انوری (قصاید)/تیر ستم فلک خدنگست
ظاهر
| تیر ستم فلک خدنگست | شهد شره جهان شرنگست | |||||
| گردون نخورد غمت که شوخست | گیتی نخرد دمت که شنگست | |||||
| بر کشتی عمر تکیه کم کن | کاین نیل نشیمن نهنگست | |||||
| در کوی هنر مباش کان کوی | اقطاع قدیم شالهنگست | |||||
| منصب مطلب که هرکجا هست | هر خرواری همین دو تنگست | |||||
| با جهل پناه کاندرین باغ | بر بید همیشه بادرنگست | |||||
| بر گردن اختیار احرار | اکنون نه ردیست پالهنگست | |||||
| در پنجهی موش خانهی من | زینست که ناخن پلنگست | |||||
| تا چهرهی آرزو نبینم | بر آینهی امید زنگست | |||||
| بویی نبرم همی ز شادی | باز این چه گلیم و آن چه رنگست | |||||
| زیر قدمم همیشه گویی | کز زلزله خاک بیدرنگست | |||||
| با من که زمین به آشتی نیست | زینست که آسمان به جنگست | |||||
| من روبه و پوستین به گازر | وین گرسنه شرزه تیز چنگست | |||||
| تا تیره شده است آبم از سر | اشکم به خلاف آن چو زنگست | |||||
| پنهانگریم ز مردم چشم | زیرا که جهان نام و ننگست | |||||
| گویند ز سنگ و هنگ دوری | دانی که نه جای سنگ و هنگست | |||||
| در حنجرم از خروش مستور | صد نغمهی زیر نای و چنگست | |||||
| ای صدر جهان مپرس کز چرخ | در موزهی بخت من چه سنگست | |||||
| با دست شکسته پای جهدم | در جستن ناگزیر لنگست | |||||
| دریاب مرا و زود دریاب | کین دست شکسته نیک تنگست | |||||
| در زین مراد باد رخشت | تا رخش سپهر بسته تنگست | |||||