انوری (قصاید)/خراب کرد به یکبار بخل کشور جود
ظاهر
| خراب کرد به یکبار بخل کشور جود | نماند در صدف مکرمات گوهر جود | |||||
| وبال گشت همه فضل و علم و راحت و مال | شرنگ گشت همه نوش و شهد و شکر جود | |||||
| برفت باد مروت بگشت خاک وفا | ببست آب فتوت بمرد آدر جود | |||||
| نخفت فتنه و بیجفت خفت شخص هنر | نماند همت و بیشوی ماند دختر جود | |||||
| فلک به مهر نشد یک نفس مطیع خرد | جهان به کام نشد یک زمان مسخر جود | |||||
| دریده گشت به زوبین ناکسی دل لطف | بریده گشت به شمشیر ممسکی سر جود | |||||
| نمیدمد به مشامم نسیم سنبل عدل | نمیدهد به دماغم بخار عنبر جود | |||||
| به صدق نیست در این عهد بخت ناصر جاه | به طبع نیست در این عصر ملک غمخور جود | |||||
| هلاک گشت عقات امل ز گرسنگی | مگر نماند به برج شرف کبوتر جود | |||||
| چرا فروغ نیابد هوای سال امید | که آفتاب هنر رفت در دو پیکر جود | |||||
| وجود جود عدم گشت و نیست هیچ شکی | که در جهان کرم کس ندید منظر جود | |||||
| کنون که صبح خساست به شرق بخل دمید | درون پرده شود آفتاب خاور جود | |||||
| سهیل عدل نتابد به طرف قطب شرف | سپهر ملک نگردد به گرد محور جود | |||||
| در این هوس که خرامنده ماه من برسید | به شکل عربده بر من کشید خنجر جود | |||||
| لبش به نوش بیاکنده لطف صانع لطف | رخش به مشک نگاریده صنع داور جود | |||||
| به خشم گفت که چندین به رسم بیادبان | مگوی مرثیهی جود در برابر جود | |||||
| امید جود مبر از جهان کنون که گشاد | فلک به طالع فرخنده بر جهان در جود | |||||
| به عون همت سلطان عصر و شاه جهان | شجاع دولت و سالار ملک و صفدر جود | |||||
| خدایگان سلاطین ستوده عزالدین | کمال ملت و دیهیم عدل و مفخر جود | |||||
| جهانگشای ولی نعمتی که همت او | همیشه هست به انعام روحپرور جود | |||||
| طری به مکرمت جود اوست سوسن ملک | قوی به تقویت کلک اوست لشکر جود | |||||
| به فهم حکمت او حاصل است مشکل علم | به وهم همت اوظاهر است مضمر جود | |||||
| نهفته در دل داهیش بخت ذات کرم | سرشته در کف کافیش طبع جوهر جود | |||||
| به یمن دولت او گشت چرخ خادم ملک | به عون همت او هست دهر چاکر جود | |||||
| زهی به حزم و فراست کمال رتبت و جاه | خهی به عزم و سیاست کمال و زیور جود | |||||
| تویی به طالع میمون مدام بابت ملک | تویی به رای همایون همیشه در خور جود | |||||
| به احتشام تو فرخنده گشت طالع سعد | به احترام تو رخشنده گشت اختر جود | |||||
| ز عکس تیغ تو تایید یافت بازوی عدل | به نوک کلک تو تشریف یافت محضر جود | |||||
| غلام ملک تو بر سر نهاد تاج شرف | عروس بخت تو بر روی بست معجر جود | |||||
| ندید مثل تو هنگام عدل چشم خرد | نزاد شبه تو هنگام لطف مادر جود | |||||
| بنازنید ترا افتخار بر سر تخت | بپرورید ترا روزگار بر بر جود | |||||
| صفات حمد تو در ابتدای مصحف مجد | مثال نعت تو در انتهای دفتر جود | |||||
| ز هول جود تو لاغر شدست فربه بخل | ز امن بر تو فربه شدست لاغر جود | |||||
| شدست نام تو مجموع بر وجود کرم | بدین صفات شدی در زمانه سرور جود | |||||