انوری (قصاید)/ای بر اعدا و اولیا پیروز
ظاهر
ای بر اعدا و اولیا پیروز | در مکافات این و آنشب و روز | |||||
بر یکی جود فایضت غالب | وز دگر جاه قاهرت کینتوز | |||||
بذل نزدیک همت تو چو وام | کرمت وام تو ز شکر اندوز | |||||
داده بیمیل و کرده بیکینه | دور این مایهساز صورتسوز | |||||
قالب دوستانت را دل شیر | حال دشمنانت را سگ و یوز | |||||
ای بحق هر دو تصرف تو | مالک هر دوی بدر و بدفوز | |||||
زانکه اقبال خویش را دیدم | با رخ دلگشای جانافروز | |||||
گفتمش هان چگونه داری حال | زیراین ورطه تاب حادثهسوز | |||||
گفت ویحک خبر نداری تو | که بگو بازگشت آخر گوز | |||||
حدثان کرد رای پایافزار | آسمان گشت مرغ دستآموز | |||||
شب محنت به آخر آمد و شد | شب من روز و روز من نوروز | |||||
روزم از روز بهترست اکنون | از مراعات شمس دین بهروز | |||||
باد عمرش چو جاه روز افزون | عمر اعداش عمر روز سپوز | |||||
حاسدانش همیشه سرگردان | غم بر ایشان ز بخت بد فیروز | |||||
وقت بر آبریز سبلتشان | آنکه گویند صوفیانش گوز | |||||
جاودان از فلک خطابش این | کای بر اعداد و اولیا پیروز |