لاهوتی (غزلیات)/کمبها
ظاهر
در پیش یار خویش، ز بیگانه کمترم، | از خاک نیز در ره جانانه کمترم. | |||||
یک ذره در حساب نیایم به پیش یار، | ای خاک بر سرم، که ز بیگانه کمترم. | |||||
شرمنده ام مکن، ده بگیر و مرا بسوز! | یعنی چه، من مگر که ز پروانه کمترم؟ | |||||
اذنم بده که زلف تو را آورم به چنگ، | ای بی وفا، مگر که من از شانه کمترم؟ | |||||
یا می رسم به وصل تو، یا غرق خون شوم، | آخر نه من از این دل دیوانه کمترم. | |||||
از هر گروه در سر کوی تو مجمعی است، | انصاف ده، من از که در این خانه کمترم؟ |
مسکو، سپتامبر ۱۹۲۴