پرش به محتوا

نگارستان عجایب و غرایب/تصویر چهار

از ویکی‌نبشته

تصویر چهارم از غرایب جبال قدرت اشتمال رنگ‌آمیز است و از اظهار بدایع آن بر لوح دلها نشاطریز است و فرح‌گشا

[حرف الف]

در اشارات شیخ آذری مسطور است که بر سر کوه ابو قبیس هرکه سر جانور بریان نموده بخورد تمام سال درد سر و صداع داشته باشد.

ایضاً در حدود اندلس کهساریست بلند و در آن غاریست سهمگین که گرمی آتش از آن بمساس ظاهر می‌شود و حال آنکه از آتش اثری در آنجا نمایان نمی‌شود اگر کسی را در آنجا بآتش احتیاج افتد فتیله بر چوب بسته در آن غار نهد فی الحال روشن شود و بسان مشعل بسوزد و در آنجا کوهیست که شب بر سرش آتش می‌کنند صعود نمی‌شود و روز روشن و نمایان می‌باشد.

ایضاً در حوالی اندراب قریه‌ایست تجمیدش نام و در آنجا کوهیست پر از سنگ رخام و در آن چهل در است که تجار در آنجا رفت‌وآمد می‌نمایند اگر کسی در آنجا رود هماندم باد برخیزد طوفان شود آنقدر باد وزد که مردم را برباید از این جهت در آن دره کسی لب بحرف نگشاید.

ایضاً در ارجان از توابع فارس کوهیست در آن غاریست پرشکوه و از سنگ آن غار دایم آب در تراوشست بموجب فرموده پادشاه کسی در آنجا کاوش نمی‌کند بعد از انقضای سال حاکم آنجا مردی بفرستد که آن چکیده را جمع ساخته بیاورد و انبار سازند و آنرا مومیای سفید انگارند و بسان مومیای سیاه در شکسته‌بندی اعضا بکار برند.

ایضاً در ارجان لارجان حوالی طبرستان کوهیست که همواره از سنگهای آن آب می‌چکد همینکه قطرهٔ از آن جدا شده در زمین افتد در حال مربع و مخمس و مسدس شود بر سبیل مهره مردم که بکار دارند از آنجا برداشته مهره بکار برند.

در عجایب البلدان آمده

در همدان کوهیست بلند معروف و مشهور به الوند این کوه را در یکفصل سه حالتست بر قله‌اش از بسیاری برف زمستان و بر سطح آن از فواکه و ریاحین و اشجار بهار و در دامنش از تابش آفتاب تابان تابستان است.

ایضاً جبل الاخضر کوهیست آنطرفش ظلمات و تمامش از زبرجد پانصد فرسخست بلندی آن نشان دهنده گویا آن کوه گرد بر گرد عالم برآمده و بر درون آن کوه آبیست که عکس آن کوه در آن آب می‌افتد سراسر آن آب سبز می‌شود از آن آب عکس آسمان کبود می‌شود وگرنه آسمان در غایت صفا و از رنگها مبراست.

در نزهت القلوب مرویست

که در اندلس کوهیست نمایان مشهور و معروف به سکران قلهٔ بلندی دارد و از تندی باد کسی را بر آن گذر نیست و در سر قله آن روز صورت طاوس نمایان است و در شب روشنی آفتاب و آتش از آن تابان و تا حال حقیقت آن بر کسی ظاهر نشده.

حرف باء

در کوه بامدار متصل به لرکوچک سنگیست بر مثال خاشاک در آتش می‌سوزد و از بوی دودش طیور می‌گریزد. دیگر در کوه بیستون چشمه‌ایست و در آنچشمه صفه ساخته‌اند و در آخر آن کوه چشمه و صفهٔ دیگر ساخته‌اند و صفه را بنقش و نگار آراسته‌اند و آنصفه را صفهٔ شبدیز خوانند و بنیاد آن از خسرو پرویز است.

صورت خسرو و شیرین و رستم و اسفندیار با اشکال غریبه در آنجا بصد زیبائی جلوه‌نما و تحرک پیرا چنانچه مو و تار ابریشم چنگ و نخ و موزه نمایانست و حیرت‌بخش دیدهٔ تماشائیان.

ایضاً کوه پرحین در ولایت قزوین واقعست و در آن کوه غاریست رسا و شکافیست در آن بی‌منتها بعد از درآمدن بآن شکاف میدان وسیعی بنظر می‌آید و گذشت آن شکاف از آنجاست چون از آنجا بگذرد به جوی آبی عمیق رسد هیچ روشنی در آن نباشد الا بچراغ کسی در آنجا رود.

ایضاً در کوه بامیان معدنیست و درون معدن چشمهٔ از آن چشمه چنان آب برمی‌جوشد که آوازش تا دور می‌رسد و بعد از چند قدم اجزای آب منجمد می‌شود و در آن گوگرد است.

ایضاً هم در آنجا کوهیست نمایان و سه بت شگرف در آن نقش کرده‌اند یکی صورت مردیست طول قامت هشتاد ذرع دوم صورت زنی است بلندی آن ۵۰ ذرع سوم تمثال خوردسالیست پانزده ذرع و باعث آن بر کسی معلوم نیست.

در عجایب المخلوقات

آورده‌اند که در جزیره پرطائیل که واقعست بر کنار بحر محیط المشهور به بحر هند بر گرد آن کوهساریست که هنگام شب از آنجا آواز طبل و نفیر و کوس بگوش می‌رسد و قرنفل در آن جزیره بهم می‌رسد تجار بکنار کوه رسد و متاع خود را در همان‌جا شام توده نماید صبح که شود ملاحظه نمایند که در برابر هر توده متاع توده قرنفلست قرنفل را بردارند و متاع خود گذاشته بروند و هرکس از راه طمع خواهد هر دو را ببرد غراب او در آنجا بند شود تا یکی را برجا نگذارد از آنجا روانه نشود.

ایضاً در حدود بصره کوهیست بلند و در آن غاریست پیوسته پر آتش که نار از آن شعله‌زنان است و اطرافش از روشنی تابان و عجب‌تر آنکه از آن شعله‌های پرنور استخوان آدم ظاهر می‌شود نظارگیان از اینحال حیران می‌شوند و پی بماهیت نمی‌برند.

ایضاً همچنین در آن سرزمین کوهیست بلند که همیشه بر قله‌اش دود سیاه نمایانست در آنجا هرگز گیاه نمی‌روید طایری اگر در آن کوه طیران نماید فی الحال بسوزد.

حرف تاء

مسطور است در کتاب جواهر البرکات آورده‌اند که در حد ترکستان دو کوهست سر بر فلک کشیده و مردم آنها را خلق پاک می‌شمارند چون کاروانیان بآن کوه رسند از هم جدا شوند نمد بر سمهای مرکب و بر سر بندند و باهم حرف نزنند احیاناً اگر کسی صدا نماید سنگ بر سنگ آمده ابرهای سیاه در هوا پیدا شود و باران بیحساب ببارد و از هر طرف سیلاب روان شود از این وساوس کسی در آنجا بول نکند و از بیم سیلاب و سنگها نفس نزنند و مردم سنگهای آنمحل را بتحفگی در دستها گیرند و باران طلب دارند در حال از کثرت باران مردم بتنگ آمده سنگها را در دهان گذارند باران بایستد چنانچه ترکستانیها آن سنگ کوه را می‌شناسند و بوقت حاجت بکار برند. ابو ریحان آورده

کوهیست در حدود ترکستان و در آن کوه نوادریست نمایان هرکه سنگهای آنرا بهم ساید در حال باران از آسمان آید.

در فارسنامه مرقوم است

که کوهی در حدود اصطخر واقع است صورت تمام جانداران در آن نگاشته‌اند و در هر تصویری طرحی انگاشته‌اند و بآئینی ساخته‌اند که عقلا از دیدن آن حیران و استادان ساحر انگشت حیرت بدندان می‌گزند.

دیگر در حدود ترکستان جبالیست غرایب دستگاه بر قله آن قبه‌ایست مثل خرگاه آنرا از سنگ ساخته‌اند و بوضع عجیب پرداخته‌اند و در میان آن خرگاه چشمهٔ آبیست و بر پشت خرگاه روزنی آب از آن چشمه درون خرگاه می‌جوشد و از روزن که بر پشت خرگاهست آب از آن بطریق فواره برمیجوشد و بر روی جبال افتاده بر زمین می‌آید و از آن آب بوی مشک بمشام هرکس می‌آید.

حرف جیم و حاء و خاء

در هفت اقلیمست

که در نزدیک جیحون در زمین قبادیان کوهیست بلند و بر آن باغی پر از درختان برومند چون کسی آن اشجار را بجنباند برگ بسیار از آن بریزد روزی چند در زمین ماند بقدرت ربانی هر برگ مرغ شود و همان دم بپرواز آید. ایضاً نزدیک خلخال توابع تبریز کوهیست حیرت‌انگیز تو گوئی دیواریست راست کشیده‌اند که پیک خیال را بر آن صعود مشکل است از دویست ذرع بلندیش زیاده است و بر فرازش بشکل مخرجه کوی گشاده که تخمینا پانزده گز است و مانند رهاب می‌نماید پیوسته از آن آب مساوی دو آسیاب در تراوشست و تمام زراعت خلخال را سیراب سازد و کشاورزان آنجا را بآب احتیاج نباشد.

ایضاً در حدود خراسان کوهیست که در وقت رفتن بر آن از کثرت باد صعود مشکل است اگر کسی بهزار سعی بالا رود از باد اثری نیابد.

حرف دال-صاحب عجایب المخلوقات راست

آورده‌اند در کوه دماوند اگر کسی بلند حرف زند پاره‌ای برف بر مثال پشته از آن کوه بزیر آید و گوینده را زیر نماید و از بیم آنوضع عجیب مردم در آنجا لب نمی‌جنبانند و حرف نمی‌زنند.

هم در آنجاست

که اینقله کوه همیشه از برف پر می‌باشد و هیچگاه در نظر بیننده خالی از برف نمی‌باشد اگر احیاناً بر طرفی از آن قلهٔ کوه برف دور شود سیاهی زمین نمودار شود. در آن دیار خونریزی و قتل بسیار واقع شود چنانچه مکرر بامتحان رسیده و اکثری بچشم خود دیده‌اند.

در صور الاقالیم

مسطور است که جبلیست به داراب خورد مشهور در آن کوه نمک الوان بدست آید و چون معدن آن از یکجاست از لون آن تماشائیان را حیرت افزاید.

دیگر گویند بر قلهٔ کوه دماوند معدن کبریت احمر است که شبها از آنجا آتش نمایان و در روز دخان ظاهر و حرارت آن معدن بدرجه‌ای می‌باشد که اگر آلات از آهن در آن اندازند در دم آب شود از اینجهت دست مردم از آن کوتاهست.

اما در بعضی نسخه‌ها چنین مرقومست که حکماء یونان ادویه‌ها در آلات آهن طلا نموده از معدن کبریت احمر بیرون آورند.

ایضاً در کوه دامغان غاریست در تمام تابستان نسیم سرد از آن برمی‌آید و بر شکاف کوه منجمد می‌شود بر مثال عمود چنان‌که اگر خواهند هزار من یخ از آنجا بیرون آرند در زمستان بخار گرم از آن شکاف بیرون می‌آید که اگر دیگ بر سر آن نهند فی الحال پخته شود.

حرف راء و زاء

جبل رامل در خاک ترکستان واقعست بر کوه پرشکوه و بر قله و کمر آن و پستی و بلندی آن قطعهای نقره خورد و بزرگ باهم آمیخته ریخته است اگر ساکنان آنجا از قطعهای خورد برگیرند بجهت ایشان منافع بسیار دارد و اگر کسی قطعهٔ بلند بردارد تمام مالش نقصان پذیرد و در آنملک وبا پدید آید عالمی بدهلیز عدم شتابند و چون قطعه‌ای را برده همان‌جا گذارند از آن بلای مبرم رهائی یابند و اگر غریبی قطعهٔ بزرگ بردارد بلا و نقصان باو عاید نشود.

در عجائب المخلوقات

آمده که در کوه زابلستان شکافیست بزرگ و راهیست در آنجا که هرکس خواهد بآن شکاف رود می‌باید اول نان و پنیر بخورد و قدم بدان شکاف گذاشته بسلامت بیرون شود و اگر نان و پنیر نخورد بآن شکاف برود از عفونت هوای آنمکان مرده راه عدم پیش گیرد.

در نفایس الفنون آمده

که در شهر روماپتوله کوهیست پیوسته بر سر آن آتش فروزانست و بوقت اجتماع و استقبال نیرین التهاب آتش بحدی زیاد شود که بمسافت یکفرسنگ حرارت آن تأثیر نماید زیاده هم گفته‌اند.

حرف سین

در سفالیه کوهیست عالی که هرگز قلهٔ آن از برف خالی نمی‌باشد.

طرفه‌تر آنکه در روز برف بنظر می‌آید و در شب دود ظاهر می‌شود و آتش از آن صعود می‌نماید با وجود ضدیت برف و آتش در آنکوه هر دو وجود دارد و ساکنان آنمرز و بوم بسر این معامله پی نبرده‌اند.

ایضاً در همان سرزمین جبل دیگری است در کمال بلندی و به جبل النار معروف و در قلهٔ آنکوه روز دود نمایان و شبها شعلهٔ آتش فروزان چنانچه روشنی آن تا ده فرسنگ ظاهر می‌شود و کسی بر آن مطلع نشده که چه نیرنگست همیشه از آنکوه پر نار سنگ‌پاره مانند اخگر در هوا در طیران می‌باشد بهر مرغ که از آن سنگ‌پاره رسد بمجرد رسیدن کباب شود و اگر آن سنگ‌پاره در آب افتد آتش از آن منتفی نشود و در آن کوه اشجار مثمر بسیار و از این آتش بدرختان ضرر نرسد و حیوانات را بسوزد. در عجائب المخلوقات مسطور است

که در ساوه کوهیست رفیع الشأن و در آنکوه غاریست بر شکل ایوان و در آنخانه نقوش و تصاویر بسیار است و تماشایش باعث عبرت اولوا الابصار حوضیست در آنمکان و بر بالای حوض چهار سنگ بر صورت سینه‌زنان پیوسته آب از آن می‌چکد و در آن حوض جمع می‌شود عجب آنکه از کثرت ایستادن دیگر گون نمی‌شود و هر مریض از آن بخورد از مرض برهاید مردم ساوه باین امر قایلند.

ایضاً در کوه سبلان چشمه‌ایست بیمانند که از کثرت برودت همیشه یخ می‌بندد و بر گردش چشمه‌سار بسیاریست که پیوسته آب گرم از آنها جاریست.

ایضاً جبل سکران در زمین اندلس واقعست و از باقی کوههای آن سرزمین رافع صاحب تحفة الغرائب آورده که این کوه در بلاد ایمنست و بر سرش مناره‌ایست از سنگ و بر آن مناره طرفه رنگ ملاحظه می‌شود و هر سال سه شب معهود بر آن مناره چراغی ظاهر می‌شود و بعد از آن سه روز بجای چراغ طاوس نمایان می‌شود و کس بر آن مناره نتواند بالا رفت و حالت آنرا نتواند گفت احدی از ساکنان آن بلده بر حالت مناره و چراغ و طاوس اطلاع ندارد.

در تاریخ هفت اقلیم آمده

که در تمام شبستان کوهیست و ماری که از بهشت درآمده بر آن افتاده گویند تا حال در آنجا می‌باشد و دو جناح بدو لون اوراست یکی سبز و یکی سرخ بلندی آن یکفرسخست و یکطرف آنرا ریگ روان گرفته بر آنکوه مزارهای متبرکه بسیار است.

هر شب جمعه مردم بزیارت روند و بر سر کوه رفته زایر مکانهای متبرک شوند و در حین مراجعت خود را بروی ریگ رها کرده میل بپائین نمایند و در آنوقت آواز نقاره و نفیر و کوس و گورکه شنوند چنان معلوم می‌شود که گویا هزار گورکه بنوازش درآورده‌اند چون بپای کوه رسیدند هر ریگ که پائین آمده باشد باز ببالا رود و ابواب حیرت و تعجب بر روی تماشائیان گشاید.

ایضاً کوهیست در ناحیهٔ سمرقند بلند و دود دایم بر سرش نمایان و طرفه‌تر آنکه آن دود منجمد می‌شود گویند هر دودی بسته شود نشادر می‌شود از اینجهت آنرا جبل نشادر خوانند.

ایضاً در نزدیک تبت کوهیست پرالم که آنرا جبل اسم می‌خوانند هرکه بر آن برآید بمرض ضیق النفس گرفتار شود.

حرف شین منقوط

در اشارات شیخ ازری منقولست که جبلیست در حد شفا به خراسان صفابخش دیده و دلها صور غریبه از سنگهایش نمایان و اشکال مختلفه از هر لوحش عیان

دیگر قریهٔ شمیح نام در حدود یمن و دریا آنجا کوهیست رفیع و شکاف تنگ در آن کوه می‌باشد که مردم ذوق درآمدن آن دارند و گروه گروه بتماشا می‌روند و طرفه‌تر آنکه هرکه ولد الزنا باشد از آن سوراخ نتواند بدر آمد.

دیگر در شیراز کوهیست الله اکبر نام که از کوههای دیگر زیبنده‌تر و خوشنماتر است و هرکس بسر آنکوه برود بیخود اللّه اکبر بر زبانش جاری شود. حرف صاد

در کوه صور کرمان سنگیست بر مثال آئینه و اشکال مختلفه از آن معاینه می‌شود هرکه بر آن نظر کند نقشهای ملون ملاحظه نماید.

دیگر در کوه ژرف غاریست هرکه را در آنعهد باهم خصومت روی می‌داد و حل از کسی نمی‌شد مدعی و مدعی علیه بدر غار می‌رفتند و حال خود می‌گفتند شعلهٔ آتش از آنجا فروزان می‌شد و رخت باطل را می‌سوخت

حرف طاء

در جبل طارق از جبال طبرستان غاریست بزرگ و در آنغار دکه‌ایست متبرک و سترگ مشهور به دکهٔ سلیمان علیه السّلام که در آن غرایب فراوان است اگر کسی آنرا بنجاست بیالاید در دم باران سخت آید چون آنرا بشویند ابرها پریشان گردد.

در عجایب المخلوقات آورده‌اند

که در حدود طبرستان کوهیست معمور و به جبل هنجم معروف و در آنجا غاریست ژرف و در آن آبی است شگرف اگر کسی بر سر آن آمده بانگ نماید در دم غایب شود و چون کسی دیگر آمده آواز دهد باز آب مزبور ظاهر شود و تشنگان را سیر آب سازد و مردم را در تعجب اندازد.

در تحفه الغرایب آورده

که در طبرستان جبلیست بلند و بر آن گیاهیست بی‌مانند آنرا جوزمال نامند و آنرا ذرت اشتمال خوانند و در هر حالت کسی آنرا قطع کند خواه خندان و خواه گریان خواه در قعود خواه در حالت رقص و خواه در حین خاموشی بخورد کسی دهد بهمانحالت بر اکل‌کننده ظاهر شود

ایضاً جبل الطیر در حوالی مصر واقعست جمعی از طیور که آنرا ابوقبرا خوانند در هر سال بوقت معهود در آن کوه جمع شوند و در سوراخی که در آن کوه می‌باشد سر خود را نهند و از آنراه خود را در نیل اندازند و باز بر فراز آن کوه تازند چون یکی در آن سوراخ بند شود دست و پا زند و بیتابی کند تا هلاک شود و مرغان دیگر از دیدن آن از آنکوه پرواز نمایند و تا سال آینده در آن جبل نروند.

ساکنان آنمحال گویند اگر سال ارزانی باشد دو مرغ در سوراخ بند گردد و اگر سال میانه باشد یکی و اگر قحط باشد مرغ در آن دام نیفتد و خاطر ساکنان آنجا مضطرب گردد.

ایضاً جبل طور سینا از جبال مشهور آفاقست و در بلندی و بزرگی طاق هرکه سنگریزه آنرا بشکند صورت درخت علیق در آن ملاحظه نماید.

هزار کس این را امتحان نموده و درخت علیق را در آن ملاحظه نموده‌اند.

حرف عین و غین

در حدود غور کوهیست مشهور چون آفتاب در آن افتد و تابد اطراف آن کوه در نظرها ساده جلوه نماید و صاف هرگاه خورشید رو بزوال نهد آن جبل می‌گردد و باعث تعجب ارباب بصیرت است و صورت جمیع مخلوقات در آن سنگ نمودار گردد و تماشای ظاهر آن دل بینندگان را از دست برد. حرف فاء

در قراء سیستان کوهیست که آنرا بارندگی نامند و آنمکان را متبرک دانند و در آن طاقیست از سنگ که دایم آب از آن می‌چکد بیدرنگ می‌آید اهل حاجات بزیارت آنمکان می‌روند و طلب حاجات می‌کنند اگر چکیدن آب از آن طاق افزون شود حاجات روا گردد و مردم خشنود و اگر آب اضافه نشود حاجت مردم روا نشود.

حرف قاف و کاف

در تاریخ روضة الطاهرین محمد طاهر عماد الدین آورده چون جهان پهلوان گرشاسب نریمان برادرزادهٔ خود را بضبط ملک چین روانه گردانید بعد از مدتی بپای کوه بلندی رسید تا دو فرسنگ در حوالی آنکوه مأوا نمود. برگ گیاه ظاهر نبود هرکه بآواز بلند در آنجبال فریاد می‌نمود از اطراف کوهسار سنگها بر سرش می‌خورد.

ایضاً جبل کوکبان واقعست در قرب صنعان و بر قله آن دو قصر عالیست از جواهر در شب چون اختر می‌درخشد گویند آن قصور از بنای اجنه است و از باعث آن کسی اطلاع ندارد.

ایضاً در کوه گلستان در حدود طوس غاریست بر مثال ایوان و آنرا دهلیزیست رفیع چون مردم از آنجا مسافتی بروند بروشنی رسند و در آنجا چشمه‌ایست پرنیرنگ آبش تا هرجا می‌رود سنگ می‌شود.

چون از آنجا پیشتر روند باد سردی پیدا شود و مانع دخول گردد.

ایضاً در هشت گروهی کلات قلات کوهیست بزرگ و در میان آن غاری پرشکوه به غار شاه نامور و نظاره‌گاه دیده‌وران نامور در میان آن دو ستون خدا آفرینست هریک گویا ستون خرگاه فلک برینست یکی بسقف غار پیوسته و سی ذرع بلندی دارد و عرض ده ذرع و بالای ستون اول هموار و حوضی در پای آن ساخته‌اند و آب از سر آن ستون در حوض می‌چکد.

ایضاً و در فارس مورخان نام کوهساریست و در آن جبل شگفت افزا غاریست که دایم از آن آب می‌چکد و تشنگان را سیر آب می‌کند و هر قدر آدم که بآن غار رسد از بالا بشمار مردم قطره‌ها بریزد از یک تا ده موافق تعداد آمدگان از آن غار آب بچکد.

در عجایب المخلوقات نقلست

که در کوه واسط شکافیست غارآسا نمایان و عجوبه‌ای چند از آنجا ظاهر می‌شود صورت سواری از آهن ساخته‌اند و آنرا بساز و پیرایه زیبا پرداخته‌اند هرگاه دست آدم بآن سوار برسد از نظر پنهان شود و چون دست از آن باز دارد سوار از غیب بیرون جهد اگر کسی در گرفتن مبالغه نماید آتش برجهد و تا سرکه در آن نریزند شعله‌اش منطفی نشود.


تا پایان صفحه ۹۱