لاهوتی (غزلیات)/نمی‌گوید

از ویکی‌نبشته
  گناهم چیست، ای جانانه؟ - می گویم، نمی گوید. سزای عفو هستم یا نه؟ - می گویم، نمی گوید.  
  شدم عاجز از آه و نالهٔ دل. تا شود ساکت، بگو حرفی به این دیوانه! - می گویم، نمی گوید.  
  سرای کیست - می گویم - دلم؟ گوید: سرای من. چرا آن را کنی ویرانه؟ - می گویم، نمی گوید.  
  به خالش دیده: ای صیاد ماهر، چند مرغ دل به دام افکنده است این دانه؟ - می گویم، نمی گوید.  
  بود، صدق من و جور تو، ورد هر زبان؛ جانم، مگر خوب است این افسانه؟ - می گویم، نمی گوید.  
  تو باور می کنی در حق من کذب رقیبان را؟ بگو این را به من مردانه! - می گویم، نمی گوید.  
  به نازی می کشی و با نگاهی زنده ام سازی. کنی این را تو با بیگانه؟ - می گویم، نه!... می گوید.  

مسکو، ۱۹۵۴