لاهوتی (قطعه‌ها و منظومه‌ها)/آتش و آهن

از ویکی‌نبشته
  دلبری شوخ در ساناتوریوم[پانویس ۱] داد کاردی به من، دم خوردن.  
  در جواب شکایت از کُندیش خواند بیتی ز شاعر ژرمن.  
  بود مضمونش اینکه: بیرحمی است کارد بران، به کودکان دادن.  
  گفتمش ای فرشته، گر دل تو سوزد از بهر کودکی چون من  
  که مبادا ببردم انگشت، یا مبادا خراشدم گردن،  
  پس چرا، آتش از رخ گلگون در دل من نموده ای روشن؟  
  وز نگاه دو چشم رخشنده میزنی آتش مرا دامن؟  
  یا به فکر تو، سوزش آتش هست کمتر ز برش آهن؟  

یادداشت‌ها[ویرایش]

  1. ساناتوریوم = بیمارستان، به آسایشگاه روانپزشکی نیز گفته می شود.