انوری (قصاید)/در دین چو اعتصام به حبل متین کنند
ظاهر
| در دین چو اعتصام به حبل متین کنند | آن به که مطلع سخن از رکن دین کنند | |||||
| دینپروری که داغ ستورش مقربان | از بهر کسب مرتبه نقش نگین کنند | |||||
| ارواح انبیا ز مقامات آخرت | بر دست و کلک و فتوی او آفرین کنند | |||||
| از شرم رای او رخ خورشید خوی کند | هرگه که بر سپهر حدیث زمین کنند | |||||
| اطراف مدرسهاش به زبان صدا چو دید | هرشب مذکریش شهور و سنین کنند | |||||
| خورشید کیست چاکر رایش از این سبب | هر بامدادش ابلق ایام زین کنند | |||||
| نقدیست نکتهاش که دارد عیار وحی | در گنج خانهی خردش زان دفین کنند | |||||
| ای تاج با کسی که مدار شریعتست | در شرع از طریق تهاون کمین کنند | |||||
| صاحبقران شرع به جایی توان شدن | کانجات با مخنث و مطرب قرین کنند | |||||
| مجلس به دوش گربه شکاران چرا شوی | چون نسبتت به خدمت شیر عرین کنند | |||||
| یک التفات او ز تو گر منقطع شدی | زان التفاتها که به صوت حزین کنند | |||||
| منکر مشو ازین که درین پوست نیستی | کازادگان به خیره ترا پوستین کنند | |||||
| ای نایب محمد مرسل روا مدار | تا با من این مکاوحت از راه کین کنند | |||||
| چندان بقات باد که تاثیر لطف صنع | از برگ اطلس وز گیا انگبین کنند | |||||
| شرع از تو سرخرو تو چو گل تازهروی تا | تشبیه چهرها به گل و یاسمین کنند | |||||