انوری (قصاید)/صاحبا جنبشت همایون باد
ظاهر
صاحبا جنبشت همایون باد | عید و نوروز بر تو میمون باد | |||||
طالع اختیار مسعودت | زبدهی شکلهای گردون باد | |||||
صولت و سرعت زمین و زمان | با رکاب و عنانت مقرون باد | |||||
در زوایای ظل رایت تو | فتنه بر خواب امن مفتون باد | |||||
دفع س المزاج دولت را | لطف تدبیرهات معجون باد | |||||
خاک و خاشاک منزلت ز شرف | طور سینین و تین و زیتون باد | |||||
از تراکم غبار موکب تو | حصن سکان ربع مسکون باد | |||||
وز پی غوطهی حوادث را | موج فوجت چو موج جیحون باد | |||||
گرد جیشت که متصل مددست | مدد سمک و کوه و هامون باد | |||||
روز خصمت که منفصل عقبست | متصل بر در شبیخون باد | |||||
تن که بیداغ طاعتت زاید | از مراعات نشو بیرون باد | |||||
زر که بی مهر خازنت روید | قسم میراثخوار قارون باد | |||||
گرنه لاف از دلت زند دریا | گوهرش در دل صدف خون باد | |||||
ورنه بر امر تو رود گردون | همچو گردون بارکش دون باد | |||||
دست سرو ار دعای تو نکند | الف استقامتش نون باد | |||||
ور کمر جز به خدمتت بندد | نیشکر آبش آب افیون باد | |||||
وقت توجیه رزق آدمیان | آسمان را کف تو قانون باد | |||||
جادوان از ترازوی عدلت | حل و عقد زمانه موزون باد | |||||
در مصاف قضا به خون عدوت | تا به شمشیر بید گلگون باد | |||||
در کمین عدم گرت خصمیست | دهر در انتقامش اکنون باد | |||||
در جهان تا کمی و افزونیست | کمی دشمنت بر افزون باد | |||||
به ضمان خزینهدار ابد | عز و عمرت همیشه مخزون باد | |||||
اجر اعمال صالح بنده | از ایادیت غیر ممنون باد | |||||
وز قبول تو پیش آب سخنش | خاک در چشم در مکنون باد | |||||
ور مشرف شود به تشریفی | قصبش پایمزد اکسون باد | |||||
صاحبا بنده را اجازت ده | تا بگویم که دشمنت چون باد | |||||
خار در چشم و کلک در ناخن | تیز در ریش و کیر در کون باد |