انوری (قصاید)/ای باد خاک مرکب گردون شتاب تو
ظاهر
| ای باد خاک مرکب گردون شتاب تو | آتش بخار چشمهی تیغ چو آب تو | |||||
| گردون کجاست بر در قدر بلند تو | خورشید کیست پرتو رای صواب تو | |||||
| از آسمان که نام و لقب را نزول زوست | پیروز شاه عالم عادل خطاب تو | |||||
| ایام در مواکب قلب سپاه تست | و اسلام در حمایت عالی جناب تو | |||||
| در کشتزار روزی برگی نگشت سبز | الا به اهتمام کف چون سحاب تو | |||||
| خود ابر جوده نایژه بر خلق کی گشاد | تا دست تو نگفت منم فتح باب تو | |||||
| در حزم بادرنگی و در عزم با شتاب | عالم گرفته گیر درنگ و شتاب تو | |||||
| گردو ز خست شهلهی نوک سنان تست | ور کوثر است جرعهی جام شراب تو | |||||
| گیتی ز خشم تو به رضای تو درگریخت | آری پناه رحمت تست از عذاب تو | |||||
| آنجا که از زبان سنان در سخن شوی | در عرصهی جهان ندهد کس جواب تو | |||||
| بیداری است با تو چنان در مقام حزم | کانجا به خواب هم نتوان دید خواب تو | |||||
| چون صبح چاک سینه درآید به معرکه | دشمن ز عکس خنجر چون آفتاب تو | |||||
| تاب تو صدهزار سلاطین نداشتند | قیصر چگونه دارد و فغفور تاب تو | |||||
| زودا که آسمان ممالک تهی کند | از دیو فتنه بیلک همچون شهاب تو | |||||
| ای دولت جوان تو مالک رقاب خلق | پاینده باد دولت مالک رقاب تو | |||||