لاهوتی (قطعه‌ها و منظومه‌ها)/یار همیشگی

از ویکی‌نبشته
  من، یکتا دل وفادار دارم، یکتا هم، یار جادوکار دارم.  
  یارم غمخوار و دلجوی من است، گلم، اخترم، آهوی من است.  
  در حضر دایم پهلو به پهلو، او با من است و من هستم با او.  
  بیدار که هستم، در برم باشد، خواب که می روم، در سرم باشد.  
  وقتی هم تنها سفر می کنم، ظاهراً هر سو نظر می کنم،  
  نمی بینمش، نه در روبه رو، نه پس، نی پهلو ... دایم اما او  
  سخن می گوید با من آهسته، خوب که می بینم، - در دل نشسته.  
  نعمت را بینید! هرگز در دنیا دلدارم از من نگردد جدا.  
  همیشه یارم، بتم، جادویم یا در دل بود، یا در پهلویم.  

مسکو، دسامبر ۱۹۳۵