انوری (قصاید)/ای جهان را جمال و جاه تو زین
ظاهر
ای جهان را جمال و جاه تو زین | اسم و رسم تو اسم و رسم حسین | |||||
در و دست تو مقصد آمال | دل و طبع تو مجمعالبحرین | |||||
عرصهی همتت چنان واسع | که در آن عرصه گم شود کونین | |||||
نزد عهدت وفا برابر دین | پیش طبعت عطا برابر دین | |||||
حال من بنده و حوالت من | گشت آب حیات و ذوالقرنین | |||||
ای چو الیاس و خضر بر سر کار | عزم تزویج کن مگو من این | |||||
انتظارم مده بده ز کرم | گر همه نقد نیست بینالبین | |||||
من نگویم که مینخواهم جنس | تو مگو نیز من ندارم عین | |||||
خود چو معطی تویی و سایل من | بیش از این عشوه شین باشد شین | |||||
ای چو سیمرغ جفت استغنا | بیش از این باش با غرابالبین |