لاهوتی (غزلیات)/نام مرا بگوی

از ویکی‌نبشته
  ای شادی حیات من، ای ماه مشک موی، بهر تو، دل، حیات ابد دارد آرزوی.  
  من زنده ام به عشق تو، در شعر جاودان؛ آن را بکن ترنم و بر مردنم نموی.  
  ما، از مبارزان حیاتیم، باک نیست گر مرگ را ستاده ببینیم روبروی.  
  پیروز می شویم، وگر هم سپاه غم، ما را کند محاصره، از هر چهارسوی.  
  گر صورت مکمل خود آرزو کنی، جانا، بیا و شیشهٔ قلب مرا بجوی.  
  در پای سرو قد تو، سر سوده ام به خاک، بنگر، مرا چگونه بلند است آبروی.  
  خواهی اگر که نکهت خود بشنوی، ز مهر بر مرقدم گذر، گل خاک مرا ببوی.  
  تا دل بود، به مجلس صاحبدلان بود عشق من و وفای تو، موضوع گفتگوی.  
  پرسند اگر که: بوده کسی عاشقت به صدق؟ تصدیق کن که بوده و نام مرا بگوی.  

مسکو، ۱۹۵۳