هزار و یک سخن/ت
ظاهر
(ت)
- تا پریشان نشود کار بسامان نرسد
- تا تریاق از عراق آرند مارگزیده مرده باشد.
- تا تنور گرم است نان توان بست
- تا جان در خطر ننهی بر دشمن ظفر نیابی
- تا جای ندانی پای منه
- تا جوانی دم را غنیمت دان
- تا دانه نیفشانی خرمن بر نگیری
- تا رنج نبری گنج نیابی
- تا شب نروی روز بجائی نرسی
- تا صلح توان کرد در جنگ مکوش
- تا کار بزر بر آید جان در خطر افکندن نشاید
- تا که دستت میرسد کاری بکن
- تا مار راست نشود بسوراخ نرود
- تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر
- تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها
- تا نشوی پیر ندانی که چیست
- تا نیکو نیندیشی مگوی
- تا هیزم بر جای است آتش نمیرد
- تخم دزد شتر دزد میشود
- تخم محنت هر که کارد رنج دل بار آورد
- تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
- ترس برادر مرگ است
- ترسو هرگز بمراد دل نرسد
- ترک عادت موجب مرض است
- ترک فرصت مورب اسف است
- تعارف آمد و نیامد دارد
- تعجیل بد است و لیکن در کار خیر نیکو است
- تعجیل نکو نیست مگر در دو مقام نواختن مهمان و پرداختن وام
- تعجیل و شتاب را خسران بیشمار است
- تعریف آن است که دشمن بکند
- تعریف خود کردن پنبه خائیدن است
- تقدیر چه سابق است تدبیر چه سود
- تکلف گر نباشد خوش توان زیست
- تکیه بر جبار کن تا برسی بر مرام
- تلخی اندک که شیرینی بسیار بار آورد به از شیرینی اندک کزو تلخی بسیار زاید
- تندرستان را نباشد درد ریش
- تنها مانی چو یار بسیار کشی
- تواضع پیشهٔ بزرگان است و تکبر شیوهٔ فرومایگان (ع)
- تواضع ز گردن فرازان نکوست
- توانگر بی هنر درویش است و درویش هنرمند سخی (م)
- توانگر جاهل زر اندود است و فقیر عارف گوهر خاک آلود
- توبه قمارباز بیپولی است
- 🞻 توبه گرگ مرگ است
- 🞻 توکل کن تا بیابی رستگاری
- تیری که از کمان برفت بر نمیگردد
- تیمار غریبان سبب ذکر جمیل است