لاهوتی (غزلیات)/پیر جوانان!

از ویکی‌نبشته
  افغان مرا می شنوی، ای بت افغان؟ از آتش هجران تو است، این همه افغان!  
  وه، وه! چه شبی بود، که از دیدن رویت شد طالع تاریک من، آنگونه درخشان.  
  گر بهر اسارت، کنیش نیم اشارت، با شوق شود دل به کمند تو شتابان.  
  اظهار محبت به تو، از بی ادبی نیست؛ در قالب نظمم، خود پاکی شده پنهان.  
  با این سر کافوری و با این دل خرم، زیبد که بخوانی تو، مرا، پیر جوانان!  
  این جسم تو، نوریست در اطراف وجودت؛ بی شبهه توان گفت که: جانی تو، فقط جان!.  

مسکو، ۱۹۵۴