پرش به محتوا

هشت کتاب/آوار آفتاب/بی تار و پود

از ویکی‌نبشته
بی تار و پود
از سهراب سپهری

در بیداری لحظه‌ها

پیکرم کنار نهر خروشان لغزید.

مرغی روشن فرود آمد

و لبخند گیج مرا برچید و پرید.

ابری پیدا شد

و بخار سرشکم را در شتاب شفافش نوشید.

نسیمی برهنه و بی پایان سرکرد

و خطوط چهره ام را آشفت و گذشت.

درختی تابان

پیکرم را در ریشه سیاهش بلعید.

طوفانی سررسید

و جاپایم را ربود.


نگاهی به روی نهر خروشان خم شد:

تصویری شکست.

خیالی از هم گسیخت.