لاهوتی (غزلیات)/نمیگوید
ظاهر
گناهم چیست، ای جانانه؟ - می گویم، نمی گوید. | سزای عفو هستم یا نه؟ - می گویم، نمی گوید. | |||||
شدم عاجز از آه و نالهٔ دل. تا شود ساکت، | بگو حرفی به این دیوانه! - می گویم، نمی گوید. | |||||
سرای کیست - می گویم - دلم؟ گوید: سرای من. | چرا آن را کنی ویرانه؟ - می گویم، نمی گوید. | |||||
به خالش دیده: ای صیاد ماهر، چند مرغ دل | به دام افکنده است این دانه؟ - می گویم، نمی گوید. | |||||
بود، صدق من و جور تو، ورد هر زبان؛ جانم، | مگر خوب است این افسانه؟ - می گویم، نمی گوید. | |||||
تو باور می کنی در حق من کذب رقیبان را؟ | بگو این را به من مردانه! - می گویم، نمی گوید. | |||||
به نازی می کشی و با نگاهی زنده ام سازی. | کنی این را تو با بیگانه؟ - می گویم، نه!... می گوید. |
مسکو، ۱۹۵۴