پرش به محتوا

ایران در زمان ساسانیان/فصل اول

از ویکی‌نبشته

فصل اول

تأسیس سلسلۀ ساسانی

پارس در زمان سلوکیان و اشکانیان-بازرنگیان و خانواده ساسان-شورش پابگ و پسرانش-فتوحات اردشیر و انقراض سلسله اشکانی-کتیبه تاجگذاری اردشیر-شهر استخر-قصر و آتشکده فیروزآباد-دولت حیره و دولت غسانیان- شخصیت اردشیر-اردشیر در افسانه‌ها.[۱]

از تاریخ ایالت پارس در زمان سلوکیان و اشکانیان اطلاع بسیار کمی در دست است. سکه‌هایی، که در پارس کشف شده،[۲] نام چند تن از پادشاهان را معرفی می‌کند.

ولی نمی‌توان توالی سلطنت آنان را بطور تحقیق معین نمود. بعضی از این سلاطین همنام پادشاهان هخامنشی بوده‌اند (مثل ارتخشتر[۳] = ارتاگزرسس،[۴] داریو[۵] = داریوش) و بعضی از آنان نام خود را از افسانه‌های باستانی اقتباس کرده‌اند (مثل منوچیتر[۶] که مقتبس از منوش‌چیتر[۷] پادشاه داستانی مذکور در یکی از یشت‌های اوستاست). اسامی و تصاویری بر این سکه‌ها نقش شده از بقای آداب و رسوم باستانی در ایالت پارس که مهد سلطنت هخامنشیان بشمار است، حکایت می‌نماید.

در عهد پادشاهی سلوکی‌ها (قرن سوم ق. م.) در ایالت پارس چهار شهریار حکمرانی می‌کرده‌اند، که آنان را فرترک[۸] یعنی والی می‌خوانده‌اند.[۹] اینان دسته اول از شاهان پارس هستند. سکه‌هایی که از این والیان بجای مانده در یک طرف صورت صاحب سکه را با عبارتی بخط آرامی نشان می‌دهد و در جانب دیگر آن تمثال پادشاه دیده می‌شود، که بر تختی نشسته و به پرچمی می‌نگرد. این پرچم شبیه رایتی است، که در موزائیک معروف «جنگ اسکندر و دارا» ترسیم کرده‌اند.[۱۰] در بعضی سکه‌ها پادشاه در برابر آتشگاه یا معبدی ایستاده و همان پرچم در نزدیک او دیده می‌شود. در سکه وات فرذات اول[۱۱] تصویر اورهرمزد بابل گشاده در روی آتشدان رسم شده است. یکی از این والیان وهوبرز[۱۲] نام داشته است، که گویا همان ابرزس[۱۳] باشد، که مقدونیان ساخلوی پارس را قتل عام کرد (قرن سوم ق. م.)[۱۴] دسته دوم از شهریاران پارس، که در قرن دوم ق. م. حکمرانی کرده‌اند و مانند سلاطین سلسله‌های بعد لقب شاهی داشته‌اند، همچنین سکه‌هایی به یادگار گذاشته‌اند در مسکوکات این سلاطین، که دو نفر بوده‌اند، نقش معبد و پرچم سابق الذکر ترسیم شده است با این اختلاف، که در بالای پرچم تصویر مرغی (که گویا عقاب است) دیده می‌شود، اما دسته سوم شاهان پارس، که سه نفر بوده‌اند و در قرن اول ق. م. سلطنت میرانده‌اند، همچنین سکه‌هایی دارند، که تصویر شاه را در حال عبادت در برابر آتشدانی نشان می‌دهند. سکه‌های دسته چهارم شاهان پارس[۱۵] (بین قرن اول ق. م. و آغاز قرن سوم بعد از میلاد) نیز اغلب شاه را در حالتی نشان می‌دهند، که دست راست را دراز کرده و در مقابلش هلالی و ستارۀ ترسیم شده است.

***

شورش و اختلالی، که در آغاز قرن سوم میلادی در ایالت پارس حکمفرما بود، انحطاط قدرت اشکانیان را در آن عهد آشکار می‌سازد.[۱۶] ظاهراً هر شهری، که تا اندازه قابل اعتناء بوده، پادشاه کوچکی داشته است. مهم‌ترین این امارات کوچک شهر استخر بود، که پایتخت پادشاهان باستانی پارس محسوب می‌گردید. در این تاریخ شهر استخر بدست گوچیهر از سلسله بازرنگیان افتاد.[۱۷] این شخص گویا از سلاله همان گوچیهر باشد، که در قرن اول میلادی برادر خود ارتخشتر نام را بقتل آورد.[۱۸] همچنین در گوپانان (ناحیه دارابگرد) و در کونوس (؟) و لورویر (؟) سلسله‌ها کوچکی از شاهان محلی وجود داشتند. قرائت صحیح این اسامی جغرافیایی که طبری نقل کرده،[۱۹] میسر نشد ولی از عبارات طبری معلوم می‌شود، که این نامها را از منابع صحیحه نقل کرده است.

ساسان که مردی از دودمان نجبا بود، با زنی از خانواده بازرنگی، که نامش ظاهراً دینگ بود، وصلت کرد.[۲۰] ساسان در معبد آناهیذ (آناهیتا) در شهر استخر سمت ریاست داشت. پس از او پسرش پابگ جانشین شد و روابط خود را با بازرنگی‌ها مغتنم شمرده، یکی از پسران خود را که اردشیر (ارتخشتر) نام داشت، در دارابگرد[۲۱] بمقام عالی نظامی ارگبذ[۲۲] رسانید. تقریباً بعد از سال ۲۱۲ میلادی اردشیر چند تن از ملوک پارس را مغلوب و هلاک کرد و مقام آنان را صاحب شد. مقارن این احوال پابگ بر گوچیهر شاه، که خویشاوند او بود، شورید و مکان گوچیهر را، که معروف به کاخ سفید[۲۳] بود، بتصرف آورد و گوچیهر را کشته، خود بر اریکه سلطنت نشست.

البته اردشیر مایل بود، که پادشاه سرتاسر ایالت پارس شود، ولی پابگ از قصد پسر جاه‌طلب خود هراسان شده، نامه بحضور شاهنشاه اردوان (اردوان پنجم) طلبید، که تاج گوچیهر را بسر فرزند ارشد خویش شاپور گذارد.

شاهنشاه در پاسخ نوشت، که او پابگ و پسرش اردشیر را یاغی می‌شناسد. پابگ اندکی بعد از این واقعه بدرود حیات گفت و شاپور بجای او نشست. میان او و برادرش اردشیر نزاع درگرفت. اتفاقا شاپور بطور ناگهانی وفات یافت و سبب را چنین نوشته‌اند، که هنگام حمله به دارابگرد، شاپور در خانه ویرانه فرودآمد غفلة سنگی از سقف جدا شد و او را از پای درآورد. برادران دیگر تخت و تاج را به اردشیر تقدیم کردند و بدین‌سان او در سال ۲۰۸ میلادی شاه شد.[۲۴] اردشیر چندی بعد برای جلوگیری از خیانت و طغیان برادران فرمان داد، که همه آنان را بقتل آوردند. اردشیر بعد از آنکه طغیان دارابگرد را فرونشاند، باستحکام مبانی قدرت خویش پرداخت و ایالت کرمان، که در جوار کشور او بود، مسخر و پادشاه آنجا موسوم به ولخش[۲۵] را اسیر کرد. سواحل خلیج فارس جزو قلمرو آن شهریار جهانگشا گردید. گویند در این ناحیه سلطانی بوده، که مردم او را چون خدایی می‌پرستیده‌اند.، و وی بدست اردشیر از پای درآمد. اردشیر بعد از بسط قدرت خود در تمام پارس و کرمان، که دنباله جغرافیائی[۲۶] آن بشمار می‌آید، فرمان داد تا در گور (فیروزآباد کنونی) قصری و آتشکده‌ای برآوردند و یکی از فرزندان خود را، که هم اردشیر نام داشت، والی کرمان کرد.

عاقبت میان اردشیر و شاهنشاه اشکانی جنگ درگرفت. اردوان پادشاه اهواز (خوزستان) را فرمان داد، که به جنگ اردشیر شتافته، او را مغلولا به تیسفون فرستد. اردشیر مهلت نداد. بعد از آنکه شاذ شاهپور شهریار اصفهان را مغلوب و هلاک کرد، رو به جانب اهواز نهاد و شهریار آنجا را کاملا مغلوب و کشور او را به قلمرو خود ملحق نموذ. آنگاه ولایت کوچک میشان[۲۷] را، که در مصب شط دجله و ساحل خلیج فارس بود، بتصرف آورد. این ولایت در دست اعرابی بود، که از عمان آمده بودند و پیشرو طوایف عربی محسوب می‌شوند، که درست در آغاز سلطنت ساسانیان ناحیه حیره را در مغرب فرات فروگرفتند. آخر الامر نبرد بزرگی میان اردشیر و شاهنشاه اشکانی، که خود فرماندهی لشکر را داشت، در جلگه هورمزدقان، که تعیین موقع جغرافیایی آن میسر نیست،[۲۸] واقع شد. بنا بر روایات عهد ساسانیان اردوان بدست اردشیر کشته شد و اردشیر سر خصم را لگدکوب کرد. این کار وحشیانه

شکل ۱-سکه‌های اردشیر اول، الف-بسبک اشکانی، ب-بسبک جدید.
(موزه ملی کپنهاک)

گویا حقیقت نداشته باشد و منشأ آن ظاهراً نقوش برجسته نقش رستم است (که بعد خواهد آمد). پس از این نبرد، که در روز ۲۸ آوریل ۲۲۴ رخ داد. اردشیر فاتحانه وارد تیسفون شد و ایالت بابل را به اطاعت خود آورده، جانشین اشکانیان گردید.[۲۹]

وی رسماً در سال ۲۲۶ میلادی تاجگذاری و عنوان شاه شاهان ایران را اختیار کرد.

بنا بر روایات موجوده اردشیر دختر[۳۰] یا دختر عموی اردوان[۳۱] یا برادرزاده فرخان پسر اردوان را بنکاح خویش درآورد. آنچه مورخان عرب و ایرانی در باب این ازدواج نقل کرده‌اند، شبیه افسانه است، مع‌ذلک هرتسفلد معتقد است، که این مزاوجت حقیقت واقع شده است، زیرا که اردشیر می‌خواست به‌وسیله وصلت با خانواده اشکانی، اساس دولت خود را استوار کند.[۳۲] اما من بدو دلیل نسبت به صحت این روایت ظنین هستم. یکی اختلاف آرایی، که درجه قرابت زوجه اردشیر نسبت به اردوان هست، دیگر آنکه مقصود مورخان عرب و ایران از ذکر این ازدواج، اثبات این نکته است، که چون مادر شاهپور پسر اردشیر از سلسله سابق بوده، پس شاهپور حقا جانشین اشکانیان بشمار می‌رود. اما در واقع قبل از آنکه اردشیر بتخت نشیند، شاهپور بحد بلوغ رسیده بود و این مطلب از یکی از روایات نخستین طبری مستفاد می‌شود، که گوید شاپور در «نبرد هرمزدقان» شرکت جست (طبری، ص ۸۱۹، نلدکه، ص ۱۴). سلسله این روایت ظاهراً بکتاب خوذای‌نامگ می‌رسد، در صورتی که روایت عروسی اردشیر با یکی از بانوان اشکانی و تولد شاهپور از او، که در ضمن نوشته‌های طبری دیده می‌شود،[۳۳] مأخوذ از یکی از افسانه‌های عامیانه است.[۳۴]

در سالهای بعد پس از آنکه اردشیر شهر مستحکم هتره[۳۵] را مدتی محاصره کرد و نتیجه حاصل نشد، بتسخیر کشور ماد و شهر همدان پرداخت و بآذربایجان و ارمنستان حمله برد و اگر چه در آغاز موفق بفتح نشد، ولی گویا بعد این دو کشور را بتصرف آورده است. ممالک سکستان و ابرشهر (خراسان فعلی) و مرو و خوارزم و بلخ را متصرف شد و باین ترتیب قدرت خود را بر نواحی شرق بسط داد. بموجب روایت طبری، که هرتسفلد صحت آن را تصدیق می‌کند،[۳۶] پادشاه کوشان، که دره کابل و پنجاب را در دست داشت. و پادشاهان طوران و مکوران (ناحیه فعلی قزدار در جنوب کویته و مکران واقع در سواحل خلیج عمان و اقیانوس هند) سفرایی بحضور اردشیر فرستادند و او را به شاهنشاهی شناختند. سلطنت او در آن تاریخ شامل ایران فعلی و افغانستان و بلوچستان و صحرای مرو و خیوه بود حد شمالی بشط جیحون می‌رسید و حد غربی بآخر بابل و عراق. شاهزادگان خانواده سلطنتی، که پی‌درپی حکومت خراسان یافتند، لقب کوشان شاه گرفتند. اردشیر در سال ۳۲۸ میلادی بشهر «دورا» حمله برد.[۳۷]

گفتیم که اردشیر رسما در سال ۲۲۶ میلادی تاج شاهنشاهی ایران را بسر گذاشت ولی درست نمی‌دانیم این تشریفات در کجا انجام یافته است.

بر طبق عقیده زاره[۳۸] احتمال می‌رود، که مؤسس سلسله ساسانیان این تاجگذاری را در مسقط الرأس خود پارس انجام داده باشد، یعنی یا در معبد اناهیتا (ناهید) واقع در شهر استخر، که روزگاری جد او ساسان موبد بزرگ آن بود و در همان‌جا چهارصد سال بعد از اردشیر، زیرا که اردشیر، آخرین شاهنشاه ساسانی نیز تاج بر سر نهاد. و یا در تنگه نقش رجب نزدیک استخر، زیرا که اردشیر و شاپور در این نقطه نقش جلوس خود را در سنگ حجاری کرده‌اند.

مجلس «گمان اورمزد اردشیر را به شاهنشاهی» در دو محل دیده می‌شود یکی در نقش رجب و دیگر در نقش رستم کنار دخمه‌های سلاطین هخامنشی. بنا بر احتمال زاره کتیبه نقش رجب زمانا مقدم بر نقش رستم است. مجلس نقش رجب درست حفظ نشده و بسی از جزئیات آن در اثر فساد و تجزیه سنگ محو گردیده و درست شناخته نمی‌شود. اورمزد (اهورمزداه) حلقه سلطنتی را در دست راست گرفته و عصای پادشاهی را با دست چپ، و هر دو علامت شاهی را به شاهنشاه عطا می‌کند. شاه آن حلقه را با دست راست گرفته و دست چپ را برافراشته، انگشت سبابه را به نشانه احترام و اطاعت بطرف جلو دراز کرده است. خدا تاج زرین کنگره‌دار بر سر دارد و شاه در این مجلس برجسته بهمان وضعی، که در سکه‌های اوائل سلطنت دارد دیده می‌شود. ریشی دراز و مربع شکل و گیسوانی کوتاه دارد. خدا و شاه و سایر اشخاص آن نقش پیاده‌اند. زاره در فاصله خدا و شاه صورت دو طفل را تشخیص داده است.

یکی از خواجه‌سرایان مگس‌پرانی در بالای سر شاه نگاهداشته و خود در پشت سر ایستاده است. یکی از اعیان که ریش دارد دست راست خود را به علامت احترام چنانکه ذکر کردیم، بلند کرده است. در پشت سر اورهرمزد دو تصویر هست که گویا تصویر بانوان است. این بانوان در کنار و در زیر قبه‌ای شبیه به چتر قرار دارند و پشت به اورمزد کرده‌اند. به عقیده زاره این دو بانو از خاندان سلطنتی هستند و جداگانه در قصر سلطنتی یا در آتشکده[۳۹] مراسم احترام را نسبت بشاه بجا می‌آورند.

شکل ۲- نقش رستم: اورهرمزد مقام شاهنشاهی را به اردشیر عطا می‌کند.
(دیولافوا صنعت باستانی ایران)

مجلس برجسته نقش رستم خیلی بهتر از نقش رجب محفوظ مانده است (شکل ۲) در این نقش اورهرمزد و شاه سوار اسب هستند. جثه اسبان به نسبت سواران کوچکتر از حد طبیعی است. هریک از اسبان دستی را بلند کرده و به پیش قدم برمی‌دارد. اورهرمزد در اینجا هم مثل نقش رجب عصای پادشاهی را بدست چپ گرفته و حلقه سلطنتی را که مزین به نوارهای چین‌دار است، با دست راست بجانب شاه دراز می‌کند. شاه حلقه را با دست راست گرفته و با دست چپ مراسم احترام را بترتیبی، که ذکر شد، بجا می‌آورد. کلاه اردشیر مدور است و در آن گردن‌پوشی است بشکل گویی، که پارچه نازکی آن را پوشیده است. این زینت عجیب در نقش‌ها و سکه‌های ساسانی مکرر دیده شده است.[۴۰] فقط در بعضی مسکوکات اوایل سلطنت اردشیر این علامت نیست و در آنجا شاهنشاه را با افسر بلند اشکانیان رسم کرده‌اند. گیسوان بلند و منظم اردشیر حلقه‌وار بر دوش او ریخته است، انتهای ریش اردشیر باریک شده در حلقه فرورفته است و قسمتی از ریش از زیر آن حلقه نمایان است. پادشاه گردن‌بند مرواریدی آویخته و لبادۀ آستین‌داری پوشیده که به بدنش چسبیده است. نوارهای پهن چین‌خورده به کلاه او اتصال دارد و دنباله نوارها به پشت سر او افتاده است.

اورهرمزد تاجی کنگره‌دار بر سر نهاده است و گیسوان مجعدش از بالای سر و میان تاج پیداست. حلقه‌های گیسو و ریش دراز و مربع او هیئتی بسیار عتیق دارد، لکن از حیث لباس چندان با شاه متفاوت نیست. او نیز نوارهای چین‌خورده دارد، که از تاجش آویخته است. زین و برگ اسبان یکسان است. فقط لوحی، که در قسمت مقدم زین شاه نهاده‌اند، منقش بسر شیران برجسته است. اما زین اسب اورمزد دارای نقش گل است. در میان پاهای این اسبان گوی سبکی بشکل گلابی- نمایان است، که آن را به وسیله زنجیری از پهلوی اسب آویخته‌اند و این گوی در اکثر نقوش برجسته ساسانی در کنار زین اسبان نقش شده است. در پشت سر شاه خواجه‌سرایی ایستاده، که کلاهی نمدی با علامت مخصوص بر سر دارد و مگس‌پرانی را برافراشته است. مردی که کلاه‌خودی بر سر دارد، زیر پای اسب شاه بر زمین افتاده و احتمال می‌رود که تصویر اردوان باشد، که ظاهراً عریان است. موی سر و ریشش از هم گسسته و سر ماری چند از میان گیسوانش آشکار است.

این تصویر گویا اهریمن یا یکی دیگر از ارواح خبیثه را نشان می‌دهد، که اورهرمزد او را پامال سم ستور کرده است. خطوطی بزبان یونانی و پهلوی ساسانی بر اسب شاه نقر شده است، که گوید. این سوار پرستنده مزدا اردشیر الهی شاهنشاه

(دیولافوا، صنعت باستانی ایران)

ایران و از نژاد ایزدان پسر پابگ شاه است و کتیبه دیگر بهمان زبانها خدا را، که اوهرمزد است، معرفی می‌کند (قسمت یونانی او را ازئوس[۴۱] نوشته است). اولین پادشاهان سلسلۀ ساسانی را علاقه طبیعی نسبت بولایت پارس مسقط الرأس خود بود و از این جهت نقوش خود را در صخره‌های حوالی استخر کنده‌اند. اما علاوه بر مسئله حب وطن این انتخاب سبب دیگر هم داشت و آن تذکر عهد پرافتخار دولت هخامنشی بود، که قبور شهریارانش در صخره نقش رستم قرار دارد.[۴۲] استخر شهری مستحکم و دارای حصارهای متین بود و چون وارث شهر قدیم پارسه محسوب می‌شد، که ویرانه آن حکایت از مجد و عظمت گذشته می‌کرد، آنجا را ساسانیان کرسی مقدس و محترم دودمان خود ساختند.[۴۳] ظاهراً مؤسس سلسله ساسانی گاهی در شهر گور (فیروزآباد کنونی) که جنوبی‌تر از استخر واقع و دارای باغها و گلستان‌های بسیار بود، مقام می‌کرد و آنجا را اردشیر خوره[۴۴] (فراردشیر) نامید.

در روزگار جوانی قصری در این مکان ساخته بود، که آثار ویرانه آن هنوز پدیدار است (شکل ۳) تالار ورود و تالارهای چنین را به‌وسیله طاق چرخی پوشیده بودند، دیوارهای خارج پنجره نداشت، اما دارای ستونهای برجسته و طاق‌نما بود.[۴۵] در آن شهر اردشیر آتشکدۀ بنا کرد، که آثارش هنوز نمایان است.

***

پنج قرن و نیم پس از سقوط دولت هخامنشی، پارسیان همه اقوام ایرانی را مجددا در تحت قدرت خویش آورده، شاهنشاهی جدیدی در شرق تأسیس کردند، که با امپراطوری روم پهلو می‌زد. تمدن ساسانی اگرچه دنبالۀ تمدن اشکانی بود، ولی مجدد و مکمل آن محسوب می‌شد. بقای رسوم عهد اشکانی از آثاری نمایان است، که در لغت دوره ساسانی باقی گذاشته است، زیرا که لهجه ایالت پارس، یعنی ایرانی جنوب غربی، که زبان رسمی دولت شاهنشاهی جدید گردید و مقام زبان ایرانی شمال غرب را، که در دربار اشکانی متداول بود، احراز کرد، مقدار کثیری از لغات و اصطلاحات مختلفه از سلف خود عاریه نمود.[۴۶] بعلاوه پادشاهان ساسانی در قرن سوم میلادی هنوز در کتیبه‌های خود زبان پهلوی اشکانی را با زبان پهلوی ساسانی توأما بکار می‌بردند.

اما ایالت پارس و پایتخت آن استخر شایستگی اقامت شاهنشاه را نداشت. در اثر حوادث تاریخی بین‌النهرین مرکز شاهنشاهی مشرق شده بود. سلوکیه و تیسفون وارث نقش سیاسی بابل عتیق شدند، چنانکه در زمان اسلام این میراث ببغداد انتقال یافت. اما دولت بزرگ مغربی یعنی روم تقریبا در پشت دروازه‌های پایتخت ایران بود. شهر تیسفون خارج از متن حقیقی کشور ایران و واقع در اراضی آرامیان بود و نواحی عرب‌نشین از پشت دیوارهای شهر «وه‌اردشیر» شروع می‌شد (وه‌اردشیر با سلوکیه جدید شهری بود، که اردشیر بجای سلوکیه عتیق، که در سنه ۱۶۵ بدست آویدیوس کاسیوس سردار رومی ویران شد، بنا نهاد). در ماوراء فرات در محلی، که این شط بجانب دجله متمایل شده به فاصله ۵۰ کیلومتری آن می‌رسد، امارتی عربی در این زمان تشکیل شد بنام حیره، که تابع دولت شاهنشاهی ایران بود و حصاری محسوب می‌شد، که ایران را از تاخت‌وتاز بدویان چادرنشین محفوظ میداشت.[۴۷] در شمال بادیة الشام دولتی عربی دیگری بنام غسانیان وجود داشت، که خراجگزار و متحد رومیان بود.[۴۸]

***

منابعی که در دست داریم، به ما اجازه نمی‌دهد، که کاملا در شخصیت اردشیر تعمق کنیم مورخان مشرق زمین در توصیف اخلاق و صفات شخصی مهارتی ندارند. تعریفی که می‌کند نوعی و صنفی است. چند تن از سلاطینی که محبوب مورخان ساسانی بوده‌اند و نویسندگان عرب و ایران اطلاعات خود را از کتب آن مورخان اخذ کرده‌اند، در نظر ما پادشاهانی پرهیزکار و نیرومند و قوی الاراده جلوه می‌کنند، که هم خویش را صرف توسعه و ترقی مادی و معنوی کشور شاهنشاهی کرده و نصایح و اندرزهای بسیار به یادگار گذاشته‌اند. اردشیر نیز در زمره این سلاطین محبوب است، نصایح و حکم فراوان از او نقل کرده‌اند.[۴۹] بعلاوه اعمال شاهنشاه گواه لیاقت نظامی و قدرت نفسانی و تدبیر سیاسی اوست و نیز از کارهای او پی می‌بریم، که زندگی اشخاص در نظر او قدرت نداشته است. در ظرف چند سال با دستی محکم اجزاء پراکنده کشور اشکانی را شیرازه بست و آن مملکت متشتت را بواحدی مستحکم مبدل ساخت و حتی بعضی از نواحی شرق را هم، که از اشکانیان فرمان نمی‌بردند، به اطاعت آورد و چنان تشکیلاتی در سیاست و دیانت آماده کرد، که بیش از چهارصد سال دوام یافت. مورخان مشرق هر وقت بخواهند در توصیف و تمجید پادشاهی داد سخن بدهند، بنای بلاد و حفر ترعه‌ها و سایر اعمال عام‌المنفعه را به او منتسب می‌کنند. در مورد اردشیر چه از کتب مورخان مزبور و چه از نام شهرهایی، که با کلمه اردشیر ترکیب گردیده، معلوم می‌شود، که این شاهنشاه در این باب نیز فعالیت و اهتمام بسیار به خرج می‌داده است. از جمله شهر سلوکیه، که اردشیر آن را مجدداً بنا نهاده، وه‌اردشیر خواند و اردشیرخوره و ریو اردشیر و رام اردشیر، که هر سه در پارس بودند، از بناهای اوست. دیگر شهر باستانی مسن[۵۰] (کرخای میشان) که بنام استرآباذ اردشیر مجددا آبادی یافت. دیگر شهر وهشت‌آباذ اردشیر، که در آغاز اسلام بنام بصره آبادی از سرگرفت و غیره.[۵۱]

بمرور زمان سرگذشت این شهریار صورت افسانه به خود گرفته است. در افسانه کوچکی، که بنام کارنامگ‌ی اردشیری پابکان[۵۲] معروف و شرح اعمال و افعال اردشیر در آن مندرج است، مطالبی دیده می‌شود، که متعلق به حکایت کوروش کبیر است.[۵۳] حتی کشتن اردشیر اژدها را مقتبس از قصه مردوک خدای ملی بابلیان قدیم است. مردوک بادی وحشتناک برانگیخت تا در دهان عفریت عظیم موسوم به تیامت فرورفت و آن دشمن خدایان را از پا درآورد. اردشیر در کشتن اژدهای هفتان‌بخت فلز گداخته در کام آن ریخت، تا بحالتی فجیع هلاک شد.


    می‌شود، که متوجه اوست. لهمان هریت Lehmann-Haupt گمان می‌کند، که آثار محو شده یک کتیبه پهلوی را در روی جامه یکی از آن دو پیاده تشخیص داده است. به عقیده زاره، که لهمان هویت بعقل آن پرداخته است، کتیبه محتمل است مربوط به اردشیر اول و پسرش شاپور باشد. که مورد ستایش ارمنیان شده‌اند. رک جکسون، ایران در گذشته و حال Persia Past and present ، ص ۸۰ و بعد: لهمان هویت، ارمنستان در گذشته و حال Armenien einst und Jetzt ، ج ۱، ص ۳۱۶ و ما بعد و ۵۳۵؛ هرتسفلد، پایکولی، ص ۳۱.

  1. در تاریخ قدیم معروف به کمبریج The Cambridge Ancient Histery ، ج ۱۲ من بطور اجمال شرحی در باب تمدن ایران در قرون اول عهد ساسانی بیان کرده‌ام.
  2. لوی، مجله شرقی آلمان، ج ۲۱، ص ۴۳۰ و ما بعد؛ مردتمان Mordtmann، مجله سکه‌شناسی Zeitschrift fur Numismatik، ج ۴، ص ۱۵۲ و ما بعد، ج ۷، ص ۴۰ و ما بعد؛ گوت‌شمید، تاریخ ایران و همسایگانش، ص ۱۵۷ و ما بعد: یوستی در فقه‌اللغه، II، ص ۴۸۶ و ما بعد؛ آلوت دولافوی Alltte de la Fuye، مطالعه در باب مسکوکات پارس، مجله آسیایی،۱۹۰۶، ص ۵۷۷ و ما بعد؛ مورگان، گزارش اجلاسات آکادمی موسوم به Academie des Inscr,et Belles-Lettres ،۱۹۲۰، ص ۱۳۴ و ما بعد؛ G. F. Hill، فهرست مسکوکات یونانی در عربستان و عراق و ایران، -of Arabia Mesopotamia and Persia Cat. of Greek Coins، لندن ۱۹۲۲؛ هرتسفلد، پایکولی، ص ۶۸ و ما بعد.
  3. Artakhshatr
  4. Artaxerxe
  5. Daryav
  6. Manutchitr
  7. Manushtchithra
  8. frataraka
  9. آندرآس این کلمه را چنین خوانده است (فرترکارک Epigraphik Ephermis fur Semitische ، ج ۴، ص ۲۱۳؛ میه بنونیست، صرف و نحو فرس قدیم، ص ۱۵۹؛ ایلرس W. Eilers ، نامهای کارداران ایرانی طبق کتیبه‌های میخی -in der Keilschriftlichen Ueberlieferung Iranische Beamtnnamen ، ج ۱، ص ۱۱۹ هرتسفلد این کلمه را فرت‌دار fratadara تیبرگ (دین، ص ۳۰۶) فرت‌دار fratadara خوانده است.
  10. راجع به درفش کاویان، پائین‌تر فصل دهم را ببینید.
  11. Vatfradhat
  12. Vahuburz
  13. Oborzos
  14. گوت‌شمید، تاریخ ایران الخ، ص ۲۸؛ هرتسفلد، پایکولی، ص ۶۹.
  15. مردم پارس از خود پادشاهانی داشتند. اما این شاهان دارای قدرتی نبودند، زیرا تابع شاهان پارت بودند (استرابو، کتاب ۱۵، فصل ۳، فقره ۳ و فصل ۳، فقره ۲۴۰).
  16. تقریباً در حدود سال ۱۹۶ میلادی ولاگاز چهارم شورش بسیار خطرناکی را در فارس فرونشاند. رک بآن قسمت از تاریخ دیانتی آدیابن، که مارکوارت در کتاب خود بنام فهرست مراکز ایالات ایرانشهر (چاپ مسینا)، ص ۹۳-۹۲، ترجمه کرده است.
  17. ویکاندر (مردان، ص ۶-۱۰۵) کلمه وازرنگ Vazrang را عنوان امرای پارس می‌داند.
  18. رک یوستی، نام نامه، کلمه گئوچیثر Gaocithra.
  19. چاپ دخویه، ص ۸۱۵؛ نلدکه، ص ۶.
  20. کتیبه کعبه زردشت.
  21. کارنامه در نسب اردشیر با خدای‌نامه و کتیبه‌های اردشیر و شاپور اختلاف دارد (مقایسه شود با آگاتیاس).
  22. Argabadh
  23. شهر نسا در شمال شیراز.
  24. این تاریخ در کتیبه شهر شاپور ذکر شده است. رک ملاحظات کریستنسن در مقاله گیرشمن، مجله صنایع آسیایی، ج ۱۰، شماره ۳، ص ۱۲۸-۱۲۷ مقایسه کنید بالوی، اورینتالیا ۱۹۴۱، ص ۴۹.
  25. Valakhsh
  26. Hiuterland
  27. Mesene
  28. سال ۵/۲۲۴ میلادی رسما آغاز تاریخ دوره ساسانی است. رک لوی، اورینتالیا، ۱۹۴۱، ص ۴۵ و ما بعد. تقی‌زاده ( Acta Orientalia ،۱۸ ص ۲۶۷ و ما بعد) در تعیین تاریخ سلاطین اول سلسله ساسانی بطور کلی با علمای دیگر کمی اختلاف دارد.
  29. طبری، ص ۸۱۳ و ما بعد، نلدکه، ص ۱ و بعد؛ گوت‌شمید، تاریخ ایران، ص ۱۵۹ تا ۱۶۳.
  30. طبری. ص ۸۲۳، نلدکه، ص ۲۶؛ فارس‌نامه، ص ۵۹.
  31. نهایه، بردین، ص ۲۱۸.
  32. پایکولی، ص ۴۰.
  33. رک AO ، ج ۱۰، ص ۴۵-۴۴.
  34. به عقیده هرتسفلد، اینکه در کارنامه آمده است. که اردشیر در درگاه اردوان تربیت یافت. خالی از حقیقت تاریخی نیست و باعتقاد او در این موقع اردشیر جوان دختر اردوان را گرفت و پس از قلیل مدتی شاپور از این وصلت بوجود آمد. اما نص کارنامگ و سایر اسناد دلالت بر این دارد، که ازدواج اردشیر بعد از قتل اردوان صورت گرفته است.
  35. Hatra
  36. پایکولی، ص ۳۶ و بعذ، و نیز ص ۵-۲۰۴.
  37. رستووتزف، شهرهای کاروانی (اکسفورد ۱۹۳۲)، ص ۱۱۶.
  38. زاره-هرتسفلد، نقوش برجسته، ص ۹۸.
  39. زاره-هرتسفلد، نقوش برجسته، ص ۹۴ و بعد و تصویر ۱۲؛ دیولافوا، V، تصویر ۱۷.
  40. این گوی در حقیقت یک نوع آرایش گیسوان (یا کلاه‌گیس) است، که از بالای دیهیم بیرون آمده و هرتسفلد آن را Korymbos نامیده است و آن اغلب از پارچه ابریشمی، که مروارید یا جواهرنشان است، پوشیده شده. (هرتسفلد، گزارش باستان، ج ۹، ص ۱۰۴ و بعد.
  41. دیولافوا، V ، تصویر ۱۴؛ زاره-هرتسفلد، نقوش برجسته، ص ۶۷ و بعد و تصویر ۵؛ تاریخ صنایع پوپ. IV 154 A کتیبه‌ها را هرتسفلد در کتاب پایکولی نقل کرده است. نقش برجسته‌ای، که در کوه نزدیک سلماس آذربایجان دیده می‌شود، به عقیده اغلب محققین مربوط بعصر اردشیر است. در آنجا دو نفر سوار مشاهده می‌شود، که هر دو لباس شاهان ساسانی پوشیده‌اند، نوارهای لباسشان آویخته و کوی منسوج از بالای سرشان نمایان است و دست بر شمشیر دارند. سوار دست چپ دارای ریش است و ظاهراً از سوار دست راست، که مو ندارد، پیرتر است. در جلوی هریک از سواران یک نفر پیاده دیده
  42. از اینکه در روایات و حماسه ملی مطالب بسیار کمی راجع بزمان هخامنشی باقیمانده، معلوم می‌شود، که جزئیات تاریخی آن دوره حتی در آغاز عهد ساسانی هم فراموش بوده است. رک کریستنسن، کیانیان، ص ۱۴۶ و ما بعد.
  43. راجع به استخر رک شوارتز P. Schwarz ، ایران در قرون وسطی Iranim Mittalter ، ج ۱، لیپزگ ۱۸۹۶، ص ۱۳ و بعد. بموجب کتاب پهلوی شهرستانهای ایرانشهر این شهر را یکی از پادشاهان اشکانی موسوم به اردوان بنا کرده است. مصنفان ایرانی و عرب بنای آن را به شاهان مختلف تاریخ داستانی نسبت می‌دهند. رک مارکوارت، فهرست کرسیهای ایالات ایرانشهر، ص ۹۱ و ما بعد.
  44. Ardasher-Hhvarreh
  45. هرتسفلد در کتاب زاره-هرتسفلد، نقوش برجسته، ص ۱۲۸ و بعد، و مجله شرقی آلمان ۱۹۲۶، ص ۲۵۴؛ صنایع پوپ، IV ، ص ۴۷-۱۴۶؛ اردمان، آتشکده، ص ۴۶ و بعد. دیولافوا (صنایع ایران قدیم، ج ۴، ص ۴ و بعد) بغلط کاخ فیروزآباد را مربوط بدوره هخامنشی می‌داند.
  46. رک بالاتر، ص ۶۳.
  47. رتشتین، سلسله لحمیان در الحیرة، برلن ۱۸۹۹.
    G. Rotstein. Die Dynastie der Lahmiden in al-Hira
    الیندر، سلاطین کنده، لوند 1927 G. Olinder,Tke Kings of Kinda
  48. نلدکه، غسانیان، رسالات آکادمی علوم برلن ۱۸۸۷.
    Die Ghassanischen Fursten aus dem Haure Gafna's.
  49. کریستنسن، شاهان، فصل سوم.
  50. Mesene
  51. طبری، ۸۲۰، نلدکه، ص ۱۹ و بعد؛ شدر و حسن البصری، اسلام، ج ۱۴، ص ۳۱.
  52. رک بالاتر، ص ۷۷.
  53. گوت‌شمید، مجله شرقی آلمان، ج ۳۴، ص ۵۸۶ و بعد.