پرش به محتوا

اورازان/فصل هشتم

از ویکی‌نبشته
اورازان از جلال آل‌احمد
فصل هشتم: تشکیلات اجتماعی

۸

قره آفتوه

خانه‌ها معمولا مطبخ جداگانه ندارد. در گوشه‌ای از ایوان که از سه طرف پوشیده‌است و یک بر آن رو بشرق یا جنوب باز است، اجاقی نهاده‌اند که بآن «کله» (بکسر کاف و لام) میگویند. و همانجا پخت و پز میکنند و اگر زمستان باشد روی تنورها. هیچ اطاقی حتی پستوها و زیر زمین‌های ده نیز بی «تندور» (تنور) نیست. تمام اطاقها اگر بتازگی اندود نشده باشد از کمر ببالا سیاه است و اگر هم شده باشد تیرگی دود از زیر اندود بچشم میخورد. خانه‌ها یا حیاط ندارد و یا اگر دارد بسیار کوچک است که در آن نه میشود چیزی کاشت و نه فضایی دارد و در حقیقت راهرو چارپایان است به اسطبل. در تمام ده فقط روزنه‌های گنبد طاق حمام شیشه دارد. غیر از این کمتر شیشه‌ای به پنجره‌ای افتاده‌است. کوزهٔ گلی یا سبو کمتر بکار میبرند. فقط یک نوع قلقلک کوچک از ساوجبلاغ میخرند که در آن آب برای آشامیدن بسر کار میبرند. «قره آفتوه» را که مشربهٔ بسیار بزرگ و بی لوله‌ای است برای آب از چشمه آوردن و بردن دارند. اگر قرمه‌ای برای زمستان میپزند، اگر پنیری میخواهند نگهدارند، و اگر شیره‌ای یا عسلی یا هرچیز دیگر باشد آنرا در خیک میکنند. اغلب کیسه‌ها نیز از پوست است. بهترین انبان‌ها را در آنجا دیده‌ام. در «پسینه» (پستوی خانه‌ها) تنورهای بزرگی را روی زمین نهاده‌اند که هرکدام انبار جداگانه‌ای برای گندم یا جو یا ارزن است که بآن «پالفه» میگویند. پرش که کردند سرش را گل میگیرند و از سوراخی که بپایین دارد هر چه میخواهند درمی‌آورند. توپی کوچکی را بیرون میکشند و گندم و جو یا ارزن بیرون میریزد. در این پستوها اغلب چاله‌های نساجی را نیز میتوان دید. با تیرکهای کار گذاشته شده و دیگر لوازم آن، که بیشتر زمستان‌ها براهش می‌اندازند و اگر پیرزنی در خانه باشد که کار سنگین نتواند، حتی در تابستانها. عسل را خیلی خوب میپرورانند و خیلی زیاد میخورند. با موم هم میخورند. غیر از پستو و ایوان و زیرزمین، اطاق دیگری دارند که مهمانخانه مانند است و طاقچه‌ها و رف‌های آن مزین است به تمام اثاث گرانبهای خانه و آنچه بیادگار در خانواده مانده‌است. از سماور و چینی و لاوک و چیزهای دیگر و گاهی قلیان. گرچه همه از زن و مرد چپق میکشند ولی پیرمردها و ریش سفیدها گاهی نیز قلیانی زیر لب میگیرند.

غیر از «گون» که هیزم غالب اهالی است سوخت دیگری هم دارند و آن فضولات چارپایان است که در تمام فصل سرما در آغل زیر پایشان ریخته و به ضخامت نیم متر بالا آمده. برفها که آب شد و چارپا را بکوه فرستادند با بیلهای نوک تیز این فضولات دلمه شده را میبرند و لوزی شکل در میآورند و در آفتاب خشک میکنند و میسوزانند. در فصل سرما کمتر در آغل را باز میکنند. از سوراخی که بسقف آن است هر روز صبح و عصر علوفهٔ چارپا را پایین میاندازند و فقط روزی یکبار برای آب دادنشان بکنار چشمهٔ بزرگ جلوی حسینیه میبرند. یک ماه که از عید گذشت چارپا را بکوه میفرستند.

گذشته از گلهٔ کوچکی که از این پس هر روز بچرا میفرستند و غروب بده برمیگردانند، تاشیر و پنیر روزانه‌شان را تأمین کند، قسمت اعظم چارپای اهالی باین طریق تمام فصل گرما سر کوه میماند و یک ماه از پاییز گذشته برمیگردد. بهمراه گله‌ای که روی کوه است پنج شش نفری هستند که بنوبت سرکوه میمانندد و در چادری که بپا کرده‌اند میخوابند و هرروز شیرها را میدوشند و پنیر میکنند و از همانجا بارقاطر برای فروش باطراف میفرستند. این رمه را که بکوه منزل کرده‌است حتی شبها نیز بچرا میبرند. غروب که رمه برگشت و دور چادر اطراق کرد دو سه ساعتی استراحت میکند و باز برای چرا میرود تا یک ساعت بآفتاب مانده و تاسر آفتاب باز استراحت است و دوباره چرا. عجله دارند. چون علفهای خوشبویی هست که اگر چریده نشود خشک میماند. چه در مورد رمه‌ای که هر روز بکوه میرود و شب برمیگردد و چه درمورد رمهٔ بزرگ که تمام فصل در کوه‌است. برای دوشیدن شیر قانون بخوصی (تراز) دارند. هرکس بنسبت تعداد چارپای دوشای خود در ماه چند روز معین تمام شیر گله را میدوشد. باین طریق حتی فقیرترین خانواده‌ها نیز که بزحمت ده بز و میش در گله دارند، میتوانند با محصول

شانهٔ نساجی
شیر یک روزهٔ تمام گله نه تنها آذوقهٔ لبنیاتی یک ماه خود را تهیه کنند بلکه پنیر برای فروش هم فراهم کنند. چوپان باین مناسبت گله را که از کوه برمیگرداند هر روز بدر خانه‌ای که باید میبرد و پی کار خود میرود و وقتی چارپا دوشیده شد بطرف خانه صاحب خود روانه میگردد.

در اوایل ماه دوم تابستان که منتهای گرماست یک روز تمام اهالی برای چیدن پشم رمهٔ خود بکوه میروند و تقریباً ده خالی میماند. تنها پیران و آنها که در مزارع کاری واجب دارند غایب‌اند. مراسم بزرگی است. چند چارپا میکشند و آبگوشت مفصلی بپا میکنند و از روز پیش «کله»ها را نیز پخته‌اند و کله پاچه هم هست و صبح تا غروب با قیچی‌های مخصوص، پشم تمام رمه را میچینند. همه باهم کمک میکننند ولی در آخر کار هر کس پشم چارپاهای خود را برمیدارد و میبرد. و در اوقات بیکاری، دوک بدست، همین پشم را میریسد.

چوپانی که رمهٔ کوچک را هر روز بکوه میبرد و برمیگرداند یک نفر است و در هر سال برای هرچارپا یک چارک گندم مزد چوپانی میگیرد. اما آنها که رمهٔ بزرگ را تابستانها در کوه نگهمیدارند ثابت نیستند و از خانوادهٔ صاحبان رمه نوبت میدهند. مزدی هم ندارند. کدخدا بمعرفی پیرمردان ده از طرف بخشداری که در شهرک است هر جهارسال یکبار معین میشود و تها کار کدخدا معرفی جوانهای بیست ساله است که بخدمت وظیفه اعزام بشوند. غیر از این کمتر کاری دارد.

تمام املاک ده از خانه و باغ و مزرعه و چراگاه وقف است و قابل فروش نیست. نه به بیگانگان و نه در میان خود اهالی. هیچکس زمینی را نمی‌تواند بفروشد. اما معاوضه می‌کنند و آنهم خود اهالی با هم. تمام املاک مزروعی ده به ۴۸ چارک تقسیم شده‌است. بزرگترین مالک ده بیش از یک چارک ملک ندارد. خرده مالکند. با مالکیتی که تعلق خاطر ایجاد نمی‌کند. کسانی از اهالی که بشهر رفته‌اند و یا کوچ کرده‌اند چون نمی توانسته‌اند املاک خود را بفروشند ناچار بیکی از بستگان خود در ده اجاره‌اش داده‌اند. بیش از ۸ چارک از املاک ده باین صورت در اجاره است. زمین بیش از قدرت کشت اهالی است و باین علت بیکاره مانده است. زمین مناسبی هم نیست. کوهپایه‌است. کار چارپا نیز اجازهٔ رسیدگی بیشتری را بمزارع نمیدهد. ناچار اغلب زمینها را بنوبت میکارند. هر قطعه زمینی را دوسال یا سه سال یکبار. اجاره‌ای که از زمینهای اجاری گرفته میشود «سه کوت» است. فقط آب و ملک از موجر است و کار و تخم و گاو از مستأجر. اما اگر موجر در تخم و گاو نیز شریک باشد نصفا نصف سهم میبرد. اما املاک از هرکسی باشد منافع علف چینی آن مال رعیت است. یعنی کسیکه در آن کشت کرده. و هرچه کاه پس از خرمن بدست بیاید از آن «ورزو» (گاو نری) است که شخم کرده ناچار بکسی میرسد که ورزو از اوست.

نهره

در موقع تقسیم عواید اشتراکی ده از قبیل باج چرای مراتع اطراف ده (که در سال ۱۳۲۴ مثلا به دویست تومان رسید) مبنای عمل مقدار چارک ملکی است که هر کس دارد. کدخدا ناظر تقسیم این عواید است.

هر یک از مردان سالی یک تومان برای سر تراشی به سلمانی ده میدهند که کیفی دارد و هفته‌ای یکبار بتمام خانه‌ها سر میزند و سیار است. و هر یک از اهالی از زن و مرد و بچه در سال سه چارک گندم بحمامی میدهند که در تمام سال حمام را بگرداند و گرم نگهدارد. منتهی هر خانواده‌ای نیز موظف است که در سال به نسبت تعداد افراد خانواده برای حمام هیزم بیاورد. یعنی از کوه «گون» بکند و ببام حمام بریزد. انبار کردن گون‌ها، آب انداختن، کوره سوزاندن و دیگر کارها از خود حمامی است. شاید همین دو نفر یعنی حمامی و سلمانی باشند که کار دیگری غیر از شغل خود نمی‌کنند. حتی چوپان نیز در زمستان بیکار میماند و بیرون از ده کاری میگیرد. دیگران از زن و مرد اغلب در همهٔ کارهای دیگر دست دارند. از علف چینی تا گیوه کشی. و از درو تا شیر دوشیدن.