لاهوتی (غزلیات)/پایا

از ویکی‌نبشته
  غیرتم می کشد اینگونه که پروانه دهد جان؛ سوزد و خوش بود، الحق که چه مردانه دهد جان.  
  ای خوش آن عاشق صادق که به میدان محبت غرق خون گردد و در دامن جانانه دهد جان.  
  درگه دوست، بود خانهٔ آزادی و امید، زنده آن است که در خدمت این خانه دهد جان.  
  گر خزان حمله کند، بندهٔ آن بلبل مستم که جدایی نکند از گل و در لانه دهد جان.  

مسکو، فوریهٔ ۱۹۳۰