هاتف اصفهانی (قصاید)/نسیم صبح عنبر بیز شد بر تودهی غبرا
ظاهر
نسیم صبح عنبر بیز شد بر تودهی غبرا | زمین سبز نسرینخیز شد چون گنبد خضرا | |||||
ز فیض ابر آزاری زمین مرده شد زنده | ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا | |||||
صبا پر کرد در گلزار دامان از گل سوری | هوا آکنده در جیب و گریبان عنبر سارا | |||||
عبیر آمیخت از گیسوی مشکین سنبل پرچین | گلاب افشاند بر چشم خمارین نرگس شهلا | |||||
به گرد سر و گرم پر فشانی قمری مفتون | به پای گل به کار جان فشانی بلبل شیدا | |||||
سزد گر بر سر شمشاد و سرو امروز در بستان | چو قمری پر زند از شوق روح سدرهی طوبی | |||||
چنار افراخت قد بندگی صبح و کف طاعت | گشود از بهر حاجت پیش دادار جهان آرا | |||||
پس آنگه در جوانان گلستان کرد نظاره | نهان از نارون پرسید کای پیر چمن پیرا | |||||
چه شد کاطفال باغ و نوجوانان چمن جمله | سر لهو و لعب دارند زین سان فاحش و رسوا | |||||
چرا گل چاک زد پیراهن ناموس و با بلبل | میان انجمن دمساز شد با ساغر و مینا | |||||
نبینی سر و پا بر جای را کازاد خوانندش | که با اطفال میرقصد میان باغ بر یک پا | |||||
پریشان گیسوی شمشاد و افشان طرهی سنبل | نه از نامحرمان شرم و نه از بیگانگان پروا | |||||
میان سبزه غلطد با صبا نسرین بی تمکین | عیان با لاله جام میزند رعنای نارعنا | |||||
به پاسخ نارون گفتش کز اطفال چمن بگذر | که امروز امهات از شوق در رقصند با آبا | |||||
همایون روز نوروز است امروز و به فیروزی | بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی ماوا | |||||
شهنشاه غضنفر فر پلنگ آویز اژدر در | امیرالممنین حیدر علی عالی اعلا | |||||
به رتبت ساقی کوثر به مردی فاتح خیبر | به نسبت صهر پیغمبر ولی والی والا | |||||
ولی حضرت عزت قسیم دوزخ و جنت | قوام مذهب و ملت، نظام الدین و الدنیا | |||||
از آنش عقل در گوهر شمارد جفت پیغمبر | که بی چون است و بیانباز آن یکتای بیهمتا |