گرشاسپنامه/در صفت آسمان گوید
ظاهر
چو دریاست این گنبد نیگون | زمین چون جزیره میان اندرون | |||||
شب و روز بر وی چو دو موج بار | یکی موج از و زرد و دیگر چو قار | |||||
چو بر روی میدان پیروزه رنگ | دو جنگی سوار این ز روم آن ز زنگ | |||||
یکی از بر خنگ زرین جناغ | یکی بر نوندی سیه تر ز زاغ | |||||
یکی آخته تیغ زرین ز بر | یکی بر سر آورده سیمین سپر | |||||
جهان حمله گه کرده تا زنده تیز | گه اندر درنگ و گه اندر گریز | |||||
نماید گهی رومی از بیم پشت | گریزان و آن زرد خنجر به مشت | |||||
گهی آید آن زنگی تاخته | ز سیمین سپر نیمی انداخته | |||||
دو گونست از اسپانشان گرد خشک | یکی همچو کافور و دیگر چو مشک | |||||
ز گرد دو رنگ اسپ ایشان به راه | سپیدست گه موی و گاهی سیاه | |||||
نه هرگز بودشان به هم ساختن | نه آسایش آرند از تاختن | |||||
کسی را که سازند با جان گزند | بکوبندش از زیر پای نوند | |||||
تکاور تکانند هر دو چو باد | سواران چه بر غم از ایشان چه شاد |