هاتف اصفهانی (ماده تاریخها)/حیف از فاطمه آن نخل جوان
ظاهر
حیف از فاطمه آن نخل جوان | که خم از باد اجل شد ناگاه | |||||
حیف از آن گوهر ارزنده که بود | در جهان خیل نکویان را شاه | |||||
حیف از آن شمع فروزنده که بود | پرتو آن طربافزا غمگاه | |||||
بود از پاکی طینت تا بود | عفتش همدم و عصمت همراه | |||||
بود ذیل وی از آلایش دور | پاک دامان وی از لوث گناه | |||||
روز و شب تا به جهان داشت مقام | بود آن رشک خور و خجلت ماه | |||||
خرم از چهرهاش این هفت اقلیم | روشن از عارضش این نه خرگاه | |||||
چون شد آن سرو قد لاله عذار | از سموم اجلش حال تباه | |||||
سرو ازین غصه به بر جامه درید | لاله زین غم ز سرافکنده کلاه | |||||
ریخت در فرقتش آن خاک بسر | کرد در ماتمش این جامه سیاه | |||||
چون شد از دار فنا سوی بهشت | جانش از شوق ملاقات الله | |||||
رخت بربست از این غمخانه | بار بگشاد در آن عشرتگاه | |||||
کلک هاتف پی تاریخ نوشت | رفت از دار فنا فاطمه آه |