لاهوتی (غزلیات)/پیمانه دل
ظاهر
پر کرده ام از مهر تو، پیمانهٔ دل را، | با شکل تو آراسته ام خانهٔ دل را. | |||||
از آب و گل صدق و وفا کرده ام آباد | با رهبری عشق تو، ویرانهٔ دل را. | |||||
جانانه مرا می طلبد، او به سر آید. | قربان شوم این حالت مستانهٔ دل را! | |||||
حیران شده بر سینه نهد دست ارادت | از من شنود هر کسی افسانهٔ دل را. | |||||
یک عمر زدم غوطه به دریای محبت، | تا یافتم آن گوهر یکدانهٔ دل را. | |||||
بر جلوه و زیبایی او، رشک برد گل | بیند به چمن چون رخ جانانهٔ دل را. | |||||
در خانه و در کوچه و صحرا همه خوانند | افسانهٔ لاهوتی دیوانهٔ دل را. |
مسکو، سپتامبر ۱۹۳۷