اورازان/فصل ششم
۶
لباس اهالی معمولا سادهاست و در محل تهیه میشود. با پشمی که از گوسفندهای خود میگیرند و میتابند پارچهٔ زمستانی، جوراب پشمی و بندرت قالیچه و خیلی بیشتر از آن جاجیم میبافند. جاجیمهای خوبی که در سراسر طالقان معروف است. روی کرسی میاندازند، با آن رختخواب میپیچند و حتی برای فروش بشهر میبرند. کرباس را که بیشتر برای پیراهن و شلوار از خارج میخرند در محل رنگ میکنند. رنگ آبی ثابت و سیری که لباس، پارهپاره هم
که بشود باز خود را حفظ میکند. مردها پیراهن سفید میپوشند و شلوار آبی. «ولیان» که از دهات ساوجبلاغ است و دو فرسخ بیشتر با اورازان فاصله ندارد (پایین اورازان است)، چون راه ماشینرو دارد، خیلی زود آداب شهری را در لباس پوشیدن اقتباس کردهاست. کلاه لگنی، کت، شلوار، و پیراهنهای بلند زنانه در این چندبار که رفت و آمدی از آنسو داشتهام هر بار بیشتر از پیش بچشمم خوردهاست. اما در اورازان کمتر اثری از پوشاک شهری هست. جوانهایی که از نظام وظیفه برمیگردند، مردهایی که در فصل بیکاری بمعادن ذغال آبیک و «هیو» میروند یا زنهایی که مدتی در تهران بخدمتکاری میگذرانند. همه وقتی بمحل برگشتند خیلی بندرت آداب شهری را حفظ میکنند و باز همان کرباس آبی و همان گیوههای تخت کلفت و همان شلوار و شلیتهٔ محلی را میپوشند. مردها روی سر تراشیده شدهشان کلاه نمدی معمولی میگذارند. زیرچانه و روی گونههای خود را میتراشند و ریش انبوهی میگذارند که در میان دو خط موازی ازین گوش تا آن گوش ادامه دارد و بهترین حافظ صورتهای آنها در قبال گرما و سرمااست. پیراهن کرباسی که در زیر میپوشند یخهاش از طرف راست باز میشود و از بغل گردن تا پهلو دکمه میخورد. دکمههای نخی مخصوصی که زنهاشان از قیطان درست میکنند. دکمهٔ ساخته شده بکار نمیبرند. آستینها یکسرهاست و مج و دکمه ندارد ولی بجای آن با ریسمان باریکی که بلباس دوخته است مچ دست را میبندند. روی پیراهن، قبا بتن میکنند. قبای سه چاک. کمی از کتهای شهری بلندتر. تا بالای زانو، و از کرباس آبی که یخه اش باز است و آستینهایش را فقط موقع کار با ریسمان میبندند. پیرمردها قباشان بلندتر است و این خود یکی از علایم ریش سفیدی است. روی قبا کمر میبندند. گاهی با شال پشمی و گاهی با یک طناب سیاه و بیشتر با یک تسمهٔ چرمی. شلوار زیر و رو ندارند. یک شلوار کرباس آبی سرو ته یکی و نه چندان گشاد، میپوشند که با بند تنبان بسته میشود. معمولاً در هر خانوادهای یک کپنک هم دارند که بآن «شولا» میگویند و آنرا از نمد میمالند و موقع سفر یا هروقت، آبیاری یا نوبت چوپانی دارند همراه میبرند و بدوش میاندازند. «کلیجه» از شولا کمی کوتاهتر است و بهمان شکل است. با آستینهایی که راست میایستد و نمیخوابد و دامن آن رویهم نمیآید. جوراب پشمی و شال گردن هم دارند. دستکشهایی که زمستانها میپوشند دو جای انگشت دارد. یکی برای شست و یکی دیگر که پهن است برای چهار انگشت دیگر. زنها آنرا با کرک میبافند. دستکش دیگری بهمین شکل دارند برای مواقع درو که از پوست میسازند. گیوههای خود را در محل میکشند. تخت آنرا با کهنه پارههای کرباس آبی تهیه میکنند و با سوزنهای بلند زه از میانش میگذرانند و روی آنرا – بیشتر مردها و کمتر زنها – با نخ پرک میبافند. تخت گیوههاشان کلفت است و بافت روی آن درشت.همهٔ اهالی گیوهکشی نمیدانند. یعنی کشیدن تخت آنرا. چند نفر بخصوص اینکارهاند ولی اغلبشان بلندند که روی گیوه را ببافند. گیوه را زمستان نمیپوشند. در برف و سرما اگر بیرون بروند چارق بپا میکنند. یعنی روی جوراب پشمی که میپوشند پوست کلفتی را با زه بپا میبندند که تمام کف و نیمهای از روی پا را میگیرد. و خود اهالی بآن «چرم» میگویند. شلوارهای شهری که بندرت دیده میشود «تنبان پولکی» اسم دارد. بندرت پالتوهای شهری نیز در آنجا دیدهام.
اما زنها. پیراهنشان از زیر گلو تا روی شکم چاک دارد و دکمه میخورد. مج آستینهای آن نیز. پیراهن مخصوصی دارند. نه ببلندی پیراهن زنانهٔ شهری و نه بکوتاهی پیراهنهای مردانه. و دامن آن قسمت بالای شلیتهشان را میپوشاند. زیر این پیراهن چیز دیگری بتن ندارند ولی روی آن جلیقهای میپوشند که دکمههایش همیشه باز است و آنچه زینت با خود دارند باین جلیقه میآویزند. اغلب حاشیهٔ آنرا ملیله دوزیهای ساده یا قیطانبندی میکنند. دکمههای اغلب این جلیقهها از سکههای نقرهاست. پیراهن و جلیقهٔ زنان از چیتهای رنگارنگ است. شلواری که میپوشند از مال مردها تنگ تر و از پارچهٔ سیاه است و تا مچ پایشان را میپوشاند. روی این شلوار شلیته را میپوشند که تابالای زانو است و خیلی چین میخورد و از پارچههای رنگارنگ میدوزند. پیرزنان درعوض شلوار و شلیته فقط یک شلیته بپا دارند که جلو و عقب دامن آن از میان دو پا بهم دوختهاست و در حقیقت شلوار بزرگ و بلند و چین داری است که پاچههای آن بهم وصل است. کلاهی که زنها بسر میگذارند کلاه پارچهای گرد و کوتاهی است که روی پیشانی آن نقرهکوب است و آنرا تا بالای ابرو پایین میکشند و زیر آن سربندی از پارچهٔ سفید بسر میکنند که دستههایش را دور گردن میپیچند. موهای خود را از عقب در یک رشته میبافند و آنرا با سربند به دور گردن میپیچند. هیچ زنی را نمیتوانید ببینید که گوشهای از موهایش از زیر این سربند بیرون مانده باشد. کلاه خود را «کلاپیچ» میگویند. موقع خواب سربند و کلاه را باز میکنند. پیرزنها فقط سربند دارند و کلاه کمتر میگذارند. جلیقه هم نمیپوشند.
کفش زنها اغلب همان گیوههایی است که در محل تخت میکشند و میبافند و در زمستان ارسیهایی است که از شهر میآورند. بچههای بزرگتر اگر پسر باشند مثل پدرها و اگر دختر باشند مثل مادرها لباس میپوشند و کودکان خرد قاعدهای برای لباس پوشیدن ندارند. هرچه بدست پدر و مادر رسید تنشان میکنند. در مجالس سوگ و سرور تنها تغییری که در لباس زنها دیده میشود چادرنمازهایی است که تکوتوک بچشم میخورد. وگرنه فقط لباس شسته یا نو میپوشند.
فقط زنهای جوان هستند که گاهی دستی بصورت خود میبرند یعنی دور چشمهای خود را سیاهی میمالند. هستهٔ یک گیاه کوهی را میسوزانند و سوختهاش را با روغن آمیخته میکنند و بچشم میمالند. غیر از این بزک اسباب دیگری ندارند. مگر در مورد عروس که سرخاب و سفیدابی هم بکار میبرند. شرکت مستقیم زنها در کار روزانه اجازهٔ تفننی بیشتر از این را نمیدهد. اهالی اصطلاحی دارند که در مورد کارهای سخت زنها بسیار گویا است: «مردکانی خدا زنکانند». تنها کارهای خانه نیست که بعهدهٔ زنها است. موقع درو و خرمنکوبی و علفچینی، در صیفیکاری و هر کار دیگری با مردها دوش بدوشند.بچههای شیری خود را با چادرشبی بپشت میبندند و راه میافتند و پابپای مردان کار میکنند. فقط شخم و آبیاری شبانه کار تنها مردان است. غیر از این هیچ استثنایی برای زنها قایل نیستند. مدرسه که در ده نیست. بچهها بمحض اینکه راه افتادند کار هم میکنند. اول کارهای سبک، بعد دنبال چارپا راه افتادن و بار را بمنزل رساندن و بعد درو و بعد هم کارهای دیگر. بیماری بچهها بیشتر چشمدرد است و اغلب چشمهاشان ناسور میماند. غیر از دوا و درمانهای پیرزنانه معالجهٔ دیگری هم ندارند. ولی همین بچهها وقتی بزرگ میشوند از یک فرسخی تشخیص میدهند که روی کوه مقابل گوسفندی است که میچرد یا بزی.