پرش به محتوا

لاهوتی (قطعه‌ها و منظومه‌ها)/باسمه‌چی

از ویکی‌نبشته
  دشمن کمبغلان[پانویس ۲]، باز به پیش آمده است، گرگ، این مرتبه در صورت میش آمده است،  
  دزد، با اسلحهٔ ملت و کیش آمده است، خلق را تا بکند بندهٔ خویش آمده است.  
  حمله بایست کند چون به ختا[پانویس ۳]، لشکر سرخ[پانویس ۴] تا دهد اهل خطا را به دم خنجر سرخ.  
  خصم شورا، به هجوم آمده، او را بزنیم؛ بشتابیم و بیاییم و عدو را بزنیم؛  
  بدتر از خصم، «رفیقان» دورو را بزنیم؛ شیخ اغفال کن و مفسده جو را بزنیم!  
  می زند خصم تو را، گر که تو او را نزنی، می کند ریشه ات، ار ریشهٔ او را نکنی.  
  آمده تا که ز نو، تاج و نگین را گیرد، از کف کمبغلان، آب و زمین را گیرد.  
  باز بر توده شود حاکم و کین را گیرد شوی آن را بکشد، دختر این را گیرد.  
  ای رفیقان، بشتابیم و امانش ندهیم، راه در مملکت رنجبرانش ندهیم!  
  بشتابیم کز اینجا نگریزد دیگر، خون زحمتکش بیچاره نریزد دیگر،  
  بزنیمش که خود از جای نخیزد دیگر، بکشیمش که نماند بستیزد دیگر.  
  از ره رنجبر این خار ستم را بکنیم، ریشه اش تا که نروید ز نو - آتش بزنیم!  
  رنجبر، دورهٔ این مفتخوران را دیده است. ظلم این طایفه بر کمبغلان را دیده است،  
  هتک ناموس زنان و پسران را دیده است، عدل و دینداری این بدسیران را دیده است.  
  به چنین بی شرفان راه نخواهد دادن، بیشهٔ شیر، به روباه نخواهد دادن.  
  کومسومول[پانویس ۵] نیز در این جبهه ظفر خواهد کرد، خانهٔ عمر عدو، زیر و زبر خواهد کرد،  
  تن دشمن، همه محروم ز سر خواهد کرد، کمسومولکا هم، البته هنر خواهد کرد.  
  همچو مردان، زن ما نیز هنرور باشد، «شیر - شیر است، اگر ماده، اگر نر باشد».  
  قسمت دشمن ما، شاهد پیروزی نیست، پای را، ماحصل زحمت ما، روزی نیست،  
  فکر این بیخردان، غیر جهانسوزی نیست، کمبغل هم، دگر آن بندهٔ دیروزی نیست.  
  او، دگر لذت آزادی خود را دیده است، کی بُد و کی شده، اکنون همه را فهمیده ست.  
  مگر آن عهد ستبداد فراموش شده است، مگر آن دورهٔ بیداد فراموش شده است،  
  مگر آن خنجر پولاد فراموش شده است، مگر آن هیکل جلاد فراموش شده است،  
  که تن رنجبر، از دیدن آن می لرزید، بچه اندر شکم مادر از او می ترسید؟  
  که گذارد که ز نو، دور امارت بشود؟ رنجبر باز گرفتار اسارت بشود؟  
  دورهٔ جهل و ستمکاری و غارت بشود؟ باز هم نوبت تحقیر و شرارت بشود؟  
  مُرد، آن دور و دگر زنده نگردد هرگز، تودهٔ ما به کسی بنده نگردد هرگز.  
  دیگر ای بیشرفان، دست کشید از شورا! کشور فعله و دهقان نبود صید شما،  
  حاصلی جز دم شمشیر نبینید از ما، چون سگ دزد گریزید به زودی، کاینجا:  
  «سرزمینی است که ایمان فلک داده به باد، هر که شیرین طلبد، تیشه خورد چون فرهاد»!  

مسکو، مه ۱۹۳۱

یادداشت‌ها

[ویرایش]
  1. باسمه چی = اصطلاحی است برای نامیدن مخالفان مسلح حکومت شوروی در سال های اول انقلاب (گویش تاجیک).
  2. کَمبَغَل = به فتخ کاف و با و غین، واژه ای ازبکی است به معنای تهیدست و فقیر که در فارسی تاجیکستان استفاده می شود؛ ضرب المثل تاجیکی می گوید: «آشِ ملا، قرض جان کم‌بغل» (دین غذایی که ملا بدهد بر گردن آدم بیچاره می‌ماند).
  3. ختا = خَتا یا ختای یا خُتَن، نام سرزمینی ترک نشین است که در زمان حکومت ترکان از بخش‌های شمالی و شمال غربی چین بوده است. در شعر و نثر فارسی گاه به شکل «ختا» و مترادف با مملکت چین آمده است.
  4. اشاره به حملهٔ نیروهای مسلح منچوری به مرزهای کشور شوروی در سال ۱۹۳۰ میلادی دارد که از روس ها شکست خوردند.
  5. کومسومول = اتحادیهٔ جوانان کمونیست.