هاتف اصفهانی (ماده تاریخها)/در زمان خدیو دارا شان
ظاهر
در زمان خدیو دارا شان | آن کرم پیشهی کریم نهاد | |||||
سایه حق کریمخان که ز عدل | زینت دهر و زیب دوران داد | |||||
شهریار جهان که در گیتی | کرمش عقدههای بسته گشاد | |||||
کامیابی که هر مراد که خواست | دادش از لطف کردگار عباد | |||||
کامبخشی که یافت از در او | هر که آمد به جستجوی مراد | |||||
خسرو معدلت نشان که بود | دولتش متصل به روز معاد | |||||
ریزهخوار نوالهی کرمش | ترک و تاجیک و بنده و آزاد | |||||
امر او را به جان ستاره مطیع | حکم او را به دل فلک منقاد | |||||
در دل اندیشهی مراد ازو | وز قضا سعی و از قدر امداد | |||||
حاجی آقا محمد آنکه چو او | در هنر مادر زمانه نزاد | |||||
دادگر داوری که در عهدش | کس نبیند ز گلرخان بیداد | |||||
معدلت گستری که از بیمش | صید ناید به خاطر صیاد | |||||
چون ز بخت بلند امارت یافت | در صفاهان که هست رشک بلاد | |||||
پی آبادیش به جان کوشید | که خدایش جزای خیر دهاد | |||||
صد هزاران بنای خیر آنجا | ز اقتضای نهاد نیک، نهاد | |||||
دلگشا کاروانسرایی ساخت | زینت افزای عالم ایجاد | |||||
که بنایی ندیده مانندش | چشم گردون در این خراب آباد | |||||
چون فلک سربلند و ذات بروج | چون ارم جان فزای و ذات عماد | |||||
همه وقتش هوای فروردین | گر همه بهمن است یا مرداد | |||||
حوض کوثر نشان آن گویی | نیل مصر است و دجلهی بغداد | |||||
هر که بر وضع آن نظر افکند | باغ فردوسش از نظر افتاد | |||||
هر غریبی که جا گرفت آنجا | هرگزش از وطن نیامد یاد | |||||
خان گلشن به نام خوانندش | در صفا چون نشان ز گلشن داد | |||||
داده استاد، جان به آب و گلش | کافرین بر روان آن استاد | |||||
سحر دستش کشیده بر خارا | شکل مانی ز تیشهی فرهاد | |||||
چون به معماری قضا و قدر | یافت اتمام این نکو بنیاد | |||||
بهر تاریخ زد رقم هاتف | جاودان داردش خدا آباد |