لاهوتی (غزلیات)/نام مرا بگوی
ظاهر
ای شادی حیات من، ای ماه مشک موی، | بهر تو، دل، حیات ابد دارد آرزوی. | |||||
من زنده ام به عشق تو، در شعر جاودان؛ | آن را بکن ترنم و بر مردنم نموی. | |||||
ما، از مبارزان حیاتیم، باک نیست | گر مرگ را ستاده ببینیم روبروی. | |||||
پیروز می شویم، وگر هم سپاه غم، | ما را کند محاصره، از هر چهارسوی. | |||||
گر صورت مکمل خود آرزو کنی، | جانا، بیا و شیشهٔ قلب مرا بجوی. | |||||
در پای سرو قد تو، سر سوده ام به خاک، | بنگر، مرا چگونه بلند است آبروی. | |||||
خواهی اگر که نکهت خود بشنوی، ز مهر | بر مرقدم گذر، گل خاک مرا ببوی. | |||||
تا دل بود، به مجلس صاحبدلان بود | عشق من و وفای تو، موضوع گفتگوی. | |||||
پرسند اگر که: بوده کسی عاشقت به صدق؟ | تصدیق کن که بوده و نام مرا بگوی. |
مسکو، ۱۹۵۳