لاهوتی (غزلیات)/کم‌بها

از ویکی‌نبشته
  در پیش یار خویش، ز بیگانه کمترم، از خاک نیز در ره جانانه کمترم.  
  یک ذره در حساب نیایم به پیش یار، ای خاک بر سرم، که ز بیگانه کمترم.  
  شرمنده ام مکن، ده بگیر و مرا بسوز! یعنی چه، من مگر که ز پروانه کمترم؟  
  اذنم بده که زلف تو را آورم به چنگ، ای بی وفا، مگر که من از شانه کمترم؟  
  یا می رسم به وصل تو، یا غرق خون شوم، آخر نه من از این دل دیوانه کمترم.  
  از هر گروه در سر کوی تو مجمعی است، انصاف ده، من از که در این خانه کمترم؟  

مسکو، سپتامبر ۱۹۲۴