انوری (قصاید)/شاها صبوح فتح و ظفر کن شراب خواه
ظاهر
شاها صبوح فتح و ظفر کن شراب خواه | نرد و ندیم و مطرب و چنگ و رباب خواه | |||||
از دست آنکه غیرت ماهست و آفتاب | در جام ماه نو می چون آفتاب خواه | |||||
وز خد آنکه قطرهی آبست و برگ گل | تا گرد رزمگه بزدایی گلاب خواه | |||||
یاقوت ناب و آب فسرده است جام می | آب طرب روان کن و یاقوت ناب خواه | |||||
ازکام شیر ملک چو کردی برون به تیغ | فارغ ز گرد ران گوزنان کباب خواه | |||||
روز مصاف خصم به جیش خطاشکن | وقت صلاح ملک ز رای صواب خواه | |||||
شبها که دشمن تو ز بیم تو نغنود | گردون به طعنه گویدش از بخت خواب خواه | |||||
هر پایهای که خصم ترا برکشد سپهر | گوید قضا تمام شد اکنون طناب خواه | |||||
روزی که رجم دیو کنی بر سپهر فتح | از ترکش گهرکش خود یک شهاب خواه | |||||
وقتی که حکم جزم کنی بر بسیط خاک | از منشیان حضرت خود یک خطاب خواه | |||||
بر گشت عافیت چو بخیلی کند سپهر | از چتر و تیغ خویش سپهر و سحاب خواه | |||||
در موقف جزای مطیعان و عاصیان | از لطف و قهر خویش ثواب و عقاب خواه | |||||
نی نی که انتقام خواهد خود آسمان | روزی شکار کن تو و روزی شراب خواه | |||||
در شان داد آیت حق بود میر داد | او باب تست زندگی از نام باب خواه | |||||
ایام گر بکرد خطایی در آن مبند | خوش باش و انتقام ز رای صواب خواه | |||||
آنجا که تاب حمله ندارد زمین رزم | از رخش و رمح خویش توان جوی و تاب خواه | |||||
چون خاک بیدرنگ شود چرخ بیشتاب | از حزم و عزم خویش درنگ و شتاب خواه | |||||
دنیا خراب و دین به خلل بود و عدل تو | آباد کرد هر دو کنون طشت و آب خواه | |||||
کاهی که از جهان ببرد کهربا به غصب | در عهد عدل تست ز عدلت جواب خواه | |||||
بیعدل مستجاب نگردد دعای شاه | شاها دعای خویش همه مستجاب خواه | |||||
آباد دار ملک زمین خسروا به داد | طوفان باد ملک هوا گو خراب خواه |