هاتف اصفهانی (ماده تاریخها)/خسرو کشور سخن مشتاق
ظاهر
خسرو کشور سخن مشتاق | صاحب رای پیر و طبع جوان | |||||
قطب سادات آن که میبخشید | قالب لفظ را ز معنی جان | |||||
آن که از بحر طبع گوهرزای | چون شدی در شاهوار افشان | |||||
از لالی نظم او گشتی | منفعل گوهر و خجل عمان | |||||
آن که اشعار او که در هر یک | آشکار است رازهای نهان | |||||
عاشقان راست چارهی غم عشق | عارفان راست مایهی عرفان | |||||
آنکه پیوسته از حجاب خفا | بردی از خامه مداد بیان | |||||
نوعروسان بکر معنی را | موکشان سوی جلوهگاه عیان | |||||
طوطی بذله گوی گلشن دهر | بلبل خوش نوای باغ جهان | |||||
چون درین تنگ آشیانه ندید | جای پرواز و عرصهی طیران | |||||
طایر روح لامکن سیرش | کرد آهنگ روضهی رضوان | |||||
حیف و صدحیف از آن یگانهی دهر | حیف و صدحیف از آن وحید زمان | |||||
که سرا بوستان عمرش را | موسم دی رسید و فصل خزان | |||||
از نوای حیات چون لب بست | آن خوش آهنگ مرغ خوش الحان | |||||
شد تذروش به باغ نوحه سرا | عندلیبش به باغ مرثیه خوان | |||||
رفت و در ماتم و مصیبت او | از زمین شد بلند تا کیوان | |||||
از دل شیخ و شاب ناله و آه | از لب مرد و زن خروش و فغان | |||||
چون سوی باغ خلد کرد آهنگ | هاتف از خامهی شکسته زبان | |||||
بهر تاریخ زد رقم (دایم | جام مشتاق باد صحن جنان) |