لاهوتی (غزلیات)/کتاب حسن

از ویکی‌نبشته
  بیرون بیا ز پرده، بدر این حجاب حسن! بگذار تا که جلوه کند آفتاب حسن.  
  زنجیر و بند، مسلک جمهور عشق نیست، کوتاه کرد زلف تو، خوش انقلاب حسن.  
  گیسوی تاب داده چه حاجت، که روی تو دل را به سوی خویش کشد بی طناب حسن.  
  در هیچ کشوری، به دبستان عشق، نیست بی نام تو صحیفه ای اندر کتاب حسن.  
  بردار پرده، باز کن آن روی ساده را، تا بنگرند اهل جهان آب و تاب حسن.  
  در کنفرانس دلشدگان، صدر نام هاست نام بزرگوار تو، در انتخاب حسن.  
  از انقلاب، پست شود هر توانگری الا مقام عشق و به غیر از جناب حسن.  
  منطق، هزار مسئله حل می کند ولی کو آنچنان دهان که بگوید جواب حسن؟  
  جمهور حسن، عالمی آباد کرد و ماند لاهوتی فلک زده تنها خراب حسن.  

مسکو، مارس ۱۹۲۵