لاهوتی (غزلیات)/که دیده

از ویکی‌نبشته
  کارش همه ناز است، چنین یار که دیده است؟ نازش همه با ماست، چنین کار که دیده است؟  
  چون مژهٔ او دشنهٔ خونریز که دارد، چون دیدهٔ من چشمهٔ خونبار که دیده است؟  
  غیر از دل من، شیر ستمکش که شنیده، جز چشم وی، آهوی ستمکار که دیده است؟  
  رنجاند و می رنجد، اگر ناله کنم من؛ اینسان، بت بی رحم و جگرسوز، که دیده است؟  
  گه خواند و گه راندم و گه نشناسد، از دلبر خود، این همه آزار که دیده است؟  
  نشتر زندم بر رگ و خون گیردم از دل؛ این شیوه پرستاری بیمار که دیده است؟  
  چشمش به نگاه غضب، از هر طرفم تیر، بر دل زند؛ اینگونه طرفدار که دیده است؟  
  جان در عوض یک نگهش دادم و گوید: «دل، سر بده!» این گرمی بازار که دیده است؟  
  از یار جفا بینم و با غیر کنم جنگ. عاشق چو من، این دوره، وفادار که دیده است؟  

مسکو، مارس ۱۹۳۹