لاهوتی (قطعهها و منظومهها)/به رومن رولان
ظاهر
به نامه ات وطنم را نوشته ای - آزاد. | به رخ ز دیده ام از شادی آب می آید. | |||||
من آن مبارز ایرانیم که از وطنم | فقط به یادم، تیر و طناب می آید. | |||||
کنم چو فکر از آن خلق و آن ستم کانجاست، | به دل، غم و به تنم، اضطراب می آید. | |||||
در آشیانهٔ سیمرغ لانه دارم و، باز | به خاطرم همه پر غراب[پانویس ۲] می آید. | |||||
جواب نامهٔ من مژدهٔ سعادت بود، | نسیم فتح و ظفر، زین جواب می آید. | |||||
ندای صادق تو آن صدای شیپوریست | که در پی اش، سپه انقلاب می آید. | |||||
ز نامه ات شدم آنگونه شاد، کاین اشعار | به روی صفحه روان، همچو آب می آید. | |||||
سحر، به شوق دگر، چهچه می زند بلبل | خبر دهد چو شفق، کافتاب می آید. |
یسنتوکی، ژوئن ۱۹۳۶