لاهوتی (غزلیات)/پایا
ظاهر
غیرتم می کشد اینگونه که پروانه دهد جان؛ | سوزد و خوش بود، الحق که چه مردانه دهد جان. | |||||
ای خوش آن عاشق صادق که به میدان محبت | غرق خون گردد و در دامن جانانه دهد جان. | |||||
درگه دوست، بود خانهٔ آزادی و امید، | زنده آن است که در خدمت این خانه دهد جان. | |||||
گر خزان حمله کند، بندهٔ آن بلبل مستم | که جدایی نکند از گل و در لانه دهد جان. |
مسکو، فوریهٔ ۱۹۳۰