کاوه/دورهٔ جدید/سال دوم/شعبان ۱۳۳۹/نکات و ملاحظات

از ویکی‌نبشته
کاوه (۱۳۳۹ قمری)
نکات و ملاحظات (تعلیم عمومی)
منتشرشده در ۱ شعبان ۱۳۳۹ برابر با ۲۱ فروردین ۱۳۰۰
شماره ۴
صفحه ۱
سال دوّم (دورهٔ جدید)

این روزنامه هر ماه یک بار در ۱۶ صفحه نشر میشود

عنوان مراسلات

Rédaction «Kaveh»

Berlin-Charlottenbourg

Leibnizstr. 64

 

آدرس تلگرافی:

Rouznakaveh Berlin

کافی است

قیمت اشتراک
سالیانه ششماه
در ایران .. ۳ تومان و نیم ۲ تومان
در آلمان .. ۱۰۰ مارک ۶ مارک
در سایر ممالک یک لیرهٔ انگلیسی ۱۲ شلینگ

ممکن است معادل مبالغ فوق بمظنّهٔ روز بپول هر مملکت دیگری فرستاده شود.


قیمت هر شماره برای تک‌فروشی در ایران ۳ قران است

۴ خمسهٔ مسترقه ۱۲۹۰ یزدگردی — غرّهٔ شعبان سنهٔ ۱۳۳۹

۱۰ آوریل فرنگی ۱۹۲۱ میلادی Jahrg 2 Nr. 4 Neue Folge

نکات و ملاحظات

مدرسهٔ ورامین و مجلس ملّی ایران ما در شمارهٔ گذشته باین مطلب اشاره کردیم که عموماً اخلاق اجتماعی بواسطهٔ تحسین و تقبیح عامّه نشو و نما یافته و رایج میشود و تشویق یا طعن عمومی یک خُلق‌را پرورش میدهد و یا برطرف میسازد. اسب‌تازی و تیراندازی در میان عشایر ایران، مهماننوازی و حمایت از پناهندگان در میان چادرنشینهای عرب، ریاضت‌کشی و درویشی در هند، قتل کفّار در افغانستان و دشمنی ملل غیر ترکی در عثمانی فقط نتیجهٔ مدح و آفرین و تشویق و تحسین عمومی مردم آنجاها و تکرار منظّم و متواتر و متوالی در این باب است که گوشها از پنج سالگی تا دم مرگ دائماً همان تحسین و تقبیح‌را مکرّر میشنود و بدینطریق یک ملکهٔ راسخه و عقیدهٔ استوار در دلها پیدا میشود. وقتیکه یک خصلت و یا پیشه مقبول عامّه و مرغوب شد صاحبان آن حرفت یا خصلت محترم و مورد ستایش عمومی میشوند و تحسین و آفرین آنها در زبانها مشوّق دیگران میگردد و بتدریج هر صاحب استعداد و با لیاقتی از اوّل جوانی همّت خودرا بر آن میگمارد و سعی میکند که آن پیشه‌را پیش گیرد و در آن صفت کامل شود تا هم نان و هم نام و شهرت بدست بیاورد و میان قوم خود عزت و حرمت داشته باشد.

در ایران پیش از ظهور مشروطیّت شهرت و حرمت مال فقها و اهل محراب و منبر بود و نقل مجالس و محافل ذکر حرکات فلان آقا و فرمایشات فلان واعظ بود و بدینجهت بچّه‌ها هم از ده سالگی مشق منبر رفتن کرده و در خانه تقلید روضه خوان معروف شهررا در میآوردند و مادر و عمّه و خاله نیز باین شوق و هوس مبارک وی قربان و صدقه میرفتند. بعد از انقلاب سنهٔ ۱۳۲۴ اشتغال بسیاست و پیشوائی ملّت بسیار شیوع پیدا کرد و هر شخص باهوش و با استعداد در این خطّ افتاد که هم موجب شهرت و احترام است و هم وسیلهٔ منصب و مقام. جمعی اشخاص پاکدامن و درستکار بواسطهٔ شهرت و قبول عامّه که در آن کار است و عدّهٔ کثیری از خوانین طالب شغل دولتی و رجال دولت و بزرگان و اعیان و اشراف و علما نیز بواسطهٔ امکان تحصیل جاه و منصب و پول که در آن راه است پیشهٔ سیاست (یعنی مداخله در چگونگی حکومت) ورزیده و در بازار و حوزه‌ها و انجمنها و ادارات دولتی و مدارس دینی بتک و پو افتاده و مقامی برای خود در میان مردم قریهٔ خویش حاصل مینمایند. هر بزّاز و رزّاز و هر تاجر و پیله‌ور صبح در خانهٔ شیخ‌الأسلام است، عصر در منزل امام جمعه، وقت غروب پیش وزیر داخله، شب در حوزهٔ سیاسی اتّحادیّهٔ تجّار و با کمال سرگرمی مشغول مذاکرهٔ مطالب «ملّت» است با رئیس‌الوزرا یا شاه و گفتگوی سیاست خارجی، فردا صبح نیز در مجلس عالی دربار دعوت دارد و عصر باستقبال وکیل ابرقوه بیرون شهر میرود. ما از آن دستهٔ بزرگ که برای منافع غیرمشروع دنیوی پی اینکارها افتاده‌اند صرف نظر میکنیم و از دستهٔ کوچکتر دیگری که واقعاً برای ترقّی ملّت و مملکت در راه سیاست قدم میزنند سخن میرانیم. میخواهیم بگوئیم که یکی از مشوّقین عمدهٔ اینگونه مردم در پیمودن این راه باز شهرت پرستی و هوس تحصیل قبول عامّه است و دلیل آن این است که اگر فرض کنیم که یکی از این اشخاص بیک واسطه و دلیلی یقین کند که یک کارِ ظاهراً بیقدر و فی اهمیتّی مثلا آهنگری در قصهٔ نرماشیر بطور مجهول و بی‌شهرت موجب نجات قطعی ایران از مذلّت و باعث ترقّی عالی آن میشود محال است که ریاست فرقهٔ «اصلاحیّون»را در پایتخت که اورا مورد اقبال و ارادت و ستایش اهل بازار کرده و باعث شاه‌شناسی او و ملاقات با وزرا و طرف مشورت شدن در امور عامّه و وقت خواستن سفیر فلان دولت از او برای ملاقات گردیده رها کرده بنرماشیر برود (مگر آنکه این عزلت او در راه وطن باطّلاع عموم برسد و منشأ یک اقبال تازه‌ای برای او گردد). پس همانطور که در عهد گذشته علمای روحانی مقام پیشنمازی و واعظی‌را فقط محض ثواب و وظیفهٔ تدیّن بیش نگرفته بودند بلکه قبول عامّه و اقبال مریدان نیز یکی از اسباب عمدهٔ پیش گرفتن آن حِرفت بود و اگر فرضاً زاهد و فقیه مقتدای شهررا هاتفی صدا میداد و ویرا یقین میشد که زراعت در فلان ناحیه که قحط و غلا روی داده ثوابش پیش خدا بیشتر از پیشنمازی فلان قبّةالأسلام است هیچوقت حجّةالأسلام شهر مسند خودرا گذاشته و بی سروصدا بکشت و کار در دهات نمیرفت مگر آنکه بر همهٔ مردم این ترک دنیا و قصد قربت آقا معلوم شود همینطور محرّک سیاسیّون پاکدامن ما بکوشش در امور سیاسی نیز فقط صلاح وطن و ترقّی ملّت نبوده بلکه حبّ شهرت و نفوذ و قبول عامّه هم از اسباب تشویق بزرگ اینکار است و اگر واقعاً کاری و راهی پیدا شود که فایده‌اش برای ایران بیشتر از هر نطق و خطابت و وکالت و وزارت بوده ولی بی شهرت و مجهول القدر باشد بسیار مشکل بنظر میآید که «وطن‌پرست» آتشین طهران یا رشتی و تبریزی پی آن کار بی سروصدا برود.

برای آنانکه درست در فلسفهٔ ترقّی و تمدّن ملل غور کرده اند مسلّم است که نجات ایران از مذلّت حالیّه و تمدّن و ترقّی آن ملک بلاشک بسته به تعلیم عمومی است و بس یعنی انتشار سواد خواندن و نوشتن در میان عامّه فقط و فقط راه نجات و اصلاح و ترقّی است و تمام اقدامات و تشبثّات دیگر از هر قبیل اصلاحات جزئی و بی‌اثری هستند که محالست مملکت‌را نجات بدهند و همه حکم شربت آب لیمو و مشتمال و آب یخ و غیره‌را دارد که مریض برای تسکین و رفع اضطراب آنی بدانها رجوع میکند. اگر صد بار مجلس عالی تشکیل بدهید، مجلس اساسی انتخاب کنید، مجلس شورای ملّی منعقد کنید، تغییر اساسی[۱] جبری در وضع ادارهٔ مملکت بعمل بیاورید، انجمن تجار و اصناف درست بکنید، فتوای جهاد یا تحریم امتعهٔ خارجه از تمام فقها صادر نمائید ، ملیّون ایران چندین صد هزار کلمه از شیراز به تبریز و از مشهد بکرمان مخابرهٔ تلگرافی حضوری بکنند و شعرهای دلسوز در مصیبت وطن بهمدیگر تلگراف نمایند، اگر هر هفته صد نوع روزنامها باسامی گوناگون طلوع کرده و ناپدید شود، اگر صدها ناطق و خطیب در انجمنها و مجالس عزا مانند بلبل نطق کنند و بالاخره اگر هزار بار «کابینه» عوض شود و اشخاص جوان تربیت شده یا با استخوان و با تجربه یا آزادی طلب یا کهنه پرست یا «عناصر صالحه» یا «طبقهٔ فاسده» یا «هیئت فعّاله» یا دستهٔ درستکار یا طبقهٔ بکلّی تازه یا معتدلین یا بالشویکها سرِ کار بیایند و تمام امتیازات و عهدنامهای با خارجه‌را نسخ کنند یا قراردادهای تازه با روس، با انگلیس، با افغان، با ژاپن ببندند، اگر چندین شهر ایران «قیام تجدّد» بکند و بعد خانها غارت شود، اگر هر شهری یک «حکومت شوروی جمهوری» مستقلّ تأسیس کند و بعد بهم بخورد، اگر ده مرتبه مستشار آمریکائی بیاورید بعد روس آنهارا بیرون بکند، صاحبمنصب سوئدی بیاورید و کار آنها از هم پاشیده شود، مشّاق روسی بیاورید انگلیس معزولشان کند، اگر چندین بار دیگر بواسطهٔ بست نشستن در اینجا و در آنجا مجلس ملّی درست کنید و بعد از زحمات زیاد آنرا توپ ببندند و باز ماهها در جنگ و محاصره بوده و در سفارتخانها بست بنشیند و باز مجلسی باز کنید بالأخره اتمام حجّت روس آنرا بر هم زند و باز پس از زحمات مجلسی دیگر جمع کنید جنگ و قشون‌کشی دول خارجه در خاک ایران آنرا منحلّ نماید، اگر چندین هیئت باروپا برای دادخواهی یا مذاکرات بفرستید – باز بعد از همهٔ اینها مملکت در همانجا که بود خواهد بود و یا اندکی افاقه آنهم موّقتّی در حال او بعمل خواهد آمد و آن کشور صد سال دیگر هم (اگر بدینمنوال بگذرد) سری توی سرها نخواهد آورد و نه تنها از پستی و زبونی در دست دول خارجه و محرومی از حقوق یک ملّت مستقلّ بیرون نخواهد آمد بلکه از هزاران معایب و بلایای اجتماعی و ذلّت و خرابی داخلی که از اسیری خارجی هم صد بار بدتراند خلاصی ندارد. فقط چیزی که مایهٔ یگانهٔ نجات ایران است تعلیم عمومی است و بس ولی آنهم بچه شکل امکان دارد؟ مادامیکه پیشهٔ سیاست مداری مقبول و مرغوب و مایهٔ افتخار و احترام است و کوشش در راه تعلیم آنقدرها اهمیت و قدری ندارد و توجّه و اقبال عامّه و هوس پرشور انبوه مردم بدانسوی معطوف نیست این کار که ضروری اوّلی و آخری ترقّی ملک و ملّت است رونقی نخواهد گرفت زیرا که هر شخص باهوش و باکفایتی داخل میدان سیاست خواهد شد و و راضی نخواهد شد که بواسطهٔ سعی در این رشته مهمّ یعنی تعلیم و تربیت عمومی خودرا متروک و مجهول و بیقدر کند و مادامیکه این وضع در کار است و معلّم مدرسه از وکیل مجلس و خطیب ملّت کم‌قدرتر است و اقبال عامّه از سیاست بسوی تربیت و تعلیم برنگشته این مایهٔ نجات قطعی رونقی نخواهد گرفت. تا مدرسهٔ ورامین باندازهٔ مجلس شورای ملّی محترم و عزیز نباشد، تا مردم ایران معتقد نشوند که مدرسهٔ فلاحت کرَج از هیئت نمایندگان ایران در مجلس صلح دنیا بیشتر برای نجات مملکت فایده دارد ممکن نیست تعلیم و تربیت رواج لازم‌را بگیرد و تا این رونق و رواج بحدّی نرسد که مملکت بسرعت غیر متعارفی بسوی مقصود – یعنی ندرت اشخاص بیسواد در مملکت – بنازد این ترقّی متعارفی که نتیجهٔ آن بسط دایرهٔ تعلیم است بتدریج (و فعلاً نیز در کار است) مارا بجائی نخواهد رسانید.

برای اینکه ایران این راه هولناک بسیار دوررا که از قافلهٔ دنیا عقب مانده پیموده و بملل متمدّنه برسد فقط جاره آنست که خیلی تند و با قدمهای بسیار بزرگ حرکت کند زیرا که پیش‌آهنگان قافله نیز در حرکت هستند و با سیر متعارفی – یعنی چه با سیری که ایران در راه ترقّی از جلوس ناصر الدّین بتخت سلطنت تا قتل وی کرد (و همهٔ آن «ترقّیات» را که آمدن گل شب بو و خیری بایران نیز از آنجمله است (!) متملّقین خانزاد در کتاب المآثر و الآثار جمع کرده‌اند) و چه با سرعت سیری که ایران از اعلان مشروطیت تا امروز داشته و تازه در شهر طهران پهلوی القاب جدیدهٔ بیحساب اسم خانواده ایجاد کرده‌اند - محال است این ملّت بقافلهٔ تمدّن برسد. تنها چیزی که بواسطهٔ آن این راه دور و درارزا که مسافتش از مسافت پایهٔ تمدّن ایل جاف کُرْد و عرب غُنیزه و کلبه‌نشینان بلوچهای دهات بمپور و اوبه‌های ترکمن کوکلان تا درجهٔ تربیت محلّهٔ حسن‌آباد و شاه‌آباد طهران بمراتب بیشتر است در اندک زمانی بطور فوق‌العاده و بسرعت طیّ الأرض میشود طی کرد هان وسیله‌ایست که در قرون اخیره دو ملّت در شرق نزدیک و شرق اقصی آنرا اختیار کرده و عملاً نتیجهٔ آنرا نشان دادند. یکی از آن دو ملّت ژاپن است و دیگری بلغار که از حالت نیم متمدّنی که داشتند بواسطهٔ اقدام عظیمی که کردند و در چند سال چندین صد شاگرد بممالک اروپا و آمریکا فرستاده و مدارس زیاد تأسیس و تعلیم عمومی را در مملکت منتشر کردند مملکت خودرا بسرعت پریدن بممالک متمدّنه رسانیدند. لکن این فقره در ایران فقط وقتی صورت پذیر است که اقبال عمومی باین امر مبارک معطوف شده و کار تعلیم‌را چنانکه لازم است اهمیّت و قدر بدهند و کارکنان این راه باندازهٔ سیاسیّون بازار بزّازها و حجج اسلام سیاسی طهران محترم باشند.

عجلهٔ زیاد مانع سرعت سیر است بدبختانه در خیال عامّهٔ مردم ایران یک تصوّر خیلی عجیب پیدا شده که بزرگترین مانع اقدام جدّی بکار تعلیم عمومی و فرستادن محصّلین بخارجه است و آن این فقره است که بواسطهٔ وبائی شدن مرض سیاسی‌گری اغلب مردم همیشه بامورات جاریهٔ سیاسی روزانه مشغول بوده و همیشه اصلاح ایران‌را مانند سراب در مد نظر می‌بینند و خیال میکنند اگر آن کار فعلی سیاسی که امروز در آن سعی میکنند بدلخواه آنها صورت گیرد و در آن مقصود کامیاب شوند کار ایران درست میشود. امروز در تشکیل یک «کابینهٔ صالحه» و کار چاق کنی برای یک عدّه که توانسته‌اند ما ساده‌لوحان‌را بکفایت و اعجاز خودشان در احیاء مملکت معتقد کنند بجان و دل میکوشیم و شب و روز دوندگی برای انجام این کار داریم. صبح باید هژبرالعلما و مستشارالذّاکرین‌را (که ناطق ملّی هم هست) دیده و حاضر همراهی با آن کابینه کنیم و عصر در انجمن شلّافها این مسئله‌را طرح نمائیم، اگر در این سرگرمی به «مشاغل ملّی» کسی از لزوم تعلیم عمومی برای نجات مملکت بگوید فوراً خواهیم گفت آی بابا این چه حرفی است بلی راست است که بموجب آیهٔ شریفهٔ هَلْ یَسْتَوی الَذّینَ یَعْلَمونَ وَ الَذّینَ لا یَعلَمونَ علم هم چیز شریفی است ولی قربانت شوم آخر اینکارها که امروز نتیجه نمیدهد و بیست سی سال دیگر دست میدهد آنرا هم ما بیچاره‌ها دیگر نمی‌بینیم و بعد از خرابی بصره ثمر میدهد و «برای میدان قیامت خوب است» عجالةً ما باید شب و روز بکوشیم و مملکت‌را نجات دهیم آنوقت البتّه منکر نیستم باینکارها هم باید بفراغت جهد کرد. علم چیز شریفی است ....... فردا نیز تمام و «پادَوْها» و «آتش بیارهای» سیاسیون مملکت با جوش و خروش زیاد مشغول سعی در انتخاب وکلا برای مجلس و پیش بردن صورت نامزدهای فرقهٔ خودشان هستند بقول پیشوایان بیسواد خودشان باز «نجات ایران بسته باکثریّت آن فرقه در مجلس است» و اگر باز در اثنای آن گیر و دار که با سینهٔ گرفته و غرق عرق و نفس زنان برای انتخاب نمایندگان ملّت دوندگی میکنیم کسی از اهمیّت تعلیم عمومی و مقدّم بودن آن بر هر چیز و چارهٔ یگانه بودنش برای نجات ملّی حرف بزند باز دستی بسینه‌اش گذاشته و عقب زده خواهیم گفت بابا برو خدا پدرت بیامرزد این کار برای سی سال دیگر نتیجه میدهد و برای ما دیگر وصلت نخواهد داد ما باید کاری بکنیم که وکلای خوب در همین مجلس آینده «که یک مجلس تاریخی در عمر ایران است و سرنوشت مملکت در آن حلّ خواهد شد» داشته باشیم (این عبارت برای هر مجلس استعمال میشود). پس فرداهم که گرما گرم برای برهم زدن قرار داد ایران و انگیس یا جلوگیری قبول اتمام حجّت (التیماتوم) روس تک و پو داریم و پایمان روی زمین بند نمیشود و خواب و خوراک‌را بر خود حرام کرده‌ایم، شب انجمن سرّی داریم، روز در مسجد شاه باید جمع شویم و بمجالس ملّی تمام دول دنیا تلگراف استغاثه کنیم – باز اگر در این حیص و بیص کسی جملهٔ معترضهٔ لزوم تعلیم و تربیت ملّت و انحصار راه نجات بدان نوشدارورا در میان بیاورد باز خواهیم گفت «دِ! خفه‌مان کردی ای دشمن معاویه آخر حالا در این گیر و دار که حیات و استقلال مملکت در خطر است تو هم بفکر کاری که برای پنجاه سال آینده خوب است افتاده‌ای! حالا باید جنب و جوش و دست و پائی کرد که فرصت فوت نشود». خلاصه حالا پانزده سال است که ما یعنی ملّت در خطّ شرکت در سیاست مملکت افتاده‌ایم و در این مدّت هر کس بتجربه دیده که اگر پیروی حرف سیاسیّون و روزنامه نگاران مارا بکند روزی نیست که «مطالب سیاسی فونی و اساسی که باستقلال و بقای مملکت تعلّق داشته باشد» و دوندگی دائمی «ملّت»را لازم داشته باشد در کار نباشد و هفته‌ای نیست که عنوان مقاله‌های جراید بخطّ درشت و جلی جملهٔ «وطن در خطر است» و امثال این عبارات‌را نداشته باشد و دائماً یک هول و وحشت مستمرّ از مطالب سیاسی روزانه و خطرات خارجی و یادداشت روس و تهدید انگلیس در میان مردم تولید نشود و لزوم کوشش تمام اهل بازار در اصلاح آن مطلب «جاناً و مالاً تا آخرین قطره خون» بشدیدترین عبارات و مبالغهٔ تمام اثبات نشود و در تمام این مدّت مردم غمخوار مملکت هر روز برای یک مطلب تازه از حوادث سیاسی در تقلّا بوده و دست و پا میزده است و در نظر داشته که همینکه خطرات رفع شد و سکون حاصل گردید و «کابینهٔ صالح» سر کار آمد و «فرقهٔ صالح» در مجلس اکثریّت پیدا کرد و عهدنامها و قراردادها و امتیازات و قروض خارجه باطل و نسخ شد و امنیّت در مملکت پیدا شد آنوقت قشون زیادی درست کننـد و راه آهن بکشند و بانک تأسیس کنند و البته علم هم چون چیز شریفی. است در ضمن کم کم باید مدارس‌را هم رونق داد.

بلی این خیال باطل که منشأ آن در واقع عجله در اصلاح ایران و بیصبری و بیتابی برای آن است که نجات قطعی بیست سال بعدرا دیر میشمریم و در سه چهار سال میخواهیم نتیجه‌را ببینیم در واقع نتیجه بعکس بخشیده و موجب توقّف دائمی و تأخیر نجات حقیقی شده و میشود. پانزده سال است میگوئیم اصلاح از راه تعلیم دیر نتیجه میدهد و میخواهیم با عهدنامها و قوانین و فرقه‌ها و حوزه‌ها مملکت را ترقّی دهیم ولی همانجا که بودیم هستیم و یا کمی پیش رفته‌ایم یعنی بهمان اندازه که چرخ دنیا و روزگار خود بخود هم بطبیعت خود پیش میرفت. هنوز در یزد مثل قرون وسطی از هموطنان زردشتی خودمان تبرّی و قطع علاقهٔ داد و ستد میکنیم چرا که لباس خودرا بدلخواه ما نپوشیده‌اند و هنوز در خراسان کسانی‌را که وافور نمیکشند مسخره میکنیم و هنوز در تبریز هر محلّه بکثرت عدّه قمه زنهای خود تفاخر میکند و در یک ولایت دیگر مروّجین تمدّن یعنی جراید از توصیف دو هزار نفر قمه زنهای محلّهٔ گل بازخان کرمان و رشادت شجاع‌السّادات شرح و بسط میدهند و هنوز در شیراز تأسیس مدارس دختران‌را کفر میدانند و هنوز در رشت قمار بازی پیشهٔ عمدهٔ مردم است و هنوز در طهران ضرّابخانهٔ لقبهای شرم انگیز دائر است. اگر ما در این پانزده سال گذشته درست علاج حقیقی مرض ملّی‌را فهمیده بودیم و بتعلیم عمومی میپرداختیم حالا ایران صد فرسخ جلوتر از این بود و خود ما نیز نتیجهٔ آنرا دیده بودیم در صورتیکه خیال اینکه این کار دیر نیجه میدهد و باید هر چه زودتر و «بهیجان ملّی» دول خارجه را بترسانیم و سی چهل روزنامه و پنجاه انجمن و ده فرقه تأسیس نمائیم و هر هفته یک هیئت وزرا عوض کنیم تا زودتر بمقصد برسیم کار مارا اینهمه عقب انداخته و خود عجله باعث تأخیر شده است.

اتلاف سعی و عمل اغلب اینکارها که سیاسیّون ما برای آنها زحمت کشیده و و میکشند با فایده و خوب و بنیّت خیر و شایان تحسین است لکن چون در راه مستقیم نجات نبوده و اصلاح اساسی نیست مملکت ایران را بمقصود نمیرساند و پایهٔ تمدن و ترقی ما را بالا نمیبرد. راه مستقیم نجات و اصلاح و تمدّن و ترقّی بلاشکّ فقط و فقط تعلیم عمومی است و آنچه سعی و کوشش و پشت کار وقوّت بدنی و دماغی در غیر این راه صرف میشود اتلاف و اسراف سرمایهٔ روحی و معنوی مملکت است و مثل کاسه آبی است که در کویر دور بریزند. چون برای آن کار عمده یعنی ترقّی و تمدّن مملکت و اصلاح دستگاه دولت اجزای کافی نداریم هر سعی وزحمت که فعلاً در آن راه مصروف میشود مثل آنست که یک نفر بنا و دو نفر فعله را مأمور ساختن یک دالان (تونل) راه آهن در جسم کوه البرز بکنید یا با یکنفر جوان ایرانی که تحصیل مالیه در پاریس کرده و دو نفر دیگر که در باکو و طربزون علم دفترداری یاد گرفته‌اند بخواهید در بروجرد یک بانک تأسیس کنید و یا زیر یک پاتیل خزانهٔ حمّام بزرگ که پنجاه خروار آب در آن هست نیم من زغال بسوزانید با آنکه آن آتش قطعاً گرما دارد و شاید حرارت آب را هم صد یک درجهٔ حرارت بالا ببرد ولی مقصود حاصل نمیشود و زغال تمام میشود. در این مورد باید آن سرمایهٔ مختصر که در دست است اتلاف نشود یعنی آن دستهٔ کوچک ترقّی‌طلبان بیدار بجای آنکه وقت و سعی و قدرت خود را در امورات جاریهٔ سیاست صرف کرده و خود براندن کارهای مملکت مشغول شوند در تزیید عده و افزودن بر شمارهٔ مثل خود بکوشند. بعضی نباتات و میوه‌ها هستند که وقتی میشود از آنها استفاده کرد و یا خورد که جوان و تازه‌اند و اگر رشد کرد و تخم آورد دیگر لطافت خود را از دست میدهد و نمیشود آنها را استعمال کرد یا مرغوب نیستند. فرض کنید در ولایتی که کاهو با یکی از سبزیهای خوردنی وجود ندارد و شما پنج مثقال تخم آن سبزی را از ولایت دیگر بدست آورده و آنرا کاشته‌اید و یک باغچهٔ کوچکی از آن سبز شـده حالا اگر از این سبزی در همان سال استفاده کنید و آنها را در تازگی چیده و صرف کنید چون هنوز تخم نداده دیگر برای سال آینده چیزی ندارید و شاید دست شما دوباره نرسد که باز از مملکت دیگر تخم وارد کنید ولی اگر سال اوّل از صرف آن سبزی بمصرف معمول آن صرف نظر کرده و بگذارید آن بتّه‌ها رشد کرده و تخم بدهند معلوم است که پس از تخم کردن و درشت شدن دیگر آنها را بمصرف خوراک نمیتوان رسانید که تلخ و زمخت شده‌اند ولی از آنطرف چندین برابر مقدار تخم بارساله تخم داده و سال دیگر میتوانید پنجاه برابر آن حاصل داشته باشید و اگر باز عاقاتر باشید باز یکسال دیگر همه را برای تخم کردن میگذارید و سال سوّم یک دشت وسیع بر از آن سبزی برای استعمال خواهید داشت. لکن اگر یک عدّه اشخاص عجول هان سال اول بی‌صبری کرده و بخواهند همان سال سفرهٔ خود را از آن سبزی خوشمزه زینت دهند نتیجه اش آن خواهد بود که اوّلا آن مقدار کم که محصول سال اوّل است بدردی کفایت نخواهد کرد و ثانیاً برای سالهای آینده دیگر چیزی از آن نخواهند داشت.

مَثل عدّهٔ کمی تربیت‌شدگان ایرانی که اولین حاصل خرمن معرفت آن ملک هستند مَثَل همین یک مشت تخم اولی است که اگر بقای نوع و ترقی و تزاید آنرا خواسته باشند باید همه یا قسمت بزرگ محصول اوّلی را صرف تولید مثل کنند و بعبارة أخری قوّت و همّت و پشت کار این جمع کوچک صرف نشر تعلیم و تربیت در مملکت بشود.

بدون تعلیم عمومی نه تنها پایهٔ تمدن ایران قرنها بهمین قرار در حال توقف خواهند ماند و ترقّی و تمدّن و اصلاح حقیقی غیر ممکن خواهد بود بلکه بتدریج مملکت رو بانحطاط خواهد رفت و امراض وبایی و مسری و تریاک و عرق و وبا و فقر و مذلّت ملّت را تمام و نابود خواهد کرد و عدّهٔ نفوس بطور فاحش نقصان خواهد پذیرفت و استقلال مملکت قطعاً از دست خواهد رفت و مردم مملکت از شدت ذلّت و زحمت باستیلای خارجه راضی و شکرگذار خواهند شد. بدون تعلیم عمومی هر اقدام بزرگ سیاسی بیحاصل یا کم‌فایده خواهد بود و تمام پیش‌آمدهای بد یا خوب و خدمتهای مهم یا خیانتهای بزرگ هیئت وزرای بسیار خوب با خیلی بد در روش تاریخ مملکت اثر بزرگی نخواهد داشت و حال آنرا اندکی بهتر یا کمی بدتر خواهد کرد مثل مبتلا بمرض سلّ مهلک که اگر چیز ترشی بخورد یکی دو سرفه بیشتر میکند و اگر یک گندم تریاک استعمال نماید یکی دو دقیقه بهتر میخوابد و در و اقع نه آن ویرا خطر بزرگی حادث میکند و نه این افاقهٔ کلی پدید آورد و عمده همان مرض اصلی است که تا علاج اساسی نشود بهمان حال خواهد ماند و روز بروز بدتر خواهد شد.

راه علاج چاره چیست؟ چاره اقبال و میل شدید عموم مردم و رغبت عامّه است بسوی تربیت و تعلیم عمومی و انتشار سواد و علم و التفات همه یعنی طبقهٔ عالیهٔ ملّت باین فقره که تعلیم عمومی اسّ اساس و اصل‌الأصول تمدّن و ترقّی و اصلاح و استقلال و عزّت و ثروت و قوّت است. این اقبال عمومی بچه نحو ممکن است پیدا شود؟ باینکه طبقهٔ بیدار مملکت و همهٔ آنها که بنیّت خالص خیر و صلاح و نجات ایران را میخواهند یکصدا و هم‌آواز این مطلب عمده را ترویج و برای انتشار آن عقیده وعظ کنند. باید همهٔ سیاسیون قسمت عمدهٔ قوای خود را در سعی در این راه صرف کنند و عامه را تشویق نمایند و مخصوصاً نه تنها بگفتن بلکه بعمل سرمشق مردم بشوند و کارکنان در این مقصود مهمّ را تشویق و احترام کنند تا رفته رفته بقوّت تکرار و دعوت دائمی مردم باین امر خیر رغبت عامّه بسوی آن معطوف شود و هر کسی بقدر قوّه در آن راه کار کند و فقط آنوقت است که تاجر ثلث متروکات خود را برای مدارس وصیّت میکنند، بقّال خمس مال خود را بمدرسه سادات میدهد، برزگر زکات غله خود را صرف تربیت و مدرسه گذاشتن اولاد فقرا مینماید، حاجی پسر خود را در سفر همراه برمیدارد و خود بمکّه رفته و فرزندش را برای تحصیل باروپا میفرستد و ثواب هر دو را معتقد میشود، وقف‌کننده املاکی برای مدارس دختران وقف میکند و اگر از خورده شدن مال وقف (چنانکه رسم است ) بترسد تولیت آنرا بمدیران مدرسهٔ آمریکائی میدهد، مجالس قمار شبها تبدیل بمجالس محاضرات و خطابهای علمی میشود و آنوقت است که تعلیم عمومی رایج میشود و در مملکت ایران سیصد هزار شاگرد در مدارس میخوانند و سه چهار کرور مردم باسواد پیدا میشود و بدینطریق مملکت از اغلب نواقص و معایب و خرابیهای خود بتدریج نجات میابد. یک رسالهٔ کوچک در مضرّات جسمانی و روحانی و ارثی و اخلاقی و ملی و اجتماعی تریاک پنجاه هزار مردم را بترک تریاک بر میانگیزد، یک مقالهٔ روزنامه صد هزار نفر را وادار بداوطلبی برای رفتن بجنگ برای دفاع از مملکت در موقع خطر وطن مینماید، یک کتاب خوب یک انقلاب اجتماعی یا اخلاقی عظیم ایجاد میکند و مجلس ملی ایران چنانکه دلخواه و هوس بعضی است (که باستعمال کلمه فرنگی آن هوسی دارند ) واقعاً «پارلمان» میشود یعنی در گلپایگان و کازرون و اردبیل و تویسرکان هم اشخاص کلاهی باسواد برای وکالت پیدا میشود و آنوقت است که در میان مردم باسواد اشخاص وطن‌دوست و کاری بیشتر پیدا میشود و اگر دو ثلث آنها بدرد نخورند و یا فاسد و بیقید در بیایند یک ثلث دیگر کافی اصلاح مملکت خواهد بود ور نه چنانکه از قدیم‌الأیام گفته‌اند با یک گل بهار نمیشود و دو سه نفر آدم بیغرض پرشور هر قدر هم آتشین باشند یک دریای یخ را نمیتوانند گرم کنند. میرزا جهانگیر خان، حاجی میرزا ابراهیم وکیل تبریز، شیخ محمد خیابانی، و امثال آنها (اگر در تاریخ اخیر ایران یک مثل دیگری بتوان پیدا کرد که من فعلاً نمیتوانم ) هر کدام یک نور الهی و یک ظهور مَلَکی بودند که در ملک شوره‌زار بدبخت ایران تجلّی کردند و بواسطهٔ شور و نیّت خالص و پاک هر کدام از آنان برای یک مملکت تربیت شده مصدر فواید عمده میتوانستند بشوند لکن هر سه مثل شمع در تاریکی سوختند و تمام شدند و رفتند و باز تاریکی بر آنها غلبه کرد.

تعلیم عمومی پس از آنکه همه قبول کرده باشند که نجات حقیقی و قطعی مملکت بعلم است یک مسئلهٔ دیگر هم پیش میآید و آن این است که این فایده و سرّ ترقّی در تعلیم عالی و داشتن اشخاص خیلی عالم و دارالفنون تمام کرده و در داشتن دارالفنون است یا در عمومی بودن تعلیم ابتدای و سواد خواندن و نوشتن و مقدمات؟ این فقره پیش از این در خیلی از ممالک که تازه قدم بخطّ ترقی گذاشتـه بودند مذاکره و مباحثه شده و شاید لازم نباشد پیشروان ترقّی ایران در این موضوع دوباره اجتهادات و مباحثات کنند. با وجود مسلمیّت فواید فوق‌العادهٔ هر دو نوع از تعلیم عقیدهٔ اغلب حکما و علمای این فنّ آنست که اصل فایده و سرّ ترقی در تعلیم عمومی است و با سواد شدن عامّهٔ مردم مملکت پایهٔ ترقّی اجتماعی آنرا بالا میبرد و تولید دارالفنون هم میکند ور نه با جهالت عامّه و استیلای ظلمت نادانی و بیسوادی بر انبوه ملّت یک دسته اشخاص عالم و کامل بچه معجزه در مقابل یک دنیا عوامّ جاهل خیالات خوب خود را پیش توانند برد؟

فرقهٔ تعلیم و ستارهٔ امید در میان اینهمه فرقه‌ها و احزاب و انجمنها و جمعیّتها و محافل که در ایران تشکیل شده و میشود کمتر دیده میشد که یک هیئتی هم برای سعی در تعلیم عمومی و نشر علم و معرفت تشکیل شده و برای این مقصود کار کند. خوشبختانه اخیراً در جراید ایران خبر تشکیل یک چنین هیئتی بنام «جمعیت معارف خواهان» بنظر رسید که بسیار اسباب انبساط خاطر دوستان علم و معرفت است. از اشخاصی که این جمعیّت را تشکیل داده‌اند و اجزای ترکیبی آن و هم از آثار آن هنوز اطلاعی نداریم ولی اگر بالفاظ دستور اساسی آن که در جراید ایران نشر شده و دارای ۱۷ مادّه است نظر کرده و از روی آنها حکم کنیم تشکیل این جمعیت از اسباب امیدواری و شایستهٔ تبریک و تحسین است و باید تمام وطن‌دوستان بتقویت و ترقی این چنین جمعیتی که مقصود آن (بدون منازعات سیاسی) «جلب افکار عامّه بنشر و توسعهٔ معارف بوسایل مقتضیه» و «تأسیس دارالمعلمین و دارالمعلّمات در مرکز و ولایات» و «توجه کامل بمعارف ایالات و ولایات» و «توجه کامل بحال معلّمین و مدیران مدارس ابتدائی . . . . الخ» و «تأسیس کتابخانه . . .» میباشد بجان و دل بکوشند.

دستور معیّن و نتیجه ممکن است خوانندگان این مقاله پس از ملاحظهٔ کلیات سابق‌الذّکر منتظر یک دستور معیّن عملی و نتایج تجارب نویسندهٔ مقاله باشند که راه عملی کار را نیز نشان بدهد لهذا نمیخواهیم این سطور را ختم کنیم بدون اینکه چند کله در خصوص اموری که بعقیدهٔ ما ما را بتدریج بمقصود میرساند بگوئیم.

اوّلاً لازم‌ترین چیزها همانست که گفته شد یعنی باید قوا و توجّه سیاسیّون ایران و پیشروان ملّت عموماً بسوی ترویج جدّی عقیدهٔ لزوم نشر علم و معرفت و وعظ برای این مقصود مصروف و معطوف بشود و بتکرار منظم و مستمرّ و تشویق و تحریک و هیجان آوردن عامّه و نطق و خطابت و نوشتن این عقیده را در مغز عامّهٔ ملّت جا داده و ملکهٔ راسخه کنند که لازم‌ترین امور ملّی و اوجب واجبات و مهمترین فرائض همانا تعلیم عمومی است تا این اعتقاد نیز مانند عقاید مذهبی و سیاسی رایجه مثلاً ضدیّت باستیلای روس و زیارت مشاهد مقدّسه و غیره در عروق و اعصاب تمام مردم ساری و نافذ شود. ثانیاً تشکیل هیئتهای جدّی برای نشر علم و سواد در اکناف مملکت. ثالثاً تقویت زیاد بمدارس و تأسیساتی که پایهٔ استوار و اساس ثابت و منظّم دارند و مخصوصاً مدارس آمریکانی که فواید عظیمه برای مملکت دارند و غرض سیاسی ندارند و غرض مذهبی و موعظهٔ آنها هم در مسلمین جز اثر اخلاقی مطلوب نتیجهٔ خطرناکی نبخشیده و مطّلعین میدانند که بلغارستان جوان تا اندازهٔ مهمّی مخلوق مدرسهٔ آمریکائی اسلامبول موسوم به روبِرت کالج است. رابعاً تشکیل کتابخانهٔ مهمی در طهران و کتابخانهای کوچکتری در شهرهای بزرگ که دسترس عامّه باشد بوسیلهٔ جمع اعانه و وصیّت متموّلین و دادن اداره و تولیت آن بیک ادارهٔ فرنگی مقیم ایران و از همه بهتر بیکی از مدارس خارجه در ایران. خامساً جمع سرمایه‌ای برای ترجمه و نشر کتب مفیدۂ کوچک عام‌المنفعه که در احیای ملّت تأثیر مهمّ دارد بفارسی سهل و ساده و قیمت ارزان. سادساً فرستادن فوری عدّهٔ کثیری از محصلّین یکجا (مثلاً دویست الی پانصد نفر) بممالک متمدّنه برای تحصیل علوم مختلفه که اگر اینکار صورت بگیرد مملکت یکمرتبه و بطور ناگهانی در ده سال حرکت عظیمی بسوی ترّقی میکند چنانکه ژاپن ابتدا از همین جا بلند شد و این لشکر بزرگ علم و معرفت و یا بعبارت صحیحتر هیئت صاحبمنصبان و سرداران نشر علم در شش هفت سال بر میگردند و مملکت را یکمرتبه بالا میبرند و اگر هم یک قسمت از آنها خدای نخواسته بیقید و یا بی اخلاق و یا عرق خور و تریاکی در آمدند باز قسمت دیگر کافی نتیجه هستند ولی باید این کار یکمرتبه و در یکجا بشود که زود نتیجه بدهد. دولت ایران که در این چند سال از گاهی بگاهی مخارج هنگفت و بزرگی برای کارهای متفرّقه نموده و حالا هم میکند اگر واقعاً معتقد شود و بخواهد میتواند دویست هزار تومان تا یک کرور یکمرتبه برای این کار کنار بگذارد و همهٔ پول‌را که کافی مخارج تحصیل هفت هشت سالهٔ صد تا پانصد نفر محصّل باشد یکجا بیک نقطهٔ اروپا فرستاده و در بانک برای این کار بگذارد. دولت ایران برای هیئت نمایندگان خود در مجلس صلح پاریس که قریب بیست ماه آنهارا در اروپا نگاهدا شت رویهمرفتـه با مخارجی که کردند و تلگرافهای مفصّل که عوض مکتوب با طهران مبادله میکردند (و هر کلمه‌اش پنج شش قران میارزید) قطعاً بیشتر از سیصد هزار تومان (بحدّاقلّ) خرج کرد و فایدهٔ تمام آن اقدامات (اگرچه بیفایده نبود) رویهمرفته قطعاً بقدر فایدهٔ تحصیل بیست نفر محصّل در اروپا نتواند شد. مسافرت پادشاهان ایران بفرنگ هر کدام برای رعایای ایران حتماً یک کرور تومان تمام شد در صورتیکه بقدر تحصیل یک نفر محصّل هم فایده نداشت، مخارج چندین سفارت بی لزوم که دولت ایران در زوایای اروپا محض کار پیدا کردن برای بعضی اشخاص ایجاد کرده و نگاه میدارد با مخارج فوق العاده آنها و تلگرافات هنگفت ایشان در باب امور شخصی خودشان کافی تحصیل اقلّاً دویست محصّل در نقاط ارزان اروپا است. مستمریّها و افطاریّه‌ها و شهریّه‌های جدید دورهٔ مشروطیت که هر هیئت وزراء برای استحکام مقام خود و باج صلح با «کابینه تراش»ها برقرار کرده و میکند تنها مال شهر طهران کافی تحصیل پنجاه نفر محصّل در فرنگ است. در اینصورت اگر دولت ایران یکباره سر همّت برای احیای فوری مملکت برآید و پنجاه هزار لیره از جملهٔ هشتصد هزار و کسری لیرهٔ انگلیسی‌را که بنا بر مشهور از بایت حصّهٔ دولت از عایدات امتیاز نفت عاید خزانهٔ ایران گردیده و یا میگردد در یکجا باروپا و مثلاً بآلمان که بالنسبه تحصیل و زندگی در آن چندین برابر ارزانتر است فرستاده و در بانکی باسم دولت بگذارد این مبلغ بمیزان حالیّه (که موقع خوبی است برای مظنّهٔ پول) قریب دوازده ملیون مارک میشود و از قرار مخارج هر محصّل رویهمرفته ده هزار مارک (که فعلاّ بقناعت کافی است و در آینده نیز کافی خواهد بود) کفایت مخارج دویست نفر محصّل‌را برای شش سال خواهد کرد علاوه بر تنزیل پول نیز که اضافه بر آن میشود. اگر زور معنوی معرفت دوستان و هواخواهان تعلیم و تربیت بانجام این امر خیر برسد و اگر هیئت وزرای ایران که در بیاننامه‌های خود اظهار عزم قوی براحیای مملکت و نشر علم مینمایند خود همّت این کار بزرگ و باقی‌را که از بهترین «باقیات صالحات» خواهد بود داشته باشند یک بنای پایداری از تجدّد و رستخیز ملّی افراشته میشود که نتیجه‌اش برای مملکت بزرگتر از جنگهای نادر شاه در هندوستان خواهد بود و پس از آنکه همهٔ آن پولها که وارد خزانه میشود بجا یا بیجا صرف و تمام شود همه با کمال خوشوقتی خواهنددید که چیزی که از پول نفت و تریاک ورودهٔ گوسفند ماند همانا نتیجهٔ این اقدام خیر بوده است و باقی همه اگر هم بمصرف لازم و صحیح رسیده باشد در امورات جاریه تمام شده است.

برای انتخاب شاگردان که باروپا فرستاده میشوند دقّت و احتیاط زیاد لازم است که شرایط لازمه‌را دارا باشند. پیش از همه چیز باید برای ترضیهٔ خاطر این و انجام خواهش آن و ملاحظهٔ حمایت و واسطه شاگرد قبول نشود ور نه همهٔ محصّلین اولاد بی قابلیّت شهریّه خوارها و «کابینه تراش»ها میشوند و در نتیجه فواید مطلوبه بدست نمیآید ثانیاً حتماً باید محصّلین مزبور از اولاد فقرا و متوسّطین و مخصوصاً کسبه و کارگر باشند نه اولاد مأمورین دولت و یا اشخاص بیکار ثالثاً پدران آنها اشخاص متدیّن و مقدّس و یا صاحب یک عقیدهٔ راسخه و محکم باشند و تریاکی و عرق خور نباشند رابعاً محصّلین بدناً ضعیف و علیل و بیحال نباشند و مرض بدی هم نداشته باشند خامساً تا اندازه‌ای با هوش بوده و تحصیلات مقدّماتی وسواد فارسی داشته باشند. یک نکتهٔ دیگر هم آنست که باید قسمت مهمّی از محصلّین در اروپا علم تربیت یعنی فنّ معلّمی بیاموزند.

این بود خلاصهٔ عقاید ما در این خصوص و امیدواریم از حسن نیّت وطن پرستان حقیقی که این صدای ضعیف در ایران انعکاسی پیداکند و نشریّات ایران یعنی جراید داخله این خیال‌را تقویت نموده و در این عقیده که اساسی ترین وسائل نجات مملکت است اقلّاً اختلاف نداشته باشند وهم صدا مردم‌را بسوی این راه بخوانند.


  1. Coup d'Etat
Public domain این پرونده یا توسط دارندهٔ حق تکثیر آن در مالکیت عمومی انتشار یافته، یا زمان حق تکثیرش به پایان رسیده و یا فاقد شرایط لازم حق تکثیر بوده‌ است. این مربوط به تمام جهان می‌شود.