لاهوتی (قطعهها و منظومهها)/وطن شادی
ظاهر
وطن شادی منتخب از چاپ ۱۹۴۶ مسکو توسط اداره نشریات به زبان های خارجی
روئی خوش و بوئی خوش و موئی خوش و دلکش، | ||||||
خندان و غزلخوان. | ||||||
از آمدنش در بدن مرده دمد جان، | ||||||
فتان و پریوش. | ||||||
مو -- عنبر و لب -- شکر و رو -- مجمر آتش | ||||||
یا مهر فروزان. | ||||||
این چیست به این قامت چون سرو خرامان ؟ | ||||||
این کیست ؟ کجائیست ؟ -- | ||||||
این آله -- شادی است. | ||||||
پرواز کند شادی با شهپر زیبا | ||||||
بر قله ی کهسار و به آبادی و صحرا، | ||||||
پرواز کند بر زبر خشکی و دریا، | ||||||
در خاور و در باختر و در همه دنیا، | ||||||
جا جوید و جا لایق او هیچ کجا نیست. | ||||||
پرواز کند بر سر دربار امیران، | ||||||
پرواز کند بر در سردار و وزیران، | ||||||
پرواز کند بر گذر دسته ی سیران، | ||||||
هر جا که رسد در بر اینگونه شریران، | ||||||
گوید که در این جای ملوث نتوان زیست. | ||||||
گوید که من این راز نهفتن نتوانم: | ||||||
قتلست در این جامعه، رفتن نتوانم، | ||||||
ننگست در این عائله، خفتن نتوانم، | ||||||
مرگست در این نغمه، شنفتن نتوانم، | ||||||
این دزدی و خونریزی و بیداد گری چیست؟ | ||||||
گوید که من از اصل یکی جنس لطیفم، | ||||||
مقبولم و مطلوبم و محبوب و شریفم، | ||||||
اینگونه که من پاکم و بی عیب و ظریفم، | ||||||
کی لایق ماندن بچنین کنج کثیفم! | ||||||
این خانه فقط جای چنین مردم جانیست. | ||||||
پرواز کند شادی با زمزمه ی نیک | ||||||
بر عالم سرمایه چه در دور و چه نزدیک، | ||||||
پرد به سر دهکده و معدن و فا بریک، | ||||||
بیند همه جا مردمی افتاده و تاریک، | ||||||
گوید نتوانم کشم اینجا نفسی بیست. | ||||||
گوید که به این طایفه من یار و معینم، | ||||||
خواهم که روم در بر آنها بنشینم، | ||||||
اما چه کنم، من نه از این آب و زمینم، | ||||||
این ذلت و سختی نتوانم که ببینم، | ||||||
با نام من و حال من این وضع منافیست. | ||||||
این طایفه خوبند ولی آه ندارند، | ||||||
از ماحصل زحمت خود کاه ندارند، | ||||||
در دایره ی علم و فنون راه ندارند، | ||||||
یک لحظه آزاد و بد لخواه ندارند، | ||||||
من شادیم، این خانه ی اندوه و خرابیست. | ||||||
ویران بود این کوچه و شادی بود آباد، | ||||||
زندان بود این کلبه و شادی بود آزاد، | ||||||
شادی نکند جای در این منزل نا شاد. | ||||||
کی خواب کند زندگی اندر بر جلاد؟ | ||||||
من روشنی ام، جای من این گور سیه نیست. | ||||||
شادی پس از این باز به پرواز در آید، | ||||||
پر باز کند باز و به آواز در آید، | ||||||
از شور و نوا باز به شهناز در آید، | ||||||
در ملک سُوِت با طرب و ساز در آید، | ||||||
چشمش چو به این مملکت افتد بکند ایست. | ||||||
بیند همه جا سرو و گل و لاله و باغست، | ||||||
بیند همه جا خرمی و سبزه و راغست | ||||||
بیند همه جا روشنی و برق چراغست، | ||||||
بیند همه جا عید و می ونقل ایاغست، | ||||||
گوید که عجب جای خوش و منزل عالیست! | ||||||
هر سو نگرد، هی هنر و کار بیند، | ||||||
هر در گذرد، هی طرب و تار ببیند، | ||||||
هر جا که پرد کشتی طیار ببیند، | ||||||
هر ره سپرد، لشگر جرار ببیند. | ||||||
گوید که از این قوه قویتر بجهان نیست! | ||||||
رقصد، که ببین صورت این ملک چه زیباست! | ||||||
خندد، که ببین دامن این خاک چه داراست! | ||||||
گوید، که ببین ملت این مرز چه داناست! | ||||||
الحق که یگانه وطن من فقط اینجاست، | ||||||
اینجا، فقط اینجاست که منزلگه شادیست! | ||||||
گوید:" زهی آن مرد که این خانه به من داد، | ||||||
حرمت به کسی کو بمن اینگونه وطن داد، | ||||||
قربان رفیقی که بمن باغ و چمن داد، | ||||||
جا داد بمن، راه بمن داد، ثمن داد، | ||||||
شاباش ستالین که مرا بانی و حامیست! " | ||||||
مسکو دسامبر ۱۹۳۵