعره برآورد و (اگر خشکسال باشد) یکبار فریاد کند[۲۵۱]. در این عبارت قصۀ اراده ماه، که یک گاو آن را میکشد جالب توجه است، در موزه هرمیتاژ[۲۵۲] لنینگراد، جام نقرۀ از عهد ساسانیان باقی است، که آن را جام کلیمو[۲۵۳] نامند. در این جام نقش خدای ماد دیده میشود، که بر تختی نشسته و اطراف او را هلالی احاطه کرده است. در زیر آن اراده است، که چهار گاو آن را میکشد (ش ۸)[۲۵۴].
روز دهم بهمن، عید مشهور سذگ (سده) بوده، که جشن خاص آتش است و غالبا در کتب مورخان ایران و عرب، ذکر آن آمده است[۲۵۵]. این عید را گاهی به هوشنگ اولین پادشاه سلسله داستانی پیشدادی، و گاهی به بیوراسپ ظالم یا دهاگ (که فردوسی او را ضحاک مینامد) نسبت دادهاند، که انسانی اژدهافش بود و بدست فریدون اسیر شد.
بنا بر روایت بیرونی[۲۵۶] ایرانیان «در شب سذگ دود برمیانگیزند، تا دفع مضرات کند. افروختن و شعلهور گردانیدن آتش در این شب و راندن حیوانات وحشی و پرانیدن مرغان در میان شعله و نوشیدن شراب و تفریح نمودن در گرد آتش، جزء رسوم پادشاهان شده است».
روز ۳۰ وهمن ماه، که جشن آبریزگان (آبریزان) بود، مردم آبپاشی میکردند و بهوسیله این عمل، که منشأ آن ساحری بود، میخواستند باران بیاید. بیرونی مبدأ این جشن را بتاریخ داستانی قبل از هخامنشیان مربوط نمیکند، بلکه به یکی از حوادث عهد ساسانیان مربوط مینماید، ازاینقرار، که میگفتند در زمان پیروز مدتی مدید خشکسالی پیش آمد. شاه به زیارت آذرخوره (آذرفرنبغ) رفت و دعا کرد، تا آن آفت را خدای تعالی دور گرداند[۲۵۷].
روز اسپندارمذ (پنجمین روز از ماه اسپندارمذ) را عید زنان میخواندند و آن را مزدگیران میگفتند. در این روز مردان تحفهها به زنان عطا میکردند. در آن روز کشمکش و گرد ناردان خشک میخوردند و بآن وسیله نیش عقرب را دفع میگردند.
برای مصون ماندن از این خزندگان، در فاصله طلوع فجر و برآمدن آفتاب دعایی را بر سه رقعه نوشته از سه دیوار خانه میآویختند و یک دیوار را آزاد میگذاشتند، که عقرب از آنجا بگریزد و بدر رود.[۲۵۸]
روز نوزدهم اسپندارمذ را «عید آبها و نهرهای جاری» میخواندند و گلاب و عطر در نهر میریختند.[۲۵۹]
آگاثیاس (۲۴/۲) گوید: در ایران عیدی است بنام جشن «هلاکت موجودات ضاره». در این روز، که بقول او بزرگترین اعیاد ایرانیان است، مردمان خزندگان و حشرات موذیه را میکشتند و کشته آنها را برای اثبات ثوابکاری خود به موبدان نشان میدادند. ما در منابع دیگر از این جشن اثری نیافتهایم، اما معلوم است، که هلاک کردن حیوانات موذیه، که از مخلوقات اهریمنند، در دین مزدیسنی ثوابی عظیم بوده است و در بعضی موارد یک نفر توبهکار بایستی عدۀ معینی از این جانوران موذی را بقتل رساند[۲۶۰].
از هنرهای مغان تفأل بود، چون به آتش مقدس مینگریستند، از آینده خبر میدادند[۲۶۱] و بهوسیله حسابهای نجومی زایجه طالع میگرفتند. در کارنامگ، اردشیر و اردوان پیوسته بهنگام سختی با دانایان و معبران و ستارهشماران مشورت میکنند[۲۶۲]. از این گذشته یک نجوم عامیانه نیز وجود داشت. بیرونی[۲۶۳] فهرستی از ایام سعد و نحس سال تنظیم کرده است بنام جدول الاختیارات و در آن احکام دیدن مار را نیز بنام (رویة الحییه) معین نموده است. معتقد بودهاند، که دیدن مار در هر روزی از ایام ماه تاثیری میبخشد مثل ناخوشی و مرگ یا مفارقت یکی از اهل خانه یا وصول منفعتی از طرف اهل شهر یا تحصیل نام و شهرتی یا پیش آمدن سفر پرسودی- یا تهمت و تنبیه و سیاستی و مانند اینها[۲۶۴]. روزهای تقارن و تفأل سیارگان مخصوصا از ایام منحوسه بشمار میرفت. بلعمی[۲۶۵] نام یک کتابی برده مشتمل بر تفألهایی، که ایرانیان در جنگها میزدهاند و عبارتی چند از آن نقل کرده است.[۲۶۶]
- ↑ دو روایتی، که در کتاب سوم و چهارم دینکرد مسطور است، اهمیت خاصی دارد. اما نکات راجع به اوستای هخامنشی محققا مجعول است. باقی مطالب این دو روایت ظاهراً تا حدی آمیخته با افسانه است. مقایسه شود با ضمیمه اول این کتاب.
- ↑ دینکرد، کتاب سوم، چاپ پشوتن سنجانا، ج ۹، متن ص ۴۵۰، ترجمه ۵۶۹. وست، متون پهلوی، ج ۴ مقدمه ص XXXI ؛ ایضاً کتاب چهارم، پشوتن سنجبانا، ج ۹، متن ص ۴۵۶، ترجمه ص ۵۷۸، وست، ج ۴، ص ۴۱۴؛ اردایوپرازنامگ بخش ۱، فقره ۱۷-۱.
- ↑ گنجی شیزگان یا گنجی شیزیگان یعنی گنزک در ناحیه شیز آذربایجان، رک مارکوارت-مسینا، فهرست، ص ۱۰۸ و بعد. راجع بمعبد آذرگشنسپ در گنزک پایینتر را ببینید.
- ↑ yatha ahu vairyo
- ↑ ordalie
- ↑ رک بالاتر ص ۷۵-۷۴.
- ↑ رک نیبرگ، مجله آسیایی،۱۹۳۱، ص ۲۶ و ۴۶.
- ↑ به عقیده نیبرگ (دین، ص ۱۴-۸ و ۲۹-۴۲۶) اوستا در مدارس دینی همیشه سینه به سینه حفظ میشده و تدوین قوانین اوستایی در اثر رقابت ادیان خارجی (دین یهود، مسیحی، بخصوص مانوی) صورت گرفته است، که دارای کتب مقدس بودهاند، ولی این اوستای مدون عملا هرگز اهمیتی نداشته است و بهمین علت هم بعدها بعضی نسکهای ساسانی فراموش شده.
- ↑ الیزه؛ لانگلوا، ج ۲، ص ۱۹۷.
- ↑ ایضاً، ص ۱۹۸.
- ↑ Barsabbae
- ↑ لابور، ص ۶۵؛ مقایسه شود با سزومن Sozomene، کتاب ۲، بند ۹، فقره ۵، که شرور فوکس در مجله کاما، شماره ۱۴، ص ۱۰۲ بنقل آن پرداخته است.
- ↑ Leonce
- ↑ الیزه: لانگلوا، ج ۲، ص ۲۳۷.
- ↑ ایضاً ص ۹۹۱.
- ↑ Hvar
- ↑ Hvare-Khshaeta
- ↑ Sol invictus
- ↑ کومون، اسرار میترا، چاپ سوم، ص ۱۱ و ۸۶.
- ↑ لانگلوا، ج ۲، ص ۲۲۷.
- ↑ یعنی امشسپنتها (پهلوی امهرسپندان). الیزه، لانکلوا، ج ۲، ص ۱۹۶. در باب نسبت مهر با آفتاب رک نیبرگ، دین، ص ۳۸۵ و بعد.
- ↑ رک پایینتر، اواخر فصل پنجم.
- ↑ هرتسفلد، سالنامه مجموعههای آثار هنری پروس، ج ۴۱، جزوه ۲، ص ۱۰۸.
- ↑ مقایسه شود با نیبرگ، مجله آسیایی ۱۹۳۱، ص ۹۱ و ما بعد.
- ↑ Cinquantenaire
- ↑ هرتسفلد، همانجا، ص ۱۰۶.
- ↑ هرتل در یک سلسله مقالاتی، که تحت عنوان «منابع و تحقیقات هند و ایرانی» نوشته است بخصوص در جزوه ششم آن موسوم به «تعالیم آتش نزد آریاییها» آتشپرستی هندیان و ایرانیان قدیم را خواسته است اثبات کند. کوشش او بر اینست، که ثابت کند، که تقریبا همه اصطلاحات دیانتی زردشتیان و حتی اصطلاحات حکمت عملی معموله آنان، که در زبان فرس قدیم هست، درست فهمیده نشده و در واقع همه آنها مربوط به پرستش آتش است و ایرانیان عنصر آتش را در عالم صغیر و کبیر نافذ میدانستند. به عقیده ما آنچه هرتل گوید، خالی از حقیقتی نیست، اما تاویلی که ایشان از متون اوستایی کردهاند، بنظر ما خیلی محدود میآید و قسمتی از آن بیمطالعه است. اگر چه تاوادیا در تأیید قول هرتل دلایل و حجتهایی از کتب پهلوی استخراج کرده و در اثبات آن کوشیده است. تحول در عقاید و افکار دینی ایرانیان، که قبل از زردشت شروع شده و بعد در اثر اصلاحات این پیشوا قوت جدیدی گرفت، بعد از او هم ادامه داشته است و در اثر تماس با اعتقادات مردم غیر ایرانی آسیایی قدامی تدریجا مفاهیم جدیدی باصطلاحات دینی عتیق افزوده شد. در باب عقاید تاوادیا در تأیید گفتههای هرتل رک به مطالعات هند و ایرانی تقدیم به ویلهم گیگر Studia Indo-Iranica,Ehrengabe fur Wilhelm Geiger، ۱۹۳۱، ص ۲۳۷ و بعد.
- ↑ Berezisavad
- ↑ Vohufryana
- ↑ Urvazishta
- ↑ Vazishta
- ↑ Spenishta
- ↑ Xvarenah
- ↑ Khvarr
- ↑ دارمستتر، زد-اوستا، ج ۱، ص ۱۵۱ و بعد. هرتل، آتشپرستی آریائیها، l، ص ۱۶ و آتش شاهی و آتش پیروزی در اوستا
Die awestischen Herrschafts-und Siegesfeuer (رسالات آکادمی ساکس،۱۹۳۱). - ↑ atar
- ↑ Adhur
- ↑ هوفمان، ص ۳۵.
- ↑ ابگیان، اعتقادات عامیانه ارمنیان Der armenische Volksglaube Abeghian, لیپزیگ،۱۸۹۹، ص ۶۷.
- ↑ مثلا رک به دینکرد، کتاب نهم، فصل ۳۵، فقره ۱۱، فصل ۵۷، فقره ۱۵-۱۲، فصل ۵۸، فقره ۲۱.
- ↑ وست روایات بندهشن و زندی وهمنیشت (زند بهمنیشت) و قسمتهایی از زاد سپرم را در متون پهلوی خود، ج ۱، ترجمه کرده است. راجع به بندهشن رک به ص ۷۵، یادداشت ۱ کتاب حاضر و نیز کریستنسن، کیانیان، ص ۴۴ و ما بعد).
- ↑ Menoghoha
- ↑ Gayomard
- ↑ Gaya maretan
- ↑ Mashpagh
- ↑ Mashyanagh
- ↑ Tchinvat
- ↑ Hamnstaghan
- ↑ برای اشتقاق این لغت رک به مقاله نیبرگ در مطالعات شرقی، که بافتخار دستور جی صاحب الخ در سال ۱۹۳۴ در اکسفورد بچاپ رسیده است. ص ۳۴۶.
Oriental Studies in Houour of DasturJi Saheb CursetJi- ErachJi pavry - ↑ Soshyans
- ↑ Gotchihr
- ↑ معنی این اصطلاح دینی تبدیل صورت Transfiguration است (شدر، صورت اصلی الخ، ص ۱۱۴). مقایسه شود با لومل، مجله ایران و هند، ج ۱، ص ۲۹ و بعد؛ یونکر Worter und gachen ،۱۲، ص ۱۳۲ و ما بعد: نیبرگ، مجله آسیایی ۱۹۳۱، ص ۸۶ و ما بعد.
- ↑ Frashkard
- ↑ Frashekereti
- ↑ در قسمت اول این سلسله مقالات مؤلف فصل اول و سوم بندهشن و چند قسمت از مینوگی خرذ و قطعه از یک متن سریانی را (که ظاهراً متعلق بعهد ساسانیان است) بخط لاتین عینا نقل کرده و ترجمه آن را نیز آورده است. (نگاه کنید نیبرگ، ج ۲، ص ۸۵).
- ↑ دو باب دو نگارش بندهشن بالاتر ص ۷۵، یادداشت را ببینید.
- ↑ در متن نیبرگ عباراتی هست، که من بطرز دیگر تعبیر میکنم. ولی این اختلاف مربوط بکلیات مطالب او نیست.
- ↑ ص ۵۲. نگاه کنید بنونیست، دین ایرانی The I ersian Religion، فصل ۴ و مجله آسیایی،۱۹۲۹، ص ۲۸۷ و بعد، تحقیقات نیبرگ، که ذکر آن گذشت، و مقالهای از شدر در مجله ادبیات آلمانی Deutsche Litesaturzeitung ،۱۹۳۲، ص ۲۱۱۳ و ما بعد.
- ↑ نیبرگ تعبیر دیگری کرده است (دین، ص ۱۰۲ و ما بعد.
- ↑ داماسیوس، de primis principiis، ج ۱، ص ۳۲۲.
- ↑ Eudemos Rhodlos
- ↑ Thvasha
- ↑ Zrya
- ↑ Zurvan یا Zervan
- ↑ بنا بر عقیده نیبرگ (دین، ص ۳۸۸)، مغان ماد قبل از گرویدن بدین زردشت زروانپرست بودهاند.
- ↑ Zrvan akarana
- ↑ Khsonos Apeirns
- ↑ و زندنک، چگونگی تعالیم زردشت
Zarathustros Wesendonh,Das Wesen der Lehre لیپزیگ ۱۹۲۷، ص ۱۹. - ↑ کریستنسن، تحقیقات درباره مذهب زردشت در ایران قدیم، ص ۴۷ و بعد نیبرگ، دین، ص ۳۸۰ و بعد. دومناس، بولتن شرقی، ج ۷، ص ۵۸۷ و ما بعد. درباره متون ایرانی راجع به زروان رک تسنر Zaehner، زروانیکا Zurvanika ،۳-۱، بولتن شرقی، ج ۹، ص ۳۰۳ و بعد و ۵۷۳ و بعد و ۸۷۱ و بعد.
- ↑ Photios
- ↑ کتاب ۸۱.
- ↑ Zarades
- ↑ Zarouam
- ↑ Tykhel
- ↑ Hormisdas
- ↑ Eznik
- ↑ لانگلوا، ج ۲، ص ۳۷۵.
- ↑ Elisee لانگلوا، ج ۲، ص ۱۹۰. در باب «فرمان مهرنرسه» مطالبی در کتاب الیزه هست، که شرح آن پایینتر در فصل ششم بیاید.
- ↑ Marabha زاخو، کتب حقوقی سریانی،۳، ص ۲۶۵.
- ↑ نلدکه، مجادلات قلمی سریانیان بر علیه مذهب ایرانیان، ص ۳۴ و بعد.
- ↑ پونیون، کتیبههای ماندائی جامهای خوابیر، ص ۱۰۵ و ما بعد. بنونیست، جهان شرقی ۱۹۳۴، ص ۱۷۰ و بعد.
- ↑ Theodore bar Konar
- ↑ I، ص ۲۳۸ و بعد.
- ↑ Yohannan bar penkaye
- ↑ Menasce
- ↑ بولتن شرقی، ج ۹، ص ۵۸۷ و بعد.
- ↑ یا در بطن زنش خوشیزگ (بنا بر عقیده اناهیذ).
- ↑ یا بطن مادرش را بنا بر عقیده اناهیذ.
- ↑ بنا بر تعبیر نیبرگ اورمزد همیشه سرور اهریمن بوده است (۲، ص ۷۳).
- ↑ دین ایران بنا بر کتب معتبر یونانی، فصل چهارم.
- ↑ ۲، ص ۲۳۲ و ما بعد.
- ↑ Menoghe Khardh
- ↑ عقاید زروانیه راجع به آفرینش در کتاب دیگری، که در اصل بزبان پهلوی بوده و امروز ترجمه فارسی آن در دست است، نیز بیان شده، این همان کتابست، که آن را علمای اسلام میگویند، رک وست، فقه اللغه، ص ۱۲۳؛ چاپ بلوشه Blochet در مجله تاریخ ادیان، ج ۳۷، ص ۴۰ و ما بعد و نیز مقایسه شود با کتاب متون خطی زند Zendhandschriften تألیف بارتلمه، ص ۱۵۲ و بعد.
- ↑ چاپ کورتن، ص ۱۸۳، ترجمههای بروشر، ج ۱، ص ۲۷۷.
- ↑ پونیون، ص ۱۶۲؛ نلدکه، جدال قلمی سریانیان، ص ۳۶-۳۵؛ نیبرگ، ج ۱، ص ۴۱-۲۴۰.
- ↑ تئودر برکونائی، نگاه کنید نیبرگ، ج ۲، ص ۸۵.
- ↑ Ashoqar
- ↑ Frashoqar
- ↑ Zaroqar
- ↑ Zurvan
- ↑ صورت اصلی الخ، ص ۱۳۵ و ما بعد.
- ↑ ج ۲، ص ۱۰۸.
- ↑ نیبرگ،۲، ص ۸۶ و ۱۰۷ و ما بعد. مقایسه شود با بنونیست در بنونیست ورنو، ورثرغن (پاریس ۱۹۳۴)، ص ۶۴ و ما بعد، و مجله جهان شرق،۱۹۳۳، ص ۱۷۶ و ما بعد.
در این مطالب نیبرگ بعدها تغییراتی داده و مدعی است (دین، ص ۳۸۳) که القاب ارشوکر arshokara، فرشوکر farshokara، و مرشوکر marshokara (این لقب آخری همان زروکر zarokara در تثلیث زروانیه است) در پشت ۱۴، فقره ۲۸ در مورد ورثرغن بکار رفته و در اصل از آن او بوده است و بعدها مغان ماد آنها را در مورد زروان بکار بردهاند، که به عقیده نیبرگ به بعضی جهات معادل مادی ورنرغن در ایران شرقی است. - ↑ ایضاً، ج ۲، ص ۱۱۰.
- ↑ Khvashizagh
- ↑ در یکی از قطعات مانوی بزبان سغدی (مؤلر، بقایای آثار خطی،۲، ص ۱۰۱ و ۱۰۴) «مادر زندگان» ه زن پادشاه روشنایی (زروان) و مادر انسان نخستین (اوهرمزد) بنام رام راتوخ Ramratnkh «شادیبخش» ذکر شده است. نگاه کنید، بنونیست، جهان شرق ۱۹۳۲، ص ۱۸۳ و ما بعد.
- ↑ پیکار دو برادر همزاد، نیبرگ،۲، ص ۱۱۱ و ما بعد؛ مقایسه شود با کریستنسن مقاله بزبان دانمارکی درباره داستانهای ۲ برادر و ۳ برادر، که در مورد اصل و منشأ ملل و طوایف آمده است، در مطالعات دانمارکی Danske Studier،۱۹۱۶، ص ۶۹ و ما بعد.
- ↑ نیبرگ،۲، ص ۷۹ و ما بعد.
- ↑ در هر حال تعبیری که نیبرگ از متن از نیک در این مورد کرده است، بنظر من صائب نمیآید.
- ↑ در باب این مطلب بحث بسیار کردهاند، که روایاتی، که مورخین در باب دین ایرانیان قدیم نقل کردهاند، مثلا روایت نئوپمپوس، که پلوتارخس بنقل آن پرداخته است (رک بنونیست، دین ایرانی، ص ۶۹ و ما بعد، و مجله آسیائی،۱۹۲۹، ص ۲۸۷ و ما بعد، نیبرگ ۲، ص ۲۲۳ و ما بعد) مربوط به مزداپرستی است یا عقاید زروانیه. به عقیده من مزداپرستی دو دین متمایز از هم نیستند. عقاید زروانیه عبارتست از نظر خاصی درباره آفرینش، که نتیجه بینش مخصوصی درباره زندگی میباشد و این نظر در مزداپرستی و مهرپرستی و عقاید مانویه میتواند وجود داشته باشد. در هر حال یک مزداپرستی زروانی و یک مزداپرستی غیر زروانی وجود داشته است (رک بمقاله من در جهان مشرق ۱۹۳۱، ص ۳۲ و ما بعد و نیز ملاحظات بنونیست درباره این موضوع در همان نشریه ۱۹۳۲، ص ۲۰۶ و ما بعد).
- ↑ Thvasha
- ↑ vayu
- ↑ vay
- ↑ نیبرگ.۲، ص ۴-۱۰۳٬۱۹۹ و ما بعد. در باب خدای وای در داستانهای زردشتی مقایسه شود با کریستنسن، کیانیان، ص ۹۲-۹۱: در این اواخر ویکاندر Wikander در کتاب خود موسوم به «ویو» Vayu این خدا را مورد بحث قرار داده است، ج ۱، اوپربسالا،۱۹۴۱.
- ↑ رک اواخر فصل هشتم.
- ↑ ماربها، زاخو، قوانین سریانی،۳، ص ۲۶۵. جزئیات ذکر نشده. راجع بمقدس بودن ازدواج بین اقوام نزدیک پائینتر فصل هفتم را ببینید.
- ↑ الیزه، لانگلوا،۲، ص ۱۹۳. بنا بر عبارت دیگر (ص ۱۹۴) مهر «از مادری در میان مردمان» تولد یافته است.
- ↑ پونیون، کتیبهها ماندائی الخ، ص ۱۶۳ و ما بعد. بنونیست، جهان شرقی ۱۹۳۲ ص ۱۸۵.
- ↑ Narsa
- ↑ راجع است به نیریوسنگ Neryosang، که در اوستا آن را Nairyosaeha میخوانند. وی رسول خدایان بوده است. کسی است که جهان را به پیش میراند. از ایزدانیست که قبول عامه داشته و در کتب پهلوی نام او بسیار ذکر شده است. رک کریستنسن کیانیان، ص ۵۸٬۹۸ و ۱۰۲؛ کومون، تحقیقات درباره مانویت، ص ۶۱ و بعد.
- ↑ در مقاله بنونیست تحت عنوان «روایت تئودور بارکونائی راجع بدین زردشت» (جهان شرقی ۱۹۳۲) راجع به طبیعت شیطانی زن باعتقاد زروانیه بحثی عمیق شده است.
- ↑ parisag
- ↑ Gounrap
- ↑ Koum
- ↑ dauphin
- ↑ نزد بنونیست چنین است. پونیون آن را «میبلعد» ترجمه کرده است.
- ↑ Kikoaouz
- ↑ Gougi
- ↑ بنونیست در مقاله سابق الذکر این متن مشکل را چنین تفسیر کرده است: ظاهراً مطالبی که تئودور روایت کرده، مربوط به چهر داذنسک است و اشاره میکند بقصص و روایاتی، که در منابع تاریخ داستانی ایرانیان وجود دارد. پریسگ همان فراسیاگ Erasiyagh (در اوستا Fraerasyan، نزد فردوسی افراسیاب) است. کوم خدای هوم (در پهلوی و فارسی هوم) میباشد و کیکوااوز همان کیکاوس است. گونرپ صورت غلطی است از گرشاسب (در اوستا کرساسپ) اما گوگی به عقیده بنونیست، دیویست که مانویان آن را کونی (اوستایی: کوندی) میخواندند. راجع بتفصیل این مطلب رک به بیانات مؤلف مذکور، که ظاهراً کلید رمز را یافته است.
- ↑ هوفمان ص ۷۲.
- ↑ Bedokh
- ↑ be
- ↑ baga
- ↑ هوفمان، ص ۱۳۰.
- ↑ صورت اصلی و ترکیب بعدی سیستم مانوی، ص ۱۳۸ و ما بعد، مقایسه شود با نیبرگ،۲، ص ۴۹ و ۱۲۶.
- ↑ Nana
- ↑ Nanai
- ↑ هوفمان، ص ۴۹، مقایسه شود با ص ۱۳۰ و بعد؛ وزن دنک، تصور جهانی ایرانیان Das Weltbild der Iranier، مونیخ ۱۹۳۳، ص ۱۴۶-۱۴۵ و یادداشت ۷۱۰.
- ↑ رک بالاتر ص ۵۳.
- ↑ Muain
- ↑ Bel
- ↑ Nabho
- ↑ هوفمان ص ۲۹.
- ↑ صورت اصلی و ترکیب بعدی سیستم مانوی؛ ص ۱۳۷، مقایسه شود با نیبرگ؛ ۲، ص ۴۹.
- ↑ II، ص ۱۲۸ و ما بعد.
- ↑ Dadhv
- ↑ dadhvah
- ↑ Amahrspand
- ↑ Amesha Spe nta
- ↑ وهومن VohuManah، اشوهشت Asha Vahishfa («بهترین راستی»)، خشئرویری Khshathra Vairya («تسلط خواستنی»)، سپنت ارمیتی Armaiti Spenta، هوروتات Haurvatat و امرتات Ameretat (رک بالاتر ص ۴۸).
- ↑ ll، ص ۱۳۰-۱۲۹.
- ↑ یعنی غیر زروانی.
- ↑ Aion
- ↑ II، ص ۱۳۰.
- ↑ رک پائینتر. مقایسه شود با بنونیست، ورتر و ورترغن، ص ۷۲.
- ↑ رک او نوالا در مجله آسورشناسی، ج ۲۵، پاریس ۱۹۲۸، ص ۸۷.
- ↑ مروج،۴، ص ۷۷-۷۶.
- ↑ زاره بر این عقیده است (صنایع ایران قدیم، ص ۱۵)، دیگران آن را مقبره میدانند. به عقیده اسپرلینگ (مجله آمریکائی زبان و ادبیات سامی ۱۹۳۷، ص ۱۴۰)، کعبه زردشت، که در سال ۱۹۳۶ میلادی کتیبه پهلوی شاپور اول را در آنجا کشف کردهاند، همان معبد ناهید مشهور استخر است، ولی خود کتیبه این نظر را تأیید نمیکند. این بنا در پشت بعضی سکههای فرترکهای قبل از دوره ساسانی دیده میشود. (شکل ۴. رک اردمان، آتشکدههای ایران، ص ۲۰ و ۳۲).
- ↑ مقایسه شود با مهری، که تصویر آن در کتاب پایکولی، ص ۷۷ چاپ شده است.
- ↑ مقایسه کنید با زاره-هرتسفلد، نقوش برجسته، ص ۹۱-۸۹.
- ↑ کریستنسن در مقاله گیرشمن، مجله صنایع آسیائی، ۱۰، ص ۱۲۷.
- ↑ راجع باین آتشها و عاداتی که طبق آنها آتشخانه به آتش آذران و آتش آذران به آتش بهرام برده میشد رک تاوادیا در آرشیو علم ادیان Religionswissenschaft Archiv fur 36، ص ۲۶۵ و بعد و نیز مقایسه شود با بنونیست؛ ورتر و ورثرغن (پاریس ۱۹۳۴)، ص ۳۹ و ۷۲.
- ↑ دینکرد کتاب ۹، فصل.۱۲
- ↑ paitidana
- ↑ Hadhanaepata
- ↑ Baresma
- ↑ Haoma
- ↑ Zaotar
- ↑ Ratu
- ↑ Havanen
- ↑ atravakhsh
- ↑ Fraberetar
- ↑ aberet
- ↑ asnatar
- ↑ raethwishkara
- ↑ هوم مخلوطی است از شیر و عصاره گیاه موسوم به هذانئیپتا hadhanaepata و برای نوشیدن به موجودات الهی نثار میشده است. قربانی را میزد myazda مینامیدند و ظاهراً عبارت بود از گوشت و چربی یا کره.
- ↑ Sraoshavarez
- ↑ نیایش پنجم از اوستای کنونی.
- ↑ پندنامگی زردشت (مجله شرقی وین ۲۰)، بند ۳۶.
- ↑ فرنبغ شاید املاء تاریخی یا نگارش تحریفشده فروغبغ Farrugnbagh باشد. شکل سریانی این کلمه یعنی آذرفروا Adhurfarrwa (هوفمان ص ۲۸۳) ظاهراً مأخوذ از آذر فرنبغ است.
بیلی (بولتن شرقی، دوره نهم، ص ۲۳۲) باقی ماندن-رن-را در کلمه فرنبغ با کلمه فارسی برنا burna مقایسه میکند، که در فارسی باستان اپرنایو aprnayu بوده است. - ↑ Sarsaogh صورت اصلی این نام مشکوک است.
- ↑ Koshvar Khvaniras بنا بر افسانه آفرینش، جهان نه هفت کشور تقسیم میشود و فقط در کشور مرکزی، که موسوم به خونیرس میباشد، بشر سکنی دارد.
- ↑ yim
- ↑ Khvarromand
- ↑ هوفمان، ص ۲۹۱.
- ↑ AsaaK
- ↑ Astaouone
- ↑ ایزیدور خاراکسی.
- ↑ Roshn
- ↑ تعیین محل آذرفرنبغ The Location of Farnb. gh Fire، مجله شرقی امریکا ۱۹۲۱، ص ۸۱ و بعد.
- ↑ Williams Jakson
- ↑ مقایسه شود با کتاب ستاک Stach موسوم به ۶ ماه در ایران in Persia Six Months نیویورک ۱۸۸۲، ص ۱۱۸ و بعد.
- ↑ مروج،۴، ص ۷۵ و ما بعد.
- ↑ Adhur-Khvarrn چاپ زاخو ص ۲۸۸، ترجمه همین شخص ص ۲۱۵ و بعد، آذرخو را Adhur Khvarra شاید بجای آذرخوروا Adhur Khvarwa استعمال شده خور و فر (فرن) در صورت از یک کلمه هستند، یعنی کلمه اوستایی خورنه khvarenah مقایسه شود با ص ۱۶۷.
- ↑ یادنامه مودی، ص ۲۰۱؛ گزارش باستان، ج ۱، ص ۱۸۲ و بعد.
- ↑ بالاتر ص ۱۲۸، یادداشت ۲ را ببینید و نیز ص ۱۶۰ را.
- ↑ مقدیسی، چاپ دخویه، ج ۳٬۴۲۷.
- ↑ بنا بر یک روایت داستانی (بندهشن) گشتاسب شاه داستانی حامی زردشت آتش فرنبغ را از خوارزم بمکانی، که در موقع تألیف آن کتاب این آتش در آنجا بود، برده است. در منابع عربی درباره نقل آتش کاریان دو روایت مختلف دیده میشود. عدهای این عمل را به گشتاسب و عده دیگر به خسرو اول نسبت میدهند. به هرحال چنین گمان میرود که آتش فرنبغ از اوایل عصر ساسانی در آخرین محل خود قرار داشته است.
- ↑ ایران در گذشته و حال، ص ۱۴۳-۱۲۴ مجله شرقی امریکا،۱۹۲۱، ص ۸۲؛ مقایسه شود با اردمان، آتشکده، ص ۴۹.
- ↑ طبری،۸۶۵ و ۸۶۶، نلدکه، ص ۱۰۲٬۱۰۴. اردشیر اول سر دشمنانی را که در جنگ کشته بود، بمعبد اناهیتا واقع در استخر فرستاد، در سال ۳۴۰ هم سر عیسویان را، که محکوم باعدام شده بودند، در همین محل آویختند.
- ↑ التنبیه، ص ۹۵، ترجمه کارادوو، ص ۱۳۷.
- ↑ نام دیگر آذرگشنسپ.
- ↑ ابن خرداذ به نیز این مطلب را، که پادشاهان ساسانی پس از بتخت نشستن پیاده از تیسفون به زیارت آذرگشنسپ میرفتند، ذکر کرده است (جغرافیون، ج ۶، ص ۱۲۰، ترجمه، ص ۹۱).
- ↑ دارمستتر، ص ۲۲۵ و ۵۳۰ و ما بعد؛ مینوی، ص ۲۲.
- ↑ در کتابخانه ملی پاریس مهری هست، که صورت و نام شخصی موسوم به بافرگ را، که مغان مغ آذرگشنسپ بوده است، بر آن حک کردهاند (پایکولی، ص ۸۲).
- ↑ لانگلوا، ج ۲، ص ۳۱۵؛ هوفمان، ص ۲۹۰.
- ↑ از قسطنطنیه تا زادگاه عمر خیام From Gonstantinopel to the Home of,Omar Khayyam ص ۱۷-۲۱۱؛ مجله شرقی امریکا،۱۹۲۱، ص ۸۲.
- ↑ Kuvisa
- ↑ شهرستانی، چاپ کورتن، ص ۱۹۷؛ ترجمه هاربروشر، ج ۱، ص ۲۹۸.
- ↑ Hecatompylos
- ↑ فهرست کامل در کتاب شوارتز، ایران در قرون وسطی، ص ۸۳۷. ذکر آتشهای بهرامی، که اردشیر تأسیس کرد در کارنامگ، بخش ۴، فقره ۸ و ۲۹. در بندهشن ایرانی (انکلساریا، ص ۱۲۸، سطر ۱۱-۷) از آتش کومش سخن رفته است؛ نگاه کنید مارکوارت مسینا، فهرست، ص ۵۶.
- ↑ مجله صنایع آسیایی، ج ۱۰، ص ۱۱۷، و مابعد و ج۱۲، ص ۱۲، و مابعد.
- ↑ معبدی، که در کوه خواجه سیستان یافتهاند، از عهد اشکانیان است. رک هرتسفلد تاریخ باستان، ص ۷۶ و ما بعد؛ اردمان، آتشکده، ص ۳۵ و مابعد.
- ↑ شرح وضع فعلی ویرانهها در کتاب جکسن، ایران در گذشته و حال، ص ۲۵۲ و ما بعد. بقایای آتشکده در زیر خرابههایی از آثار اسلامی پنهان است. رک آثار ایران، ج ۲، ص ۵-۱۶۴، ج ۳، ص ۶۱-۶۰. جلد سوم آثار ایران مختص آتشکدههای ایران است. در صنایع پوپ، l، ص ۵۵۰ و ما بعد رویتر Reuther شرح سودمندی راجع به معابد آورده است.
- ↑ یبرگ، متون راجع به تقویم مزدیسنی H. S, Nykbeg, Texte um mazdyasnischen Kalender, Upsala Univesitets Arsskrift 1934
- ↑ بالاتر ص ۱۸۱ را ببینید. عقیده دانشمندان بر آنست، که تقسیم ماه به هفته در ایران باستان معمول نبود (رک گیگر، تمدن ایران شرقی در عهد باستان -Kultur im Altertum Ostiranische ؛ ص ۳۱۶). اما ما، چنانکه شرح آن بیاید، به قراینی برمیخوریم، مبنی بر اینکه در گاهشماری عهد ساسانی هفته وجود داشته است.
- ↑ دینکرد، کتاب ۸، فصل ۷، فقره ۳-۱.
- ↑ بیرونی نام گاهانبارها را به لهجه خوارزمی آورده است (آثار الباقیه، ص ۳۸- ۲۳۷، ترجمه زاخو ص ۲۲۵)، اما ترتیب آن با ترتیب اوستایی فرق دارد.
- ↑ Fravahr
- ↑ Fravardigh
- ↑ آثارالباقیه، ص ۲۲۲، ترجمه، ص ۴۱۰.
- ↑ در باب دخمهها رک بالاتر ص ۵۲.
- ↑ بیرونی، آثار الباقیه، ص ۳۳ و ۴۵، ترجمه، ص ۳۸ و ۵۶-۵۵.
- ↑ مقایسه شود با آندراس-هنینگ «متون مانوی به زبانهای ایرانی میانه» (گزارش آکادمی پروس ۱۹۳۲)، ص ۱۸۹، یادداشت ۱.
- ↑ کریستنسن، نخستین انسان و نخستین شاه در تاریخ داستانی ایرانیان، ص ۱۷۵ و ما بعد.
- ↑ نیبرگ، متون راجع به تقویم مزدیسنی، ص ۸۳ و بعد، مقایسه شود با هیگنس لشکرکشی قیصر موریکیوس به ایران persian War of the Em peror maurice Higgins,The، فصل اول در تاریخ مختصر تقویم ایرانی عهد ساسانیان؛ هیلدکارد لوی Hildegarde Lewy، تقویم ایرانی، اورینتالیا، دووه ۱۰، جزوه ۲-1(1941). حسن تقیزاده، مجله انجمن شرقی آلمان ۱۹۳۷، ص ۷۹-۵۸۳. و بولتن شرقی، دوره ۹، ص ۱۲۵ و بعد و AO دوره ۲۸، ص ۳۱۱-۲۵۸ و گاهشماری در ایران قدیم تهران ۱۳۱۷.
- ↑ roz-vihezaghih
- ↑ Vihozaghih
- ↑ نیبرگ، ص ۸۶.
- ↑ کریستنسن، نخستین انسان الخ، ص ۱۷۹ و بعد و نیز مارکوارت در یادنامه مودی، ص ۷۱۱ و بعد.
- ↑ Noghroz
- ↑ در دوره اسلامی نوروز را در آغاز بهار پیوسته جشن میگرفتند، ولی این روز در تقویم قمری عربی متغیر بود. در عصر حاضر سال شمسی رسما دوباره برقرار گردید و نامهای باستانی ماهها دوباره رواج گرفت.
- ↑ کتاب سوم، چاپ پشوتن سنجانا، ج ۹، ص ۴۴۷، ترجمه، ص ۵۶۳.
- ↑ متون پهلوی جاماسپ اسانا، ج ۲، ص ۱۰۲ و بعد. تجدید چاپ و ترجمه توسط مارکوارت، یادنامه مودی، ص ۷۴۲ و بعد.
- ↑ آثار الباقیه، ص ۲۱۵ و بعد، ترجمه، ص ۱۹۹ و بعد.
- ↑ دو قسمت از کتاب المحاسن را اهرلیش Ehrlich در یادنامه مودی، ص ۹۵ ببعد آورده است. قسمت اول را اینوسترانتزاف بروسی ترجمه کرده و در تحقیقات خود راجع بنوروز وارد نموده است (مطالعات ساسانی، ص ۸۲ و بعد) و همان را مازندی به فارسی ترجمه کرده و ترجمه انگلیسی و تاریخچه عید نوروز را نیز بقلم نریمان بآن منضم ساخته و در رساله ارمغان نوروز (ضمیمۀ مجله ایران لیگ بمبئی) بطبع رسانده است. یکی از ضمائم جلد دوم کتاب اینجانب موسوم به نخستین انسان الخ (ص ۱۳۸ و ما بعد) مختص نوروز است.
- ↑ Zagmuk
- ↑ جاحظ، تاج، ص ۱۴۶.
- ↑ امروز مخصوصا روز اول و سیزدهم فروردین را جشن میگیرند و روز اخیر پایان عید نوروز است.
- ↑ مقایسه شود با نیبرگ، متون راجع به تقویم مزدیسنی، ص ۴۸ و بعد.
- ↑ آثار الباقیه ص ۲۲۰، ترجمه ۶-۲۰۵.
- ↑ ایضاً ص ۲۲۲-۲۲۱، ترجمه، ص ۲۰۷.
- ↑ اصطلاح پهلوی آن یزدان (یزت) و یا شاید امهرسپندان (امشسپنت) بوده.
- ↑ آثار الباقیه، ص ۲۳-۲۲۲، ترجمه ۸-۲۰۷.
- ↑ بیرونی، ص ۲۲۵، ترجمه ص ۲۱۱. مقایسه شود با مسعودی، مروج، ج ۳، ص ۴۱۳ ببعد، که در آن مصنف جشن را توصیف و تفریحات عامه را، آن طوری، که در زمان خودش مرسوم بوده، شرح داده است.
- ↑ بیرونی، ص ترجمه ۲۲۵، ص ۲۱۱.
- ↑ رک ص ۱۹۵ و بعد کتاب حاضر.
- ↑ آثار الباقیه، ص ۲۲۵، ترجمه، ص ۲۱۱-۱۲.
- ↑ Frodhon
- ↑ ایضاً ص ۲۲۶، ترجمه، ص ۲۱۲.
- ↑ در اینجا در متن آثار الباقیه نقصی هست (بیرونی، ص ۲۲۶، ترجمه، ص ۱۳- ۲۱۲). در این عبارت، که ذکر شد، راجع برسم گاهشماری قدیم، که ماه دذو را اول سال حساب میکردند دیده میشود (رک بالاتر ص،۱۰).
- ↑ Hermitage
- ↑ Klimowa
- ↑ هرتسفلد وست خسرو Der Thron des Khosro، سالنامه مجموعههای آثار هنری پروس Jahrbuch der preussischen Kunazammlungen، ج ۴۱، ص ۴ و ۱۲۴؛ تاریخ صنایع پوپ، B, IV 207.
- ↑ کریستنسن، انسان نخستین الخ،۱، ص ۱۴-۲۱۳.
- ↑ ص ۲۷-۲۲۶؛ ترجمه ص ۱۴-۲۱۳.
- ↑ بیرونی،۲۹-۲۲۸، ترجمه ص ۱۶-۲۱۵. بنا بر روایت دمشقی (ترجمه مهرن Mehren ص ۴۰۵) در عهد پیروز در نوروز پس از خشکسال بارندگی شد. اما باید دانست، که در این عبارت پیروز را بجای یم (جم)، که از سلاطین افسانه قدیم است، گذاشتهاند (روایت قدیمتر در کتاب بیرونی مسطور است).
- ↑ بیرونی، ص ۲۲۹، ترجمه ص ۲۱۶.
- ↑ ایضاً ص ۲۳۰، ترجمه ص ۲۱۷.
- ↑ نگاه کنید به وندیداد، فرکرد ۱۴، فقره ۶-۵.
- ↑ آگاثیاس، کتاب دوم،۲۵.
- ↑ فالنامههای بسیاری در شهر دو را یافتهاند. رک رستووتزف، شهرهای کاروانی، ص ۲۰۷ و نیز دور او صنایع آن Dura Europos and its Art، ص ۶۱-۶۰.
- ↑ ص ۳۲-۲۳۱، ترجمه ص ۲۱۸.
- ↑ مقایسه شود با کتاب رزنبرگ در باب ادبیات پارسی، سنپطرسبورغ ۱۹۰۹، ص ۴۹، شماره ۱۸، مارنامه (بشعر). - Fr. Rosenberg,Notices de litterat ure parsie
- ↑ ترجمه زتنبرگ، ج ۲، ص ۳۲۲.
- ↑ در کتابی، که اینوسترانتزف بزبان روسی نوشته است، از روی منابع عربی راجع به تفال و خرافات دوره ساسانی بحث کرده است.