نظام‌التواریخ

از ویکی‌نبشته

نظام التواریخ تاریخ عمومی مختصر و مفیدی است که در سال  ۶۷۴  ه‍ ق  ۱ در زمان پادشاهی اباقا خان مغول تألیف شده و با تمام اختصاری که دارد از زمان تألیف تاکنون در اکثر متون تاریخی از روضة الصفا و حبیب السیر و تاریخ گزیده گرفته تا فارس‌نامهٔ ناصری مورد استناد بوده و مؤلفین آن کتابها قسمتهائی از آن را به عین عبارت نقل کرده‌اند.

منبع:

http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/image/17693

متن[ویرایش]

 ۱ 

[خطبهٔ کتاب]

بسم اللّه الرحمن الرحیم

رب وفق  

الحمد لله ذی العظمة و الکبریاء  

حمد بی‌نهایت و شکر بی‌غایت، مبدعی را که به یک امر «کن»، عالم ارواح و اشباح را پیدا کرد،   و اجرام فلکی و اجسام عنصری را از مکمن عدم به فضای وجود آورد. صانعی که اطباق   افلاک را برافراشت و بساط خاک را به ازهار و انوار بیاراست. قادری که از صخرهٔ صمّا، گل رعنا برویانید و در تضاعیف سحاب، آتش و آب تعبیه گردانید، و بر صفحات لعاب مذاب،   صورت جانوران بنگاشت، و آدمی‌زاده را به زیور عقل و زینت نطق اختصاص داد تا بدان تاج کرامت و خلعت خلافت یافت، و او را از نتایج اکوان و موالید ارکان برگزید و زمین و زمان را در ربقهٔ تسخیر او کشید. قوله تعالی:

وَ لَقَدْ کَرَّمْنٰا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنٰاهُمْ فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ وَ رَزَقْنٰاهُمْ مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ وَ فَضَّلْنٰاهُمْ عَلیٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنٰا تَفْضِیلاً.  

و درود بی‌شمار بر پیغامبر ما محمد مصطفی-صلی الله علیه و آله-باد که جهانیان را از هاویهٔ غوایت و ضلالت برهانید [و از تیه بطالت و جهالت به معاهد معرفت برسانید.] ۱و بر آنانی که او را پیروی کردند و ما را راه نمودند.

اما بعد

چنین گوید مؤلف این کتاب، مولانا امام المعظم، مقتدای عالم، مجتهد زمان، علامة العصر، استاد افاضل الدهر، مصنف طلاب المعانی، هادی البیان، صاحب تفسیر القرآن، ناصر الحق و الدین، حجة الاسلام و المسلمین، ابو سعید عبد الله بن مولانا قاضی القضاة المغفور، امام الدین ابو القاسم عمر بن الامام السعید فخر الدین ابی الحسن علی البیضاوی  ۲ ادام الله علی المسلمین ظلاله و رحم اسلافه ۳که چون باری تعالی-جل و علا-توفیق داد تا در هر فنی از علوم دینی عجالة الوقت را در ریعان شباب کتابی به تحریر پیوست، خواستم تا در علم تاریخ که معظم کتب الهی و صحف آسمانی به ذکر آن مشحون است و فواید دین و دنیا در مطاوی آن مضمون، تجارب احوال گذشتگان، ارباب تدابیر را مرشدی مشفق، و تدبیر حوادث و وقایع ایشان، راهروان را مذکری صادق، مختصری سازم مشتمل به ذکر مشاهیر انبیاء و اکابر علماء و سلاطین عظام و ملوک کرام و شطری از احوال ایشان بر وجه ایجاز بیان کنم [چنان‌که خواننده ملول نشود و اگرچه از زوایدی که به علم تاریخ، زیاده تعلقی ندارد خالی باشد اما آنچه این علم را لابد بود به تمام ایراد کرده آمده است] ۱، و این کتاب را از تاریخهای معتبر فراهم آوردم و نظام التواریخ نام کردم، چه در آن سلسلهٔ حکام و ملوک ایران زمین که طول آن از فرات است تا به جیحون، بلکه از دیار عرب تا حدود خجند، چنان‌که یاد کرده‌اند از زمان  ۲ آدم الی یومنا هذا و هو الحادی و العشرون من شهر الله محرم الحرام سنة اربع و سبعین ۳و ست مائهٔ هجریه بر سبیل ایجاز  ۴ آوردم، و آن را به چهار قسم نهادم و به زبان فارسی ساختم تا فواید آن عام باشد؛ و الله سبحانه و تعالی و هو الموفق و الهادی؛ و هذا فهرست الکتاب:

قسم اول: در بیان شرح حال انبیاء-علیهم السلام-و اوصیاء و حکامی که از ابتدای دور آدم تا آخر ایام نوح بوده‌اند. عدد ایشان ده نفر بود و مدت ملک ایشان دو هزار و پانصد سال بوده است.

قسم دویم: اندر تعداد ملوک فرس و شرح احوال ایشان با ضحاک علوانی و افراسیاب تورانی و اسکندر یونانی و اسطحن رومی، هفتاد و سه تن و مدت ملک ایشان چهار هزار و صد و هشتاد و یک سال و چند ماه است.

قسم سیم: در شرح حال خلفا و ائمهٔ اسلام-رضوان الله علیهم اجمعین- عدد ایشان پنجاه و پنج نفر و مدت ایام خلافت ایشان ششصد و پنجاه سال.

قسم چهارم: اندر اخبار سلاطین عظام و ملوک کرام که در ایام خلفای بنی عباس به استقلال و استبداد در ممالک ایران پادشاهی کرده‌اند، و ایشان نه  ۱ طایفه‌اند، عدد ایشان هفتاد و هشت. مدت ملک ایشان من وقت خروج یعقوب بن اللیث الی یومنا هذا چهارصد و بیست سال.

قسم اول[ویرایش]

در بیان احوال انبیاء و اوصیا [و علما و حکما]  ۱

که از اول دور عالم تا آخر ایام نوح-علیه السلام-بوده‌اند، عدد ایشان ده تن بوده و مدت ملک ایشان دو هزار و پانصد سال  ۲ :

آدم صفی-علیه السلام-شیث بن آدم، انوش بن شیث، قینان بن انوش، مهلائیل بن قینان، یزد بن مهلائیل، اخنوخ بن یزد و هو ادریس-علیه السلام- متوشلخ بن اخنوخ، لمک بن متوشلخ، نوح بن لمک علیه السلام  ۳ .

آدم الصفی علیه السلام

علمای تواریخ آورده‌اند که آدم و حوا چون از عالم علوی به عالم سفلی نقل کردند و از بهشت باقی به این جهان فانی پیوستند به زمین هند فرود آمدند و آن جایگه مقام ساختند و نهصد و چند سال بزیستند، و حوا هر نوبت که آبستن شدی پسری و دختری [توأمان  ۴ ]بیاوردی و مادهٔ هر بطنی به نر بطنی دیگر دادی ۱. پس خواست که توأم قابیل در ربقهٔ نکاح هابیل آرد. قابیل باوی میل داشت و مانع گشت، و به معادات هابیل برخاست و او را هلاک کرد و سنت قتل در بنی آدم نهاد؛ و آدم-علیه السلام-بدان فراق سوخته شد و متحیر و مبتلا در جهان می‌گردید و به زبان سریانی شعری می‌خواند که ترجمهٔ آن این است، شعر:

تغیرت البلاد و من علیها و وجه الارض مغبر قبیح تغیر کل ذی طعم و لون قتیلا قد تغمسه الضریح و جاوزنا عدو لیس یغنی لعین لا یموت فتستریح تا باری تعالی شیث را به وی داد و بدان [مسرور و]  ۲ متسلی ۳گشت؛ و چون سال وی از نهصد برگذشت به جوار حق پیوست؛ و حوا بعد از آن سالی دیگر بزیست و هر دو را در زمین هند دفن کردند، و گویند به کوه ابو قبیس؛ و طایفه‌ای گویند که نوح-علیه السلام-به وقت طوفان، اجزای ایشان با خود برداشت و بعد از زوال آب به زمین بیت المقدس دفن کرد.

و قصهٔ آفرینش وی و سجدهٔ ملائکه و وسوسهٔ ابلیس و اخراج ایشان از بهشت مشهور است و در قرآن مجید مذکور و از شرح مستغنی.

[منقول است که آدم را به سراندیب و حوا را در جده فرستادند و در عرفات به هم رسیدند، و ایشان را صد و بیست شکم فرزند آمد و قابیل پسر شکم چهارم است. بعد از هلاک هابیل به پنج سال آدم را پسری آمد به یک شکم، تنها، بی دختر. او را «شیث» نام نهاد و فرمود که او بدل هابیل است و پسری مبارک است و پیغمبر خواهد شد.

و آدم هزار سال بزیست و در آخر عمر، شیث را وصی ساخت و بعد از بیست و یک روز خستگی به جوار رحمت حق پیوست]. ۱

وصی خلیفة الله شیث بن آدم

آدم-علیه السلام-چون اجلش در رسید و خطاب ارجعی  ۲ به گوش هوش شنید شیث را وصی کرد و همگنان را مطاوعت و متابعت او فرمود، و باری تعالی او را خلعت رسالت داد و تاج نبوت بر تارک میمونش نهاد [و صحیفه فرستاد. و او صحف آدم و صحف خود را بنوشت و به حکم آن کار کردی. و او را بسیار فرزند آمد و اکثر، ملکان روی زمین بودند. و نشست در مکه داشت] ۳و مدت چهل و دو سال عالم را به انوار شرع و آثار عدل، منور و مزین گردانید. چون سالش به نهصد و دوازده رسید و عمرش به فرجام آمد در جوار ابوینش دفن کردند.

انوش بن شیث

شیث چون آثار ضعف و انکسار در خود بدید انوش را وصی گردانید، و ریاست اولاد آدم به وی داد، و زمام امور سیاست در قبضهٔ تصرف وی نهاد و به رعایت رعیت وصیت فرمود. پس انوش قریب ششصد  ۴ سال بر آن قیام نمود، آنگاه عمرش سپری گشت.

قینان بن انوش

پس قینان به حکم وصیت به جای پدر آمد و بایستاد و به مراسم پیشوائی و سرداری قیام نمود، و هیچ‌قدر از متابعت و اقتفای آثار آبای بزرگوار خود تجاوز و انحراف نکرد، و قریب نود و پنج سال در آن بسر برد و در وقت وفات، پسر بزرگترین را عقد وصایت و عهد ولایت استوار کرد و درگذشت.

مهلائیل بن قینان

در زمان او بنی آدم بسیار شدند و از انبوهی در رنج بودند. پس مهلائیل ایشان را در اقطار زمین متفرق ساخت و خود با اولاد شیث به زمین بابل آمد و شهر سوسن بساخت  ۱ ، و بابل را نیز گویند او بنا کرده است، و پیش از وی شهر نساخته بودند، مأوای بنی آدم در بیشه‌ها و غارها بودی ۲. و او نهصد و بیست و شش سال بزیست و یزد را وصی کرد  ۳ 

یزد بن مهلائیل  ۴ 

بعد از وفات پدر  ۵ به خلافت وی قیام نمود، و او را فرزند بسیار بود و از ایشان یکی اخنوخ بود، و مدت عمر او نهصد و شصت و دو سال بود. [چنین گویند که در ایام یزد نعمت بسیار و الوان بیشمار بود] ۶.

اخنوخ بن یزد

چنین گویند که در ایام یزد، بتها ساختند و به عبادت آن مشغول شدند. پس باری تعالی به اخنوخ-که او را ادریس گویند-وحی فرستاد تا مردم را دعوت کند و از بت پرستیدن باز دارد. [و گویند اسقلیبیوس که استاد حکما و اطباست شاگرد او بوده]  ۷ . و چنین گویند که سنت جهاد ۸، وی بنهاد که با فرزندان قابیل مقاتله کرد و زنان و کودکان ایشان را برده کرد. استنباط خیاطت او کرد. [گویند سه صحیفه به ادریس فرود آمده بود و در سن پنجاه و شش سالگی زنی کرد و او را پسری آمد. او را متوشلخ نام نهاد. بعد از ولادت او سیصد سال در میان خلق بماند و بعد از آن متوشلخ را وصی خود گردانید و اهل بیت خود را به او سپرد. و متوشلخ پادشاه جهان شد. و اول کسی که بر اسب سوار شد او بود که به طریقهٔ پدر غزا کردی. و نهصد و نوزده سال بزیست و هنگام وفات، پسر خود را که «لمک» نام داشت وصی ساخت. و گویند متوشلخ را غیر از این لمک پسری دیگر بود نام او «صابی» و صابیان که در قرآن مذکورند به او منسوبند. و طریقهٔ صابیان آن بوده است که ملائکه پرستیدندی و عبادت ملائکه را وسیلهٔ قرب و قبول حضرت ذوالجلال دانستندی. و الله اعلم] ۱.

و چون سیصد و شصت و پنج سال از عمر او بگذشت باری تعالی او را به آسمان برد و آنجا است.

متوشلخ بن اخنوخ

او را فرزند بسیار شد چنان‌که از عدد درگذشت. چون عمر او به نهصد رسید او را پسری آمد، نام او «لمک» کرد و بعد از آن دویست سال  ۲ بزیست.

لمک بن متوشلخ

مرذی موحد بود و بسیاری به واسطهٔ ارشاد او از بت‌پرستی تبرا نمودند  ۳ [و از بتان بیزار شدند]. [چون لمک پسر متوشلخ را صد و هشتاد و هفت سال از عمر او گذشت زن کرد و نوح-علیه السلام-از او متولد شد. و لمک بعد از ولادت نوح پانصد و نود و پنج سال بزیست. و نوح چون پنجاه‌ساله شد زن خواست و او را چهار پسر آمد: سام و حام و یام و یافث. و یام کافر بود با پدر به کشتی نرفت، غرق شد و از او فرزند نماند. و بعضی گویند پسر نوح که غرق شد کنعان نام داشت. و دیگر از نسل سام، عرب و فرس و روم پیدا شدند و از نسل یافث، ترکان پیدا شدند. و گویند یأجوج و مأجوج هم از یافث‌اند. و از نسل حام، سیاهان پیدا شدند. نوح را در خانه تنوری بود که بعضی گویند از سنگ بود و از آن حوا بوده و بعضی گویند از آهن بود و از آدم به میراث به نوح رسیده بود. و نشانهٔ وعدهٔ الهی با نوح آن بود که هرزمان از آنجا آب بیاید وقت طوفان رسیده باشد. چون کشتی تمام گشت، روزی زن نوح در آن تنور نان بسته بود، دید که از میان آتش آب برآمد. تعجب کرد و نوح را خبر داد. نوح دانست که وقت طوفان است. اکثر مورخان برآنند که آن زمان که نوح به کشتی می‌نشست ششصد سال داشت و با او سه پسر بودند: سام و حام و یافث، و زن نوح نیز با ایشان بود، و هشت کس بودند و بعضی گویند شش کس دیگر با ایشان بود. ابن‌عباس برآن است که در کشتی با نوح هشتاد کس بودند. و چون نوح با اصحاب به کشتی رفتند از آسمان باران روان شد و آب از زمین برآمد و بعد از آغاز طوفان به ده روز کشتی از زمین برخاست و بر روی آب افتاد. و آورده‌اند که روز. . . ماه رجب بود که نوح به کشتی نشست و روز عاشورای محرم بود که از کشتی بیرون آمدند، چنانچه مدت شش ماه کشتی بر روی آب بود و آب چندان برآمد که از مجموع کوهها و مردم و دیگر حیوانات، مجموع هلاک شدند الا آنان‌که با نوح در کشتی بودند. و جماعتی مورخان را زعم چنان است که عوج بن. . . علیه السلام در عهد نوح بود و با وجود آن‌که در کشتی درنیامد و در میان آب بود غرق نشد] ۱.

نوح بن لمک علیه السلام  ۲ 

ابن‌عباس-رضی الله عنه-چنین گوید  ۳ که چون عمر نوح به چهارصد و هشتاد سال رسید او را وحی آمد و مدت هفتصد و بیست سال دعوت خلق کرد. در این مدت هشتاد تن بر او ایمان آوردند. پس باری تعالی طوفان فرستاد و او با آن هشتاد تن در کشتی نشست و خلاص یافت؛ و او بعد از طوفان سیصد سال دیگر بزیست ۴. و آن هشتاد تن سه پسر نوح بودند: سام و حام و یافث و باقی از اولاد شیث-علیه السلام-بودند؛ و او را پسری دیگر بود پام نام و کافر بود و در طوفان هلاک شد.

و چنین گویند که این جمع که با نوح بودند ایشان نیز بعد از طوفان وفات یافتند و نوح با این سه پسر بماند و انتساب بنی آدم بعد از طوفان به این سه تن است؛ و الله اعلم و العلم عند الله  ۵ .

قسم دوم[ویرایش]

در ذکر ملوک فرس و مشاهیر انبیا و اکابر علما که در ایام ایشان بوده‌اند  ۱ .

نقل  ۲ است که جملهٔ ملوک فرس چهار طبقه‌اند همه از یک اصل وعده ایشان با ضحاک علوانی و افراسیاب تورانی هفتاد و یک تن، و مدت ملک ایشان تا روزگار اسکندر یونانی و اسطحن رومی چهار هزار و صد و هشتاد و یک سال و چند ماه بوده است.

طبقهٔ اول: پیشدادیان: عدد ایشان نه تن  ۳ ، مدت ملک ایشان دو هزار و پانصد و شصت و هشت سال بوده است.

طبقهٔ دویم: کیانیان: عدد ایشان نه تن و مدت ملک ایشان هفتصد و سی و هفت سال بوده است.

طبقهٔ سیم: اشغانیان: عدد ایشان بیست و پنج تن  ۴ ، مدت ملک ایشان چهارصد و بیست و سه سال

طبقهٔ چهارم: ساسانیان: عدد ایشان بیست و هشت تن  ۱ ، مدت ملک ایشان چهارصد و بیست و نه ۲سال بوده است

طبقهٔ اول پیشدادیان

کیونمرث، هوشنج، طهمورث بن انو جهان  ۱ ، جمشید بن انو جهان، افریدون بن آتبین، ضحاک، منوچهر بن میشخوریار، زاب بن لهراسب، افراسیاب بن گرشاسب بن رستاسب. ۲

کیونمرث پادشاه

به اتفاق ارباب تواریخ، اول کسی که رسم پادشاهی به جهان آورد کیونمرث بود؛ و مغان گویند که او آدم است، و دیگر مورخان، ایشان را باور ندارند بلکه امام حجة الاسلام  ۳ ابو حامد محمد بن [محمد]الغزالی ۴-قدس الله روحه-در کتاب نصایح الملوک آورده که او برادر شیث-علیه السلام- است، و جمعی دیگر گویند که او از اولاد نوح-علیه السلام-است، و این ظاهرتر است از برای آن که اتفاق است که ابراهیم خلیل-صلوات الله-در زمان ضحاک علوانی بوده است، و از ایام ضحاک تا عصر کیونمرث هزار سال است، و از دور آدم ۱تا زمان طوفان نوح-علیه السلام-هزار و چهارصد سال است؛ و همچنین اتفاق است که موسی-علیه السلام-در ایام دولت منوچهر بوده است و از دور او تا زمان کیونمرث [به قول عجم]  ۲ دو هزار و دویست سال است؛ و به قول علمای بنی اسرائیل از ایام موسی-علیه السلام-تا وقت طوفان همین مقدار است. سیم آنکه نسابهٔ عجم، ضحاک را به سه پدر با «تاز» برند که پدر عرب بوده است و گویند که او برادر هوشنج بوده.

و قومی گفته‌اند که از فرزندان یافث است؛ و موافق میان این دو قول آن است که «تاز» آدم است و هوشنج، ارفخشد و کیونمرث، سام بن نوح.

و قومی گفته‌اند که کیونمرث، حام بن یافث است، و این قول ضعیف است چه یافث، پدر ترک است؛ و العلم عند الله.

فی الجمله به اجماع، کیونمرث اول پادشاه است؛ و گویند ابتدای بنیاد شهر، او کرده است  ۳ و دو شهر بنیاد نهاد: یکی اصطرخ ۴و بیشتر آنجا بودی، و دوم شهر دماوند، و گاهکاه آن جایگه بودی. مدت هزار سال بزیست و مدت چهل سال  ۵ پادشاهی کرد و به جوار حق پیوست، نییرهٔ خویش ولی عهد کرد. هوشنج

پادشاهی بود به علم و داد، و کتابی در حکمت  ۱ دارد که آن را «جاویدان خرد» گویند و شطری از آن حسن بن سهل وزیر مأمون یافته بود و آن را به زبان عربی آورده و شیخ ابو علی [مشکویه] ۲در کتاب آداب العرب و الفرس تضمین کرده  ۳ و مطالهٔ آن دلیلی ظاهر است بر حصافت ۴نفس و کمال فضل او؛ و عجم دعوی کنند که پیغمبر بوده است و از غایت معدلتش «پیش‌داد» لقب کردند.

مدت چهل سال پادشاهی کرد و تاج بر سر نهاد، و از سنگ، آهن، بیرون آورد و از آن سلاح ساخت، و در عمارت اصطرخ که دار الملک بود افزود، و دو شهر بنا کرد: سوس و بابل؛ و جمعی گویند که بابل را ضحاک ساخته است. [و در بعضی از تواریخ آورده‌اند که او طریق تحیر  ۵ سپردی و همواره در کوهها به عبادت مشغول بودی. جمعی از دیوان در حالت سجود سنگی بر سر وی زدند و او را هلاک کردند. طهمورث مدتها تضرع کرد و نمی‌شکیبید تا شبی در خواب از حالت او آگاهی یافت، روز دیگر آهنگ آن ۶جمع کرد و از ایشان کینه خواست و جمله را هلاک کرد و در آن مقام شهری بنا کرد و آن بلخ است]  ۷ .

طهمورث بن انو جهان

چون هوشنج درگذشت نبیرهٔ وی طهمورث که ولی عهد او بود بر جای او نشست و به رعایت خلایق و حمایت ممالک قیام نمود، و طریق عدل و انصاف پیش گرفت، و مدت سی سال پادشاهی کرد، و شهر نساور از پارس و کهن دژ مرو بنا کرده ۱. و در زمان او قحطی پیدا شد. منعمان را فرمود تا به طعام شبانگاه قناعت کنند و خورش بامداد به درویشان دهند، و سنت روزه بنهاد.

[و اصفهان و سارویه و بحرین نیز او بنا کرده.]  ۲ چنین گویند که در زمان او وبائی طاری شد. هرکه را عزیزی وفات کردی صورت بتی ساختی ۳، دعوت بت‌پرستی از آن برخاست.

جمشید بن انو جهان

طهمورث را فرزند نبود، جمشید برادر وی بود و به روایتی برادرزادهٔ وی، در غایت جمال و فرّ و بها، و در علم و عقل مشار الیه. عظمای فرس بر وی جمع شدند و او را پیشوا و پادشاه گردانیدند  ۴ و کمر مطاوعتش بر میان بستند. او نیز به تدبیر امور و ترتیب امور و آلات و ادوات حرب مشغول گشت و استنباط صنایع کرد. شهر اصطرخ را عظیم گردانید چنان‌که طول آن از حد خفرک تا آخر را مجرد به قدر دوازده فرسنگ در عرض دو فرسنگ ۵، و بنائی عظیم در آن بساخت، امروزه طلل و ستونهای آن مانده است و آن را «چهل مناره» خوانند، کس در جهان مثل آن عمارت نشان نداده. چون آن عمارت تمام شد جملهٔ ملوک و اکابر اطراف را بخواند و در آن ساعت که آفتاب به نقطهٔ اعتدال ربیعی رسید در آن عمارت بر تخت نشست و همگنان را به عدل و شفقت وعده داد، آن روز را «نوروز» نام کردند؛ و چون مدت پادشاهی او قریب هفتصد سال رسید [به اغوای ابلیس] ۱بطر  ۲ نعمت گرفت و سودای حماقت و تجبر در وی غلبه کرد و جهانیان را به عبادت خویش دعوت کرد و بتان بر صورت خویشتن بساخت و به اقالیم فرستاد تا آن را بپرستند. پس باری تعالی شداد عاد را غلبه داد تا برادرزادهٔ خود ضحاک بن علوان را بفرستاد تا او را قمع کرد [و پاره‌پاره گردانید] ۳.

[حکایت عادیان  ۴ 

بدان که ارم برادر ارفخشد را هفت پسر بود: عاد، ثمود، ضحار، طسم، جدیس، حاسم، تاز. عاد به یمن رفت و ثمود به میان حجاز و شام مقام ساخت، طسم به عمان و بحرین فرود آمد و جدیس به زمین یمامه، و ضحار به اراضی طی، و حاسم به میانهٔ حرم و سقوران، و تاز به زمینی که به وی تاز می‌خوانند.

اولاد عاد بسیار شدند و مستولی گشتند. مهتر ایشان عملیق بن عاد بود و چون او درگذشت پسران او شداد و شدید پادشاه شدند و بر جهانیان غلبه کردند و ضحاک را به زمین بابل و فارس فرستادند]  ۵ تا جمشید را قهر کرد و آن جایگاه فرو گرفت و آغاز جور و ستم کرد. [پس باری تعالی هود بن الخالد بن الخلود بن عیص بن عملیق را به پیغمبری فرستاد و عادیان را دعوت کرد. شداد به وی التفاتی نکرد تا بلای آسمانی به وی رسید و او را با دیگر معاندان به ریح العقیم هلاک کرد و:

مرتد بن شداد

پادشاه گشت و به هود-علیه السلام-بگروید و با او در حضرموت می‌بود، آن جایگاه درگذشت.

افریدون

بن آتبین  ۱ از اسباط جمشید بود و پدران او از ضحاک گریخته بودند و در میانهٔ شبانان می‌بودند] ۲. چنین گویند که ضحاک قریب هزار سال پادشاهی کرد در ایران زمین و همواره بر رعیت جور کردی. آخر الامر دو سلعه  ۳ به شکل مار از دوش او برآمد ۴و وجع آن جز به مغز آدمی ساکن نمی‌شد و از برای طلای آن خلق بسیار به قتل آوردند. کاوه  ۵ آهنگر از اصفهان از برای آن که دو پسر او کشته بودند خروج کرد و پوستی که آهنگران در پیش می‌بندند بر سر چوب کرد، و ضحاک را دشنام داد، و خلقی بر وی جمع شدند، و روی به ضحاک نهادند. ضحاک از ایشان بگریخت. پس ایشان افریدون را طلب کردند و به پادشاهی نشاندند و ضحاک را بازدست کردند ۶و قتل کردند  ۷ و آن چوب را به فال داشتند و «درفش کاویان» ۱لقب کردند و مرصع گردانیدند؛ و افریدون آهنگ عادیان کرد و ایشان را متفرق گردانید و بر مملکت ایشان مستولی گشت، و عزم دیگر مواضع کرد و اکثر معمورهٔ عالم بگشود و تمامت رعیت را در ظل رأفت و معدلت بداشت، و جمله را به پسران سه‌گانه تفویض کرد: روم و مغرب  ۲ به سلم داد، ترکستان و چین ۳به تور داد، و فارس و عراق و خراسان [و قهستان]  ۴ به ایرج به سبب آن‌که او را دوستر داشتی. پس ایشان هردو متفق شدند و ایرج را بکشتند. بعد از مدتی منوچهر که از نژاد ایرج بود برفت و خون جد از ایشان بخواست. پس عمر افریدون سپری شد. مدت ملکش پانصد سال بود.

منوچهر [بن میشخوریار]  ۵ 

جمعی گویند دخترزادهٔ ایرج بود، و جمعی گویند پسرزاده. چون افریدون درگذشت منوچهر به حکم ولی عهدی به پادشاهی بنشست و به هر [اقلیمی پادشاهی و به هر]  ۶ دیهی دهقانی گماشت، و نهر فرات را حفر کرد و آب به عراق آورد و بوستانها بساخت و انواع اشجار و ریاحین از بیشه‌ها و کوهها بدان‌جا نقل کرد و به عمارت عالم مشغول شد؛ و ایام دولتش به شصت رسید.

و در آن ایام افراسیاب  ۷ از نسل تور آهنگ او کرد با لشکر عظیم، منوچهر از وی بگریخت و به طبرستان رفت. افراسیاب از پی وی نتوانست رفت. پس


پایان ص ۲۰.