انوری (قصاید)/ای بهمت ورای چرخ اثیر
ظاهر
ای بهمت ورای چرخ اثیر | چرخ در جنت همت تو قصیر | |||||
ای بقدر و شرف عدیم شبیه | وی به جود و سخا عدیم نظیر | |||||
پیش وهم تو کند سیر شهاب | پیش دست تو زفت ابر مطیر | |||||
نه به فر تو در کمان برجیس | نه به طبع تو در دو پیکر تیر | |||||
قلمت راز چرخ را تاویل | سخنت علم غیب را تفسیر | |||||
برق با برق فکرت تو صبور | بحر با بحر خاطر تو غدیر | |||||
بگشایی گه سال و جواب | مشکلات فلک به دست ضمیر | |||||
خدمتت حرفهی وضیع و شریف | درگهت قبلهی صغیر و کبیر | |||||
ای جوان بخت سروری که ندید | چون تو فرزانه چشم عالم پیر | |||||
بنده را خصم اگر به کین تو کرد | نقش عنوان نامهی تزویر | |||||
مالش این بس که تا به حشر بماند | بیگنه مست شربت تشویر | |||||
مبر امیدش از عطای بزرگ | ای بزرگ جهان به جرم حقیر | |||||
زانکه جز دست جود تو نکشد | پای ظلم و نیاز در زنجیر | |||||
مادری پیر دارد و دو سه طفل | از جهان نفور جفت نفیر | |||||
همه گریان و لقمه از اومید | همه عریان و جامه از تدبیر | |||||
کرده از حرص تیز و دیدهی کند | دیدها وقف روزن ادبیر | |||||
غم دل کرده بر رخ هر یک | صورت حال هر یکی تصویر | |||||
دست اقبالت ار بنگشاید | بند ادبار زین معیل فقیر | |||||
گاو دوشای عمر او ندهد | زین پس از خشکسال حادثه شیر | |||||
پای من بنده چون ز جای برفت | کارم از دست من برون شده گیر | |||||
من چه گویم که حال من بنده | حال من بنده میکند تقریر | |||||
تا بود چرخ را جنوب و شمال | تا بود ماه را مدار و مسیر | |||||
تخت بادت همیشه چرخ بلند | تاج بادت همیشه بدر منیر | |||||
اشک بدخواهت از حسد چو بقم | روی بدگویت از عنا چو زریر | |||||
قامت دشمنت چو قامت چنگ | نالهی حاسدت چو نالهی زیر |