لاهوتی (غزلیات)/گناه

از ویکی‌نبشته
  به رویت گفته ام: حسنت چو ماه است. تو روگردان شوی، این هم گناه است؟  
  بیا یک بار هم بخت مرا بین، اگر نازت به چشمان سیاه است.  
  روا باشد ستم با دردمندی، که جز کویت به دنیا بی پناه است؟  
  تو از من بی خبر چون هستی، آخر، ز دل بر دل - همه گویند - راه است.  
  ز صدق عشق و پیمانداری خود چرا من دم زنم؟ عالم گواه است!  
  روم با سر، به هر راهی که خواهی وگر در هر قدم بدخواه و چاه است.  
  تو گر پنداری از دست جفایت وفای من شود کم، اشتباه است!  
  اگر بار عذابت کوه باشد، به دوش دل، سبک چون پر کاه است.  
  تو با من هرچه خواهی کن، خطا نیست؛ به دلخواه رقیب اما - گناه است.  

مسکو، مارس ۱۹۳۹